نامهها ۲۵: تفاوت بین نسخهها
جز («نامهها ۲۵» را محافظت کرد: منطبق با متنِ اصلی است. ([edit=sysop] (بیپایان) [move=sysop] (بیپایان))) |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۵: | سطر ۵: | ||
[[Image:25-155.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۵]] | [[Image:25-155.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۵]] | ||
− | {{در | + | |
+ | * آقای '''بهرام حقپرست''' دربارهٔ مقالهٔ [[مراسم تمنای باران و بارانسازی در ایران ۲|'''نیایش باران''']] (کتاب جمعه ۱۹، ص ۱۳۶) نوشتهاند: | ||
+ | |||
+ | مثل '''قوشماجا''' ( بهترکی) که بهخط لاتین و در مقابلش ترجمهٔ فارسی آن آمده ترجمهٔ درستش این است: | ||
+ | |||
+ | :::'''باران میبارد نم نمک''' | ||
+ | |||
+ | :::'''خواستگارها در را از پاشنه در میآورند''' | ||
+ | |||
+ | :::'''پدرم [بهخواستگار] میگوید: «بیا، مال توست.»''' | ||
+ | |||
+ | :::'''مادرم میگوید: «بذار ببینیم چی میشه.''' | ||
+ | |||
+ | :::'''قربون دهنت دائی''' | ||
+ | |||
+ | :::'''تو هم حرفی بزن آخه.»''' | ||
+ | |||
+ | دست کم کلمهٔ '''دائی ''' در خط لاتین آشکارا DAYI نوشته شده است! | ||
+ | |||
+ | {{ستاره}} | ||
+ | |||
+ | ایشان طی نامهٔ دیگری در باب همین مقاله نوشتهاند: «مشاهدهٔ اشتباهات فراوان در نقل اسامی بهفارسی پاک کلافهام کرد.» و آنگاه توضیحات زیر را دادهاند: | ||
+ | |||
+ | '''الف:''' | ||
+ | |||
+ | ۱. در الفبای ترکی استانبولی '''ق''' و '''خ''' وجود ندارد. | ||
+ | |||
+ | ۲. الف ممدوده با حرف â و الف مقصوره با حرف a نمایش داده میشود. | ||
+ | |||
+ | ۳. '''ش''' با حرف Ş | ||
+ | |||
+ | ۴. بهجای اَ و اِ از e استفاده میشود که بیشتر اِ است تا اَ. | ||
+ | |||
+ | ۵. '''ک''' در مواردی به'''غ''' (ğ) تبدیل میشود. | ||
+ | |||
+ | ۶. '''ای''' اگر İ (با نقطه) نوشته شود خفیف است و اگر I (بدون نقطه) باشد کشیده تلفظ میشود. | ||
+ | |||
+ | ۷. '''ژ''' با حرف j نمایش داده میشود. | ||
+ | |||
+ | ۸. '''ی''' با حرف y. | ||
+ | |||
+ | ۹. برای '''ج''' از c استفاده میشود. | ||
+ | |||
+ | ۱۰. برای '''چ''' از Ç. | ||
+ | |||
+ | '''ب: ''' | ||
+ | |||
+ | با اندک عطف توجهی کلمهئی آشنا چون '''قارص''' (شهری در ترکیه) دست کم '''کارس''' میشد و نه '''کرس'''! همچنین است '''آدانا''' و '''یاغمور''' که در ترجمه به'''ادنا''' و '''یگمور''' تغییر هیأت دادهاند و کلمات دیگری که حتی معانیشان هم عوض شده. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | * آقای '''کورش شیشهگران''' با اشاره بهمقالهٔ آقای '''عباس سماکار''' ([[بحران در ادبیات و هنر|کتاب جمعه ۱۷]]) نوشتهاند: | ||
+ | |||
+ | باید عرض کنم که مقالهٔ ایشان بسیار خوب بود ولی آقای سماکار حرکتهای تازهئی را که در هنر آغاز شده - مثلاً گرافیک و نفس هنر پوسترسازی یا بهتر بگویم سلاحِ پوستر در دوران انقلاب و بعد از آن – نادیده گرفتهاند. در صورتی که این مهم در هر کوچه و خیابانی پیداست، نه فقط در تهران بلکه در همهٔ شهرهای ایران. برای یادآوری عرض میکنم که امروز دیگر سازمان و یا گروه سیاسیئی نیست که افکار و عقاید خود را بهوسیلهٔ پوستر نمایان نسازد. کمتر خانه و دکانی است که یکی از این پوسترهای انقلابی در آن نفوذ نکرده باشد - دکانها و خانههائی که قبلاً پوسترهای فلان خواننده و فوتبالیست و یا فلان هنرپیشهٔ مبتذلکار بر در و دیوارشان بود. امروز از دبستان گرفته تا دانشگاه و ادارات و مؤسسههای مختلف همه پوسترهای سیاسی و اجتماعی بر دیوارها نصب کردهاند، نه اینکه نصب کردهاند، بلکه خودشان هم طرح میدهند و کار می کنند، و این حرکت مهمی است. بدون شک اگر در آینده جلو این هنر را نگیرند و آن را سرکوب نکنند میتوان بهآن امیدوار بود، چراکه با ۸۰ درصد بیسواری که در این مملکت وجود دارد و طبیعتاً این ۸۰ درصد با کتاب و مقاله و روزنامه بیگانهاند پوستر میتواند یک عامل قوی آگاه کننده و بسیج کننده باشد. پوستر وسیلهٔ بسیار نیرومندی است که میتواند برای مبارزات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بکار رود و نقش مهمی داشته باشد، ولی بهشرط آنکه از این هنر مثل هر هنر دیگر استفاده نابجا نشود و مثل بعضی از پوسترهائی که هم اکنون بر روی دیوارهای شهر است بهعوض آگاه کننده گمراه کننده نباشد، و بهجای اینکه بیدار کند بخواب نبرد. و این با آگاهان و منتقدان است که نه فقط این حرکت مهم را ببینند بلکه زیر بال این هنر را بگیرند و آن را هر چه بیشتر بارور سازند. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | * '''دوستی''' که نام خود را ذکر نکردهاند مینویسند: | ||
+ | |||
+ | در مورد [[کتاب جمعه ۲۰|شماره ۲۰]] کتاب جمعه توضیحاتی ضروری بهنظر میرسد. | ||
+ | |||
+ | الف: درمورد بررسی شعاری انقلاب | ||
+ | |||
+ | ۱- در صفحهٔ ۴۸ سطر ۲۵: ''' بیر گانا مین گان آلاجاخ (ق) کارگر''' درستش '''بیرجانامین جان آلاجاخ کارگر''' است ( یعنی: کارگر درمقابل هر کشتهئی هزار کشته خواهد ستاند) مگر اینکه فرض کنیم شعار مربوط به'''مراغه''' و اطراف آن است که '''«جیم»''' را تقریباً '''«گ»''' تلفظ میکنند. | ||
+ | |||
+ | ۲- در صفحهٔ ۴۹ سطر ۲، '''شاه جمداندا (چمداندا) گندی''' درست است شاید در حروفچینی اشتباهاً بجای '''جمداندا، جداندا''' آوردهاند. | ||
+ | |||
+ | ب: درمورد قسمت دوّم '''کردستان و جمهوری مهاباد''' | ||
+ | |||
+ | ۱- صفحه ۸۸ سطر آخر بهجای محمد بریا، '''محمد بیریا''' درست است که بهاصطلاح آن روز وزیر '''معارف''' آذربایجان بوده است امّا جسدش را پشت چیپ نبستهاند بلکه جزو پناهندگان شوروی بوده است. | ||
+ | |||
+ | ۲- صفحه ۸۹ سطر ۳ '''سرتیپ هاشمی''' درست است که در آذربایجان به'''میرحسین خان ماژور''' معروف بود و دو سه سال پیش مرد! | ||
+ | |||
+ | پ: صفحه ۹۳ کلمهٔ '''آراکس''' - در منطقهٔ آرارات، ارامنه بهرود '''ارس''' آراکس میگویند و در آذربایجان '''آراز''' و '''اَرَز''' تلفظ میکنند. | ||
+ | |||
+ | در خاتمه خواهش میکنم در مورد مطالبی که مربوط بهمناطق مختلف کشور میشود، از کسانی که اهل آنجا باشند یاری جوئید که خودداری از مشورت مخصوصاً تحقیقات تاریخی را مخدوش میکند و این برای کتاب جمعه حیف است. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | '''گردانندگان گرامی کتاب جمعه''' | ||
+ | |||
+ | بهعلل گوناگونی که در این یادداشت جای بحث از آنها نیست ناآشنائی مردم ایران و حتی خود کردها نسبت بهتاریخ و فرهنگ کرد چنان زیاد است که هرگونه اطلاعی در این باره اعم از نوشته و سخنرانی و غیره مغتنم و میتوان گفت که موجب سپاسگزاری کُردها است. از همین رو وقتی نگارنده بهعنوان یک کُرد دید که کتاب گرامی جمعه در [[کتاب جمعه ۱۹|شمارهٔ ۱۹]] بهچاپ ترجمهٔ بخشهائی از کتاب «جنبش ملی کرد» نوشتهٔ «کریس کوچرا» پرداخته است بسیار خوشحال شد و بهویژه کتاب نامبرده با توجه بهاهلیّت نویسنده و وقتی که برای نگارش آن صرف کرده است - و نگارنده کم و بیش در جریان آن هست - نسبتاً خوب و مناسب انتخاب شده است امّا با تأسف باید عرض شود که این خوشحالی پس از نگاهی سریع بهترجمه بهمقدار زیادی تخفیف یافت و منظور از این مزاحمت نیز بیان علّت این تأسف است بهاین امید که مورد توجّه مترجم محترم و گردانندگان ارجمند کتاب جمعه قرار گیرد و در صورت امکان در رفع نواقص و دقت بیشتر در درج مطالب آینده مؤثر واقع گردد. | ||
+ | |||
+ | مقدمتاً یادآوری مینماید - گرچه شاید این یادآوری در مورد سروران عزیز لزومی هم نداشته باشد - که در جهان امروز تأثیر و بُرد نوشتار از یک جهت بسیار بیشتر از گفتار است زیرا که مطالب نوشته شده باقی میماند و در طول زمان مورد استفاده مستقیم و غیرمستقیم علاقمندان قرار میگیرد. بهعبارت دیگر نوشته معمولاً از یک سندیّت خاص برخوردار میگردد و از همین رو باید در نوشتن مطالب بخصوص مطالب تاریخی دقّت بیشتری بعمل آید. بعنوان نمونه از فرصت استفاده میکند و اشاره بهمطالبی مینماید که درمورد مسائل و جریانات معاصر کردستان ایران در کتاب شهید بیژن جزنی بنام «تاریخ سی ساله» آمده و تا کنون بهصورتهای گوناگون در نوشتهها و کتابها و اظهارنظرها مورد استفاده و استناد قرار گرفته است امّا از آنجا که منبع اطلاعات شهید بهعلّت اقامت در زندان بسیار محدود و غیرمطمئن بوده است کتاب دارای چنان اشتباهات وحشتناک و مطالب مغلوط و غیرواقعی است که بهراستی هرگونه کوشش در راه تصحیح آن را هم بینتیجه میسازد. بههرحال برای این که در یک کار ترجمه حداقل دقت و امانت رعایت شود بهنظر نگارنده مترجم باید حداقل یکدهم زحمتی را که نویسنده برای نگارش کتاب کشیده است در ترجمه متحمل شود وگرنه نتیجهٔ کار بهدر رفتن وقت و زحمت مترجم و مؤلف و خواننده هر سه خواهد بود. بطور دقیقتر باید گفت که وقتی مترجمی میخواهد بهترجمهٔ مطالبی بپردازد باید قبلاً از خود بپرسد که علاوه بر تسلّط بر دو زبان، اصولاً بهمطلب مورد ترجمه تا چه اندازه آگاهی دارد؟ واضح است که نظر نگارنده این نیست که نویسنده یا مترجم هرگونه مطلب درباره کُردها قهراً باید خود کُرد باشد گرچه اگر چنین باشد بسیار بهتر است - امّا باید در مورد کُردها اطلاعاتی داشته باشد و یا حداقل با یک یا چند نفر کرد دست اندرکار مشورتی بنماید - کاری که خود کریس کوچرا با وسواس انجام داده است، و تازه با این همه کتابش از اشتباه عاری نیست و مثلاً در همین بخش کوچک ترجمه شده حداقّل دو سه اشتباه آشکار بهچشم میخورد. برای نگارنده جای تأسف است که میبیند و امیدوار است اشتباه کرده باشد - مترجم گرامی نه تسلّطی چندان بر زبان فرانسه (زبان اصلی کتاب) دارد نه برای ترجمه وقت زیادی صرف کرده است و بالأخره نه در مورد کردها و جنبشهای آنان اطلاعی خارج از کتاب مورد بحث دارد - این سؤال را هم از گردانندگان محترم و عزیز کتاب جمعه دارد که آیا هر مطلبی بهآنان برسد بهصرف آنکه مسألهٔ روز و مورد توجه عامه است بدون ارزیابی بهچاپ میسپرند؟ برای آن که بدون پایه صحبتی نکرده باشد ذیلاً بطور مختصر و فهرستوار سعی میکند دلیل این ادعاها را بیاورد: | ||
+ | |||
+ | ۱- در مورد عدم آشنائی کافی بهزبان فرانسه و عدم صرف وقت کافی با یک نگاه سطحی بهکتاب اصلی و ترجمهٔ این مطلب بخوبی آشکار میشود: مترجم در همان اوّل ترجمه سطر دوّم جملهئی نوشته است بهصورت: «مهاباد... و این جنبش بهجریانات سلیمانیه برمیگردد!» و سپس چون دیده است که چنین جملهئی برای خواننده و خودش هم مفهوم نیست توضیحاتی هم در حاشیهٔ صفحه در مورد آن داده است. در صورتی که اصل جمله چنین است: «مهاباد... بر سر رهبری این جنبش با سلیمانیه بهرقابت برخیزد». منظور نویسنده اشاره بهیک مطلب است در بین خود کردها و علاقمندان بهمسائل سیاسی کردستان بسیار شناخته شده است و آن این است که دو شهر کردستان از نظر پیشقدمی در مبارزات آزادیخواهانه و بهخصوص مسائل ملّی بسیار معروفند که عبارتند از سلیمانیه در عراق و مهاباد در ایران و معمولاً این دو شهر در تمام جریانات سیاسی و مبارزاتی پیشقدم سایر شهرها و مناطق کردنشیناند و از این نظر با هم رقابت دارند (و البته سابقهٔ سلیمانیه بیشتر است). | ||
+ | |||
+ | در اصل کتاب صفحهٔ ۱۶۶مطلبی هست بهاین مضمون: «در اواخر سال ۱۹۴۴ در کردستان ایران و عراق یک وضع کاملاً استثنائی حکمفرما بود. از یک طرف مهاباد که در آنجا اهالی ادارهٔ پلیس را تصرف کرده و پس از کشتن هفت پلیس آذری و بیرون راندن بقیه، آخرین بقایای قدرت مرکزی را از بین برده بودند. از طرف دیگر در منطقه بارزان که در آنجا ملامصطفی بارزانی پستهای مقدم ارتش عراق را تحت نظر داشت. این هر دو محل تبدیل به لابراتوارهای واقعی شده بودند که در آنها ناسیونالیستهای کرد اشکال گوناگون خودمختاری تا استقلال را بهبحث گذاشته بودند»... امّا نگاه کنید به صفحهٔ ۲۴ ترجمه تا ببینید که چه بلای مضحکی بر سر این مطلب آمده است. | ||
+ | |||
+ | در صفحهٔ ۱۶۸ کتاب اصلی جملهئی هست بهاین مضمون که «باقراوف... گفت که کردها نباید برای تشکیل یک دولت '''عجله''' کنند». در صورتی که مترجم گرامی در صفحهٔ ۲۷ چنین ترجمه کرده است: «باقراوف... گفت که کردها هیچ دلیل ندارند که در تشکیل یک دولت مجزّا شرکت کنند» یعنی مترجم گرامی صرفنظر از نارسائی جمله فارسی آشکارا بین معنی مجازی Precipiter (عجله کردن) با Participer (شرکت کردن) فرق نمیگذارد همینطور است اشتباهات متعدد در ترجمهٔ لغات منفرد و ساده مانند ترجمهٔ Char (تانک) به'''خودرو''' و ترجمه Franc (رُک و صریح) به'''صدیق''' - ترجمه Precaution (احتیاط) به'''اقدام''' که مفهوم جمله را بهکلّی قلب کرده است - ترجمهٔ L’ambassade (سفارت) به'''سفیر''' و غیره. در یکجا مؤلف مینویسد Les Soviétique en l'occurrence Bakhirov یعنی «روسها و درواقع باقراوف» مترجم گرامی نوشته است: «روسها '''مثلاً''' باقراوف» grandes puissances (قدرتهای بزرگ) را بهابرقدرتها و Coriace (سرسخت) را به«لجوج» ترجمه کرده است الی آخر. و این تازه غیر از مطالب و واژههای بسیاری است که لابد معادلی برای آنها نیافته و بهکلّی از آن صرفنظر کرده است مثلاً وقتی مؤلف میگوید در قرن ۱۹ (و نه در قرن ۱۱ آن طور که در ترجمه نوشته شده است) مهاباد یک شهر ensommeillée (خوابآلود) بود منظورش از ذکر این واژه واضح است که مقایسه با حالت هیجانزده و پرجنب و جوش سالهای بعد و مثلاً همین روزهای حاضر است و حذف کلّی این جمله هیچ درست نیست. تأکید میکند که اینها همهٔ اشتباهات ترجمه نیست و همانطور که در اوّل تذکر داد اینها فقط بهطور تصادفی و در ضمن ورق زدن بهنظر رسیده است و هر کسی که اندک آشنائی بهزبان فرانسه دارد میتواند شخصاً در این مورد آزمایشی بهعمل آورد. | ||
+ | |||
+ | ۲- در مورد عدم آشنائی مترجم گرامی بهمطلب مورد ترجمه نمونهها بسیار بیشتر از مورد اوّل است و این را فقط از رسمالخط نامهای کردی میتوان فهمید. مثلاً «دبوکری» نیست و «دهبوکری» است. «کارانی» نیست و «قرهنی» است. «شمدنیان» و «شمزنیان» هر دو یکی است و دوّمی درست است. بهعنوان یک نمونه جالب فقط در صفحهٔ آخر ترجمه آنجا که نام وزرای جمهوری مهاباد آورده شده است اشتباهات زیر هست: نام و نامخانوادگی وزیر داخله «محمدامین مُعینی» است که «معینی» را مترجم گرامی لابد بهعلّت آن که نتوانسته است درست بخواند بهکلّی حذف کرده است در صورتی که این نام از مفاخر کردستان است زیرا همین آقای معینی پدر سه شهید بزرگ کردستان بهنامهای سلیمان و عبدالـله (از سران شورش سالهای ۴۶-۴۷ در کردستان ایران) و اخیراً سعید معینی است. نامخانوادگی وزیر دادگستری «مَجدی» است نه «مجیدی». نامخانوادگی وزیر کشاورزی «ولیزاده» است نه «والیزاده» نام وزیر تبلیغات: «صدیق حیدری» است نه «صادق». نظیر این اشتباهات در صفحات دیگر نیز فراوان است و اینهمه علتی جز این ندارد که مترجم محترم خواسته است نامهای فارسی و کُردی را از رسمالخط لاتین مجدداً بهفارسی برگرداند. | ||
+ | |||
+ | ۳- بالأخره باید گفت که معیار مترجم محترم در حذف یا ترجمهٔ بعضی مطالب و جملات معلوم نیست یعنی بسیاری از مطالب و جملات در ترجمه از قلم افتاده است. که اهمیت در فهم مطالب دارند و در مقابل مطالبی نقل شده است که حذف آنها ضرری بههیچ جا نمیزد مثلاً نقل شجرهنامهٔ خاندان «قاضی» چه فایدهٔ تاریخی و سیاسی دارد؟ بویژه (محض اطلاع مترجم گرامی) که اشتباهات آشکاری هم در این شجرهنامه هست مثلاً همه میدانند که پسران سیفالقضات سه نفر بهنامهای محمدحسین - رحیم و عبدالـله هستند نه دو نفر بهنامهای سیف و رحیم. چرا فقط تنها فرزند رحیم بهنام حسن ذکر شده و از ذکر نام فرزندان محمدحسین (اعدامی) خودداری شده است. صدرقاضی دو پسر و دو دختر دارد نه فقط یک دختر... | ||
+ | |||
+ | بیش از این مزاحم اوقات گرانبهای سروران عزیز در کتاب جمعه نمیشود و در آخر مجدداً تذکر میدهد که این تذکّرات بههیچ وجه از تشکّر و سپاسگزاری نگارنده نسبت بهمترجم محترم و مسئولان کتاب جمعه (که در هفتهٔ قبل هم مطلبی سفرنامهوار راجع بهکردستان داشتند) نمیکاهد بلکه امیدوار است که در تصحیح و تکمیل کار سودمندشان مؤثر و مفید باشد. در ضمن شماره تلفن خود را برای اطلاع خصوصی مترجم در پائین یادداشت مینماید تا اگر احساس کردند که خدمتی از جانب نگارنده درمورد کار مورد علاقهشان از ترجمهٔ کتاب گرفته تا تماس مستقیم با خود کریس کوچرا میتواند ساخته باشد لطف کنند و خبر نمایند تا با کمال علاقه آنچه از دست بر میآید انجام شود. | ||
+ | |||
+ | {{چپچین}} | ||
+ | با درود و سپاس: '''محمدصادق شرف کندی''' | ||
+ | |||
+ | ۵۸/۱۰/۵ | ||
+ | |||
+ | تلفن ۹۲۴۱۴۴ | ||
+ | {{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
[[رده:کتاب جمعه ۲۵]] | [[رده:کتاب جمعه ۲۵]] | ||
[[رده:کتاب جمعه]] | [[رده:کتاب جمعه]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | |||
+ | {{لایک}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۹
- آقای بهرام حقپرست دربارهٔ مقالهٔ نیایش باران (کتاب جمعه ۱۹، ص ۱۳۶) نوشتهاند:
مثل قوشماجا ( بهترکی) که بهخط لاتین و در مقابلش ترجمهٔ فارسی آن آمده ترجمهٔ درستش این است:
- باران میبارد نم نمک
- خواستگارها در را از پاشنه در میآورند
- پدرم [بهخواستگار] میگوید: «بیا، مال توست.»
- مادرم میگوید: «بذار ببینیم چی میشه.
- قربون دهنت دائی
- تو هم حرفی بزن آخه.»
دست کم کلمهٔ دائی در خط لاتین آشکارا DAYI نوشته شده است!
***
ایشان طی نامهٔ دیگری در باب همین مقاله نوشتهاند: «مشاهدهٔ اشتباهات فراوان در نقل اسامی بهفارسی پاک کلافهام کرد.» و آنگاه توضیحات زیر را دادهاند:
الف:
۱. در الفبای ترکی استانبولی ق و خ وجود ندارد.
۲. الف ممدوده با حرف â و الف مقصوره با حرف a نمایش داده میشود.
۳. ش با حرف Ş
۴. بهجای اَ و اِ از e استفاده میشود که بیشتر اِ است تا اَ.
۵. ک در مواردی بهغ (ğ) تبدیل میشود.
۶. ای اگر İ (با نقطه) نوشته شود خفیف است و اگر I (بدون نقطه) باشد کشیده تلفظ میشود.
۷. ژ با حرف j نمایش داده میشود.
۸. ی با حرف y.
۹. برای ج از c استفاده میشود.
۱۰. برای چ از Ç.
ب:
با اندک عطف توجهی کلمهئی آشنا چون قارص (شهری در ترکیه) دست کم کارس میشد و نه کرس! همچنین است آدانا و یاغمور که در ترجمه بهادنا و یگمور تغییر هیأت دادهاند و کلمات دیگری که حتی معانیشان هم عوض شده.
- آقای کورش شیشهگران با اشاره بهمقالهٔ آقای عباس سماکار (کتاب جمعه ۱۷) نوشتهاند:
باید عرض کنم که مقالهٔ ایشان بسیار خوب بود ولی آقای سماکار حرکتهای تازهئی را که در هنر آغاز شده - مثلاً گرافیک و نفس هنر پوسترسازی یا بهتر بگویم سلاحِ پوستر در دوران انقلاب و بعد از آن – نادیده گرفتهاند. در صورتی که این مهم در هر کوچه و خیابانی پیداست، نه فقط در تهران بلکه در همهٔ شهرهای ایران. برای یادآوری عرض میکنم که امروز دیگر سازمان و یا گروه سیاسیئی نیست که افکار و عقاید خود را بهوسیلهٔ پوستر نمایان نسازد. کمتر خانه و دکانی است که یکی از این پوسترهای انقلابی در آن نفوذ نکرده باشد - دکانها و خانههائی که قبلاً پوسترهای فلان خواننده و فوتبالیست و یا فلان هنرپیشهٔ مبتذلکار بر در و دیوارشان بود. امروز از دبستان گرفته تا دانشگاه و ادارات و مؤسسههای مختلف همه پوسترهای سیاسی و اجتماعی بر دیوارها نصب کردهاند، نه اینکه نصب کردهاند، بلکه خودشان هم طرح میدهند و کار می کنند، و این حرکت مهمی است. بدون شک اگر در آینده جلو این هنر را نگیرند و آن را سرکوب نکنند میتوان بهآن امیدوار بود، چراکه با ۸۰ درصد بیسواری که در این مملکت وجود دارد و طبیعتاً این ۸۰ درصد با کتاب و مقاله و روزنامه بیگانهاند پوستر میتواند یک عامل قوی آگاه کننده و بسیج کننده باشد. پوستر وسیلهٔ بسیار نیرومندی است که میتواند برای مبارزات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بکار رود و نقش مهمی داشته باشد، ولی بهشرط آنکه از این هنر مثل هر هنر دیگر استفاده نابجا نشود و مثل بعضی از پوسترهائی که هم اکنون بر روی دیوارهای شهر است بهعوض آگاه کننده گمراه کننده نباشد، و بهجای اینکه بیدار کند بخواب نبرد. و این با آگاهان و منتقدان است که نه فقط این حرکت مهم را ببینند بلکه زیر بال این هنر را بگیرند و آن را هر چه بیشتر بارور سازند.
- دوستی که نام خود را ذکر نکردهاند مینویسند:
در مورد شماره ۲۰ کتاب جمعه توضیحاتی ضروری بهنظر میرسد.
الف: درمورد بررسی شعاری انقلاب
۱- در صفحهٔ ۴۸ سطر ۲۵: بیر گانا مین گان آلاجاخ (ق) کارگر درستش بیرجانامین جان آلاجاخ کارگر است ( یعنی: کارگر درمقابل هر کشتهئی هزار کشته خواهد ستاند) مگر اینکه فرض کنیم شعار مربوط بهمراغه و اطراف آن است که «جیم» را تقریباً «گ» تلفظ میکنند.
۲- در صفحهٔ ۴۹ سطر ۲، شاه جمداندا (چمداندا) گندی درست است شاید در حروفچینی اشتباهاً بجای جمداندا، جداندا آوردهاند.
ب: درمورد قسمت دوّم کردستان و جمهوری مهاباد
۱- صفحه ۸۸ سطر آخر بهجای محمد بریا، محمد بیریا درست است که بهاصطلاح آن روز وزیر معارف آذربایجان بوده است امّا جسدش را پشت چیپ نبستهاند بلکه جزو پناهندگان شوروی بوده است.
۲- صفحه ۸۹ سطر ۳ سرتیپ هاشمی درست است که در آذربایجان بهمیرحسین خان ماژور معروف بود و دو سه سال پیش مرد!
پ: صفحه ۹۳ کلمهٔ آراکس - در منطقهٔ آرارات، ارامنه بهرود ارس آراکس میگویند و در آذربایجان آراز و اَرَز تلفظ میکنند.
در خاتمه خواهش میکنم در مورد مطالبی که مربوط بهمناطق مختلف کشور میشود، از کسانی که اهل آنجا باشند یاری جوئید که خودداری از مشورت مخصوصاً تحقیقات تاریخی را مخدوش میکند و این برای کتاب جمعه حیف است.
گردانندگان گرامی کتاب جمعه
بهعلل گوناگونی که در این یادداشت جای بحث از آنها نیست ناآشنائی مردم ایران و حتی خود کردها نسبت بهتاریخ و فرهنگ کرد چنان زیاد است که هرگونه اطلاعی در این باره اعم از نوشته و سخنرانی و غیره مغتنم و میتوان گفت که موجب سپاسگزاری کُردها است. از همین رو وقتی نگارنده بهعنوان یک کُرد دید که کتاب گرامی جمعه در شمارهٔ ۱۹ بهچاپ ترجمهٔ بخشهائی از کتاب «جنبش ملی کرد» نوشتهٔ «کریس کوچرا» پرداخته است بسیار خوشحال شد و بهویژه کتاب نامبرده با توجه بهاهلیّت نویسنده و وقتی که برای نگارش آن صرف کرده است - و نگارنده کم و بیش در جریان آن هست - نسبتاً خوب و مناسب انتخاب شده است امّا با تأسف باید عرض شود که این خوشحالی پس از نگاهی سریع بهترجمه بهمقدار زیادی تخفیف یافت و منظور از این مزاحمت نیز بیان علّت این تأسف است بهاین امید که مورد توجّه مترجم محترم و گردانندگان ارجمند کتاب جمعه قرار گیرد و در صورت امکان در رفع نواقص و دقت بیشتر در درج مطالب آینده مؤثر واقع گردد.
مقدمتاً یادآوری مینماید - گرچه شاید این یادآوری در مورد سروران عزیز لزومی هم نداشته باشد - که در جهان امروز تأثیر و بُرد نوشتار از یک جهت بسیار بیشتر از گفتار است زیرا که مطالب نوشته شده باقی میماند و در طول زمان مورد استفاده مستقیم و غیرمستقیم علاقمندان قرار میگیرد. بهعبارت دیگر نوشته معمولاً از یک سندیّت خاص برخوردار میگردد و از همین رو باید در نوشتن مطالب بخصوص مطالب تاریخی دقّت بیشتری بعمل آید. بعنوان نمونه از فرصت استفاده میکند و اشاره بهمطالبی مینماید که درمورد مسائل و جریانات معاصر کردستان ایران در کتاب شهید بیژن جزنی بنام «تاریخ سی ساله» آمده و تا کنون بهصورتهای گوناگون در نوشتهها و کتابها و اظهارنظرها مورد استفاده و استناد قرار گرفته است امّا از آنجا که منبع اطلاعات شهید بهعلّت اقامت در زندان بسیار محدود و غیرمطمئن بوده است کتاب دارای چنان اشتباهات وحشتناک و مطالب مغلوط و غیرواقعی است که بهراستی هرگونه کوشش در راه تصحیح آن را هم بینتیجه میسازد. بههرحال برای این که در یک کار ترجمه حداقل دقت و امانت رعایت شود بهنظر نگارنده مترجم باید حداقل یکدهم زحمتی را که نویسنده برای نگارش کتاب کشیده است در ترجمه متحمل شود وگرنه نتیجهٔ کار بهدر رفتن وقت و زحمت مترجم و مؤلف و خواننده هر سه خواهد بود. بطور دقیقتر باید گفت که وقتی مترجمی میخواهد بهترجمهٔ مطالبی بپردازد باید قبلاً از خود بپرسد که علاوه بر تسلّط بر دو زبان، اصولاً بهمطلب مورد ترجمه تا چه اندازه آگاهی دارد؟ واضح است که نظر نگارنده این نیست که نویسنده یا مترجم هرگونه مطلب درباره کُردها قهراً باید خود کُرد باشد گرچه اگر چنین باشد بسیار بهتر است - امّا باید در مورد کُردها اطلاعاتی داشته باشد و یا حداقل با یک یا چند نفر کرد دست اندرکار مشورتی بنماید - کاری که خود کریس کوچرا با وسواس انجام داده است، و تازه با این همه کتابش از اشتباه عاری نیست و مثلاً در همین بخش کوچک ترجمه شده حداقّل دو سه اشتباه آشکار بهچشم میخورد. برای نگارنده جای تأسف است که میبیند و امیدوار است اشتباه کرده باشد - مترجم گرامی نه تسلّطی چندان بر زبان فرانسه (زبان اصلی کتاب) دارد نه برای ترجمه وقت زیادی صرف کرده است و بالأخره نه در مورد کردها و جنبشهای آنان اطلاعی خارج از کتاب مورد بحث دارد - این سؤال را هم از گردانندگان محترم و عزیز کتاب جمعه دارد که آیا هر مطلبی بهآنان برسد بهصرف آنکه مسألهٔ روز و مورد توجه عامه است بدون ارزیابی بهچاپ میسپرند؟ برای آن که بدون پایه صحبتی نکرده باشد ذیلاً بطور مختصر و فهرستوار سعی میکند دلیل این ادعاها را بیاورد:
۱- در مورد عدم آشنائی کافی بهزبان فرانسه و عدم صرف وقت کافی با یک نگاه سطحی بهکتاب اصلی و ترجمهٔ این مطلب بخوبی آشکار میشود: مترجم در همان اوّل ترجمه سطر دوّم جملهئی نوشته است بهصورت: «مهاباد... و این جنبش بهجریانات سلیمانیه برمیگردد!» و سپس چون دیده است که چنین جملهئی برای خواننده و خودش هم مفهوم نیست توضیحاتی هم در حاشیهٔ صفحه در مورد آن داده است. در صورتی که اصل جمله چنین است: «مهاباد... بر سر رهبری این جنبش با سلیمانیه بهرقابت برخیزد». منظور نویسنده اشاره بهیک مطلب است در بین خود کردها و علاقمندان بهمسائل سیاسی کردستان بسیار شناخته شده است و آن این است که دو شهر کردستان از نظر پیشقدمی در مبارزات آزادیخواهانه و بهخصوص مسائل ملّی بسیار معروفند که عبارتند از سلیمانیه در عراق و مهاباد در ایران و معمولاً این دو شهر در تمام جریانات سیاسی و مبارزاتی پیشقدم سایر شهرها و مناطق کردنشیناند و از این نظر با هم رقابت دارند (و البته سابقهٔ سلیمانیه بیشتر است).
در اصل کتاب صفحهٔ ۱۶۶مطلبی هست بهاین مضمون: «در اواخر سال ۱۹۴۴ در کردستان ایران و عراق یک وضع کاملاً استثنائی حکمفرما بود. از یک طرف مهاباد که در آنجا اهالی ادارهٔ پلیس را تصرف کرده و پس از کشتن هفت پلیس آذری و بیرون راندن بقیه، آخرین بقایای قدرت مرکزی را از بین برده بودند. از طرف دیگر در منطقه بارزان که در آنجا ملامصطفی بارزانی پستهای مقدم ارتش عراق را تحت نظر داشت. این هر دو محل تبدیل به لابراتوارهای واقعی شده بودند که در آنها ناسیونالیستهای کرد اشکال گوناگون خودمختاری تا استقلال را بهبحث گذاشته بودند»... امّا نگاه کنید به صفحهٔ ۲۴ ترجمه تا ببینید که چه بلای مضحکی بر سر این مطلب آمده است.
در صفحهٔ ۱۶۸ کتاب اصلی جملهئی هست بهاین مضمون که «باقراوف... گفت که کردها نباید برای تشکیل یک دولت عجله کنند». در صورتی که مترجم گرامی در صفحهٔ ۲۷ چنین ترجمه کرده است: «باقراوف... گفت که کردها هیچ دلیل ندارند که در تشکیل یک دولت مجزّا شرکت کنند» یعنی مترجم گرامی صرفنظر از نارسائی جمله فارسی آشکارا بین معنی مجازی Precipiter (عجله کردن) با Participer (شرکت کردن) فرق نمیگذارد همینطور است اشتباهات متعدد در ترجمهٔ لغات منفرد و ساده مانند ترجمهٔ Char (تانک) بهخودرو و ترجمه Franc (رُک و صریح) بهصدیق - ترجمه Precaution (احتیاط) بهاقدام که مفهوم جمله را بهکلّی قلب کرده است - ترجمهٔ L’ambassade (سفارت) بهسفیر و غیره. در یکجا مؤلف مینویسد Les Soviétique en l'occurrence Bakhirov یعنی «روسها و درواقع باقراوف» مترجم گرامی نوشته است: «روسها مثلاً باقراوف» grandes puissances (قدرتهای بزرگ) را بهابرقدرتها و Coriace (سرسخت) را به«لجوج» ترجمه کرده است الی آخر. و این تازه غیر از مطالب و واژههای بسیاری است که لابد معادلی برای آنها نیافته و بهکلّی از آن صرفنظر کرده است مثلاً وقتی مؤلف میگوید در قرن ۱۹ (و نه در قرن ۱۱ آن طور که در ترجمه نوشته شده است) مهاباد یک شهر ensommeillée (خوابآلود) بود منظورش از ذکر این واژه واضح است که مقایسه با حالت هیجانزده و پرجنب و جوش سالهای بعد و مثلاً همین روزهای حاضر است و حذف کلّی این جمله هیچ درست نیست. تأکید میکند که اینها همهٔ اشتباهات ترجمه نیست و همانطور که در اوّل تذکر داد اینها فقط بهطور تصادفی و در ضمن ورق زدن بهنظر رسیده است و هر کسی که اندک آشنائی بهزبان فرانسه دارد میتواند شخصاً در این مورد آزمایشی بهعمل آورد.
۲- در مورد عدم آشنائی مترجم گرامی بهمطلب مورد ترجمه نمونهها بسیار بیشتر از مورد اوّل است و این را فقط از رسمالخط نامهای کردی میتوان فهمید. مثلاً «دبوکری» نیست و «دهبوکری» است. «کارانی» نیست و «قرهنی» است. «شمدنیان» و «شمزنیان» هر دو یکی است و دوّمی درست است. بهعنوان یک نمونه جالب فقط در صفحهٔ آخر ترجمه آنجا که نام وزرای جمهوری مهاباد آورده شده است اشتباهات زیر هست: نام و نامخانوادگی وزیر داخله «محمدامین مُعینی» است که «معینی» را مترجم گرامی لابد بهعلّت آن که نتوانسته است درست بخواند بهکلّی حذف کرده است در صورتی که این نام از مفاخر کردستان است زیرا همین آقای معینی پدر سه شهید بزرگ کردستان بهنامهای سلیمان و عبدالـله (از سران شورش سالهای ۴۶-۴۷ در کردستان ایران) و اخیراً سعید معینی است. نامخانوادگی وزیر دادگستری «مَجدی» است نه «مجیدی». نامخانوادگی وزیر کشاورزی «ولیزاده» است نه «والیزاده» نام وزیر تبلیغات: «صدیق حیدری» است نه «صادق». نظیر این اشتباهات در صفحات دیگر نیز فراوان است و اینهمه علتی جز این ندارد که مترجم محترم خواسته است نامهای فارسی و کُردی را از رسمالخط لاتین مجدداً بهفارسی برگرداند.
۳- بالأخره باید گفت که معیار مترجم محترم در حذف یا ترجمهٔ بعضی مطالب و جملات معلوم نیست یعنی بسیاری از مطالب و جملات در ترجمه از قلم افتاده است. که اهمیت در فهم مطالب دارند و در مقابل مطالبی نقل شده است که حذف آنها ضرری بههیچ جا نمیزد مثلاً نقل شجرهنامهٔ خاندان «قاضی» چه فایدهٔ تاریخی و سیاسی دارد؟ بویژه (محض اطلاع مترجم گرامی) که اشتباهات آشکاری هم در این شجرهنامه هست مثلاً همه میدانند که پسران سیفالقضات سه نفر بهنامهای محمدحسین - رحیم و عبدالـله هستند نه دو نفر بهنامهای سیف و رحیم. چرا فقط تنها فرزند رحیم بهنام حسن ذکر شده و از ذکر نام فرزندان محمدحسین (اعدامی) خودداری شده است. صدرقاضی دو پسر و دو دختر دارد نه فقط یک دختر...
بیش از این مزاحم اوقات گرانبهای سروران عزیز در کتاب جمعه نمیشود و در آخر مجدداً تذکر میدهد که این تذکّرات بههیچ وجه از تشکّر و سپاسگزاری نگارنده نسبت بهمترجم محترم و مسئولان کتاب جمعه (که در هفتهٔ قبل هم مطلبی سفرنامهوار راجع بهکردستان داشتند) نمیکاهد بلکه امیدوار است که در تصحیح و تکمیل کار سودمندشان مؤثر و مفید باشد. در ضمن شماره تلفن خود را برای اطلاع خصوصی مترجم در پائین یادداشت مینماید تا اگر احساس کردند که خدمتی از جانب نگارنده درمورد کار مورد علاقهشان از ترجمهٔ کتاب گرفته تا تماس مستقیم با خود کریس کوچرا میتواند ساخته باشد لطف کنند و خبر نمایند تا با کمال علاقه آنچه از دست بر میآید انجام شود.
با درود و سپاس: محمدصادق شرف کندی
۵۸/۱۰/۵
تلفن ۹۲۴۱۴۴