با خوانندگان ۱۸: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز با خوانندگان ۱۸» را محافظت کرد: مطابق با متنِ اصلی است. ([edit=sysop] (بی‌پایان) [move=sysop] (بی‌پایان)))
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:18-159.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۹]]
 
[[Image:18-159.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۹]]
  
{{بازنگری}}
 
  
== با خوانندگان ==
+
{{گلوله}} '''خانم آزادهٔ آ.''' (تهران)
  
{{گلوله}} '''خانم آزادۀ آ. ''' (تهران)
+
نوشتن به‌خاطر نوشتن، امری است که به‌نتیجهٔ دلخواه نمی‌انجامد. نویسنده باید بداند که چه می‌خواهد بگوید و چرا. یعنی باید پیام لازمی را ابلاغ یا تبلیغ کند. وقتی که چنین شد نوشتن آسان می‌شود. نویسنده بر حسب اندیشهٔ خود طرحی می‌ریزد، اجزا و اشخاص آن را در نظر می‌گیرد، فضای داستانش را انتخاب می‌کند، و با قاطعیت به‌پیاده کردن طرح آمادهٔ ذهنی خود می‌پردازد. امّا باید توجه داشت که زبان، ابزار کار نویسنده است. و نویسنده تا هنگامی که به‌زبان متناسبی دست نیافته باشد هرگز به‌‌خلق اثری با کیفیت عالی موفق نخواهد شد. زبان متناسب را هم هنگامی انتخاب می‌توان کرد که به‌مجموعهٔ امکانات و ظرفیت‌های زبان دسترسی داشته باشیم. زبان را در کاربردهای مختلفش تجربه کرده باشیم و آن را همچون جیب‌های لباس خود بشناسیم. این شناخت تنها در طول زمان به‌دست می‌آید. به‌تدریج و در جریان کار و مطالعهٔ مداوم. بسیاری تصور می‌کنند همان زبانی که در طول روز به‌کار می‌برند برای نوشتن هم کافی است، گیرم همین قدر که به‌جای '''است''' بنویسند '''می‌باشد''' (پدرم قهوه‌چی می‌باشد!)، به‌جای'''می‌کند''' بنویسند '''می‌نماید''' (سر بنده درد می‌نماید!) یا '''می‌سازد''' (با یک عدد قمه او را بی‌جان می‌سازد!) یا '''می‌دارد''' (مطالب بی‌سروتهی بیان می‌دارد!) و غیره، فی‌الواقع ادبیات فرموده‌اند. امّا این، به‌عبارت صریح، پدر زبان را در آوردن است. در این حرفی نیست که نوشته باید مثل سخن گفتن معمولی، روان و دلنشین باشد و چون جویباری آرام بگذرد یا همچون رودخانه‌ئی پرخروش. لیکن به‌هیچ وجه معنی این سخن آن نیست که هر مفهوم می‌تواند با پیش‌پا افتاده‌ترین و دَمِ‌دست‌ترین و گاه تنها کلمه‌ئی که برای آن در ذهن داریم بیان شود.
  
نوشتن به‌خاطر نوشتن، امری است که به‌نتیجۀ دلخواه نمی‌انجامد. نویسنده باید بداند که چه می‌خواهد بگوید و چرا. یعنی باید پیام لازمی را ابلاغ یا تبلیغ کند. وقتی که چنین شد نوشتن آسان می‌شود. نویسنده بر حسب اندیشۀ خود طرحی می‌ریزد، اجزا و اشخاص آن را در نظر می‌گیرد، فضای داستانش را انتخاب می‌کند، و با قاطعیت به‌پیاده کردن طرح آمادۀ ذهنی خود می‌پردازد. امّا باید توجه داشت که زبان، ابزار کار نویسنده است. و نویسنده تا هنگامی که به‌زبان متناسبی دست نیافته باشد هرگز به‌‌خلق اثری با کیفیت عالی موفق نخواهد شد. زبان متناسب را هم هنگامی انتخاب می‌توان کرد که مجموعۀ امکانات و ظرفیت‌های زبان دسترسی داشته باشیم. زبان را در کاربردهای مختلفش تجربه کرده باشیم و آن را همچون جیب‌های لباس خود بشناسیم. این شناخت تنها در طول زمان به‌دست می‌آید. به‌تدریج و در جریان کار و مطالعۀ مداوم. بسیاری تصور می‌کنند همان زبانی که در طول روز به‌کار می‌برند برای نوشتن هم کافی است، گیرم همین قدر که به‌جای '''است''' بنویسند '''می‌باشد''' (پدرم قهوه‌چی می‌باشد!)، به‌جای'''می‌کند''' بنویسند '''می‌نماید''' (سر بنده درد می‌نماید!)یا '''می‌سازد''' (با یک عدد قمه هو را بی‌جان می‌سازد!)یا '''می‌دارد''' (مطالب بی‌سروتهی بیان می‌دارد!)و غیره، فی‌الواقع ادبیات فرموده‌اند. امّا این، به‌عبارت صریح، پدر زبان را در آوردن است. در این حرفی نیست که نوشته باید مثل سخن گفتن معمولی، روان و دلنشین باشد و چون جویباری آرام بگذرد یا همچون رودخانه‌ئی پرخروش. لیکن به‌هیچ وجه معنی این سخن آن نیست که هر مفهوم می‌تواند با پیش پا افتاده‌ترین و دَمِ‌دست‌ترین . گاه تنها کلمه‌ئی که برای آن در ذهن داریم بیان شود.
+
داستانی که فرستاده‌اید چیزکی هست؛ از این لحاظ که بیان سادهٔ آن با سادگی موضوع متناسب است. امّا محتوی آن نادرست و نامعقول است: در این داستان، چیزی که دقیقاً طبیعی هر انسان سالم است و اگر جز آن باشد خلاف طبیعت و بیمارگونه و غیرقابل قبول است به‌ریشخند گرفته شده. آیا درست نیست که شخص در کودکی به‌سه‌چرخه علاقه داشته باشد، در نوجوانی دوچرخه، در سنین زیر بیست‌سالگی موتورسیکلت و در جوانی اتوموبیل؟ پسری را که جز این باشد در همان دو سه سالگی باید به‌پزشک امراض روانی نشان داد!
  
داستانی که فرستاده‌اید چیزکی هست؛ از این لحاظ که بیان سادۀ آن با سادگی موضوع متناسب است. امّا محتوی آن نادرست و نامعقول است؛ در این داستان، چیزی که دقیقاً طبیعی هر انسان سالم است و اگر جز آن باشد خلاف طبیعت و بیمارگونه و غیرقابل قبول است به‌ریشخند گرفته شده. آیا درست نیست که شخص در کودکی به‌سه‌چرخه علاقه داشته باشد، در نوجوانی دوچرخه، در سنین زیر بیست‌سالگی موتورسیکلت و در جوانی اتوموبیل؟ پسری را که جز این باشد در همان دو سه سالگی باید به‌پزشک امراض روانی نشان داد!
+
:توفیق یارتان باد!
  
توفیق یارتان باد!
 
  
<u>
+
{{گلوله}} '''خانم پری ب.''' (ارومیه)
</u>
 
 
 
{{گلوله}} '''خانم پری ب. ''' (ارومیه)
 
  
 
اجازه بدهید یادداشتی را که برای ما نوشته‌اید عیناً بیاوریم تا بعضی دیگر از خوانندگان عزیز ما نیز خودشناسی و انصاف را از شما بیاموزند:
 
اجازه بدهید یادداشتی را که برای ما نوشته‌اید عیناً بیاوریم تا بعضی دیگر از خوانندگان عزیز ما نیز خودشناسی و انصاف را از شما بیاموزند:
سطر ۲۳: سطر ۱۸:
 
«دوستان عزیز، سلام.
 
«دوستان عزیز، سلام.
  
یک بار چند قطعه شعر برای‌تان فرستادم؛ صدایش را درنیاوردید. بسیار خوب کردید، ممنون، چون وقتی خودم دوباره آن‌ها را خواندم دیدم عجب جفنگیّاتی است. شعر را ازش دست کشیدم و حالا یک قطعۀ طنزآمیز برای‌تان می‌فرستم. باز هم اگر بی‌اعتنائی کردید به‌نظرم خوب خواهید کرد.»
+
یک بار چند قطعه شعر برای‌تان فرستادم؛ صدایش را درنیاوردید. بسیار خوب کردید، ممنون، چون وقتی خودم دوباره آن‌ها را خواندم دیدم عجب جفنگیّاتی است. شعر را ازش دست کشیدم و حالا یک قطعهٔ طنزآمیز برای‌تان می‌فرستم. باز هم اگر بی‌اعتنائی کردید به‌نظرم خوب خواهید کرد.»
 +
 
 +
ما این یادداشت را می‌گذاریم در برابر بسیاری نامه‌های عریض و طویل که هر روز تعدادی از آن‌ها را دریافت می‌کنیم و گاه به‌راستی کلافه‌مان می‌کند. خوانندهٔ عزیزی جملاتی زیر هم نوشته شده را برای ما می‌فرستد، و آن‌گاه نامه پشت نامه که «به‌ما کم محلی می‌کنید چون از '''نامداران''' نیستیم»، «ما چون شاعر شهرستانی هستیم و '''پارتی''' نداریم شعرمان را چاپ نمی‌کنید» و از این قبیل... این دوستان هرگز این حقیقت را باور نمی‌کنند که اشکال کار در '''خودمطلب''' است و ارزشِ محتوائی یا محتویاتی آن به‌عنوان شاهکاری در اثر خود می‌نگرند و چون آن را در مجله نمی‌بینند ما را متهم به‌پارتی‌بازی (؟) می‌کنند.
  
ما این یادداشت را می‌گذاریم در برابر بسیاری نامه‌های عریض و طویل که هر روز تعدادی از آن‌ها را دریافت می‌کنیم و گاه به‌راستی کلافه‌مان می‌کند. خوانندۀ عزیزی جملاتی زیر هم نوشته شده را برای ما می‌فرستد، و آن‌گاه نامه پشت نامه که «به‌ما کم محلی می‌کنید چون از'''نامداران''' نیستیم»، «ما چون شاعر شهرستانی هستیم و '''پارتی''' نداریم شعرمان را چاپ نمی‌کنید»و از این قبیل... این دوستان هرگز این حقیقت را باور نمی‌کنند که اشکال کار در '''خودمطلب''' است و ارزشِ محتوائی یا محتویاتی آن به‌عنوان شاهکاری در اثر خود می‌نگرند و چون آن را در مجله نمی‌بینند ما را متهم به‌پارتی‌بازی (؟)می‌کنند.
 
  
 
{{گلوله}} '''آقای رازمیک آساتوری'''
 
{{گلوله}} '''آقای رازمیک آساتوری'''
  
1) ممنون خواهم شد آن قسمت از مطالب میزگرد شماره‌های 7 و 8 مجله را که مورد نظرتان است برای من بفرستید. می‌توانید از آن‌ها فتوکپی بگیرید و زیر عبارات لازم خط بکشید.
+
۱) ممنون خواهم شد آن قسمت از مطالب میزگرد شماره‌های [[کتاب جمعه ۷|۷]] و [[کتاب جمعه ۸|۸]] مجله را که مورد نظرتان است برای من بفرستید. می‌توانید از آن‌ها فتوکپی بگیرید و زیر عبارات لازم خط بکشید.
  
2) در شعر، انگیزه مهم نیست. یعنی به‌هیچ وجه لزومی ندارد که برای دریافتن یا لذت بردن از شعری حتماً بدانیم که انگیزۀ سرودن آن چه بوده است. اگر آقای پاشائی به‌انگیزه‌های آن شعر پرداخته، قصدش فقط آن بوده است که صحّتِ برداشت‌های خود را اثبات کند.
+
۲) در شعر، انگیزه مهم نیست. یعنی به‌هیچ وجه لزومی ندارد که برای دریافتن یا لذت بردن از شعری حتماً بدانیم که انگیزهٔ سرودن آن چه بوده است. اگر آقای پاشائی به‌انگیزه‌های آن شعر پرداخته، قصدش فقط آن بوده است که صحّتِ برداشت‌های خود را اثبات کند.
  
3) در شعر'''ضیافت'''، حق با شماست. '''دلقک''' در آن شعر باید '''به‌شهید''' تغییر کند. این تغییر ظاهراً عجیب به‌خاطر فرار از سانسور رژیم گذشته در شعر داده شده بود، هرچند که باز هم به‌آن اجازۀ انتشار داده نشد! (البته امیدوارم شما '''دلقک''' را به‌معنای بدِ آن نگیرید).
+
۳) در شعر'''ضیافت'''، حق با شماست. '''دلقک''' در آن شعر باید به‌'''شهید''' تغییر کند. این تغییر ظاهراً عجیب به‌خاطر فرار از سانسور رژیم گذشته در شعر داده شده بود، هرچند که باز هم به‌آن اجازهٔ انتشار داده نشد! (البته امیدوارم شما '''دلقک''' را به‌معنای بدِ آن نگیرید).
  
4) ایرادات کار ما را [که خود نیز بدان‌ها معترفیم]باید خوانندگان به‌ما ببخشند. ناگزیر باید فرصت داشته باشیم تا اندک‌اندک کار جا بیفتد.
+
۴) ایرادات کار ما را [که خود نیز بدان‌ها معترفیم] باید خوانندگان به‌ما ببخشند. ناگزیر باید فرصت داشته باشیم تا اندک‌ اندک کار جا بیفتد.
  
5) ممنون همۀ محبت‌های‌تان هستم.
+
۵) ممنون همهٔ محبت‌های‌تان هستم.
  
<u>
 
</u>
 
  
 
{{گلوله}} '''آقای مرید میرقاید'''
 
{{گلوله}} '''آقای مرید میرقاید'''
  
استدعا می‌کنیم چنین قضاوتی نفرمائید. هیچ صفحه‌ئی از کتاب جمعه «ویژۀ افراد خاصی»و به‌قول شما «ویژۀ بزرگان اهل تمیز»نیست. ما به «اسم و رسم»نویسندگان و شاعران کمترین توجهی نداریم و بارها اشعار و قصه‌هائی چاپ کرده‌ایم که نام نویسندگان‌شان را برای اولین بار بود که می‌شنیدیم. در مورد چاپ شعر در صفحۀ «از خوانندگان»حق با شماست. امّا در مورد «شعر عریان شاعران جوان»نه. ترجیح می‌دهیم که اصلاً شعری در مجله چاپ نکنیم و تا به‌چاپ «شعر عریان»بپردازیم اگر منظورتان از آن عبارت «شعر خامِ تمرینی»است.
+
استدعا می‌کنیم چنین قضاوتی نفرمائید. هیچ صفحه‌ئی از کتاب جمعه «ویژهٔ افراد خاصی» و به‌قول شما «ویژهٔ بزرگان اهل تمیز» نیست. ما به «اسم و رسم» نویسندگان و شاعران کمترین توجهی نداریم و بارها اشعار و قصه‌هائی چاپ کرده‌ایم که نام نویسندگان‌شان را برای اولین بار بود که می‌شنیدیم. در مورد چاپ شعر در صفحهٔ «از خوانندگان» حق با شماست. امّا در مورد «شعر عریان شاعران جوان» نه. ترجیح می‌دهیم که اصلاً شعری در مجله چاپ نکنیم و تا به‌چاپ «شعر عریان» بپردازیم اگر منظورتان از آن عبارت «شعر خامِ تمرینی» است.
 
 
 
 
 
 
  
 +
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۸]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۸]]
 
[[رده:با خوانندگان]]
 
[[رده:با خوانندگان]]
[[رده:کتاب جمعه]]
+
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۱۶

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۵۹


 • خانم آزادهٔ آ. (تهران)

نوشتن به‌خاطر نوشتن، امری است که به‌نتیجهٔ دلخواه نمی‌انجامد. نویسنده باید بداند که چه می‌خواهد بگوید و چرا. یعنی باید پیام لازمی را ابلاغ یا تبلیغ کند. وقتی که چنین شد نوشتن آسان می‌شود. نویسنده بر حسب اندیشهٔ خود طرحی می‌ریزد، اجزا و اشخاص آن را در نظر می‌گیرد، فضای داستانش را انتخاب می‌کند، و با قاطعیت به‌پیاده کردن طرح آمادهٔ ذهنی خود می‌پردازد. امّا باید توجه داشت که زبان، ابزار کار نویسنده است. و نویسنده تا هنگامی که به‌زبان متناسبی دست نیافته باشد هرگز به‌‌خلق اثری با کیفیت عالی موفق نخواهد شد. زبان متناسب را هم هنگامی انتخاب می‌توان کرد که به‌مجموعهٔ امکانات و ظرفیت‌های زبان دسترسی داشته باشیم. زبان را در کاربردهای مختلفش تجربه کرده باشیم و آن را همچون جیب‌های لباس خود بشناسیم. این شناخت تنها در طول زمان به‌دست می‌آید. به‌تدریج و در جریان کار و مطالعهٔ مداوم. بسیاری تصور می‌کنند همان زبانی که در طول روز به‌کار می‌برند برای نوشتن هم کافی است، گیرم همین قدر که به‌جای است بنویسند می‌باشد (پدرم قهوه‌چی می‌باشد!)، به‌جایمی‌کند بنویسند می‌نماید (سر بنده درد می‌نماید!) یا می‌سازد (با یک عدد قمه او را بی‌جان می‌سازد!) یا می‌دارد (مطالب بی‌سروتهی بیان می‌دارد!) و غیره، فی‌الواقع ادبیات فرموده‌اند. امّا این، به‌عبارت صریح، پدر زبان را در آوردن است. در این حرفی نیست که نوشته باید مثل سخن گفتن معمولی، روان و دلنشین باشد و چون جویباری آرام بگذرد یا همچون رودخانه‌ئی پرخروش. لیکن به‌هیچ وجه معنی این سخن آن نیست که هر مفهوم می‌تواند با پیش‌پا افتاده‌ترین و دَمِ‌دست‌ترین و گاه تنها کلمه‌ئی که برای آن در ذهن داریم بیان شود.

داستانی که فرستاده‌اید چیزکی هست؛ از این لحاظ که بیان سادهٔ آن با سادگی موضوع متناسب است. امّا محتوی آن نادرست و نامعقول است: در این داستان، چیزی که دقیقاً طبیعی هر انسان سالم است و اگر جز آن باشد خلاف طبیعت و بیمارگونه و غیرقابل قبول است به‌ریشخند گرفته شده. آیا درست نیست که شخص در کودکی به‌سه‌چرخه علاقه داشته باشد، در نوجوانی دوچرخه، در سنین زیر بیست‌سالگی موتورسیکلت و در جوانی اتوموبیل؟ پسری را که جز این باشد در همان دو سه سالگی باید به‌پزشک امراض روانی نشان داد!

توفیق یارتان باد!


 • خانم پری ب. (ارومیه)

اجازه بدهید یادداشتی را که برای ما نوشته‌اید عیناً بیاوریم تا بعضی دیگر از خوانندگان عزیز ما نیز خودشناسی و انصاف را از شما بیاموزند:

«دوستان عزیز، سلام.

یک بار چند قطعه شعر برای‌تان فرستادم؛ صدایش را درنیاوردید. بسیار خوب کردید، ممنون، چون وقتی خودم دوباره آن‌ها را خواندم دیدم عجب جفنگیّاتی است. شعر را ازش دست کشیدم و حالا یک قطعهٔ طنزآمیز برای‌تان می‌فرستم. باز هم اگر بی‌اعتنائی کردید به‌نظرم خوب خواهید کرد.»

ما این یادداشت را می‌گذاریم در برابر بسیاری نامه‌های عریض و طویل که هر روز تعدادی از آن‌ها را دریافت می‌کنیم و گاه به‌راستی کلافه‌مان می‌کند. خوانندهٔ عزیزی جملاتی زیر هم نوشته شده را برای ما می‌فرستد، و آن‌گاه نامه پشت نامه که «به‌ما کم محلی می‌کنید چون از نامداران نیستیم»، «ما چون شاعر شهرستانی هستیم و پارتی نداریم شعرمان را چاپ نمی‌کنید» و از این قبیل... این دوستان هرگز این حقیقت را باور نمی‌کنند که اشکال کار در خودمطلب است و ارزشِ محتوائی یا محتویاتی آن به‌عنوان شاهکاری در اثر خود می‌نگرند و چون آن را در مجله نمی‌بینند ما را متهم به‌پارتی‌بازی (؟) می‌کنند.


 • آقای رازمیک آساتوری

۱) ممنون خواهم شد آن قسمت از مطالب میزگرد شماره‌های ۷ و ۸ مجله را که مورد نظرتان است برای من بفرستید. می‌توانید از آن‌ها فتوکپی بگیرید و زیر عبارات لازم خط بکشید.

۲) در شعر، انگیزه مهم نیست. یعنی به‌هیچ وجه لزومی ندارد که برای دریافتن یا لذت بردن از شعری حتماً بدانیم که انگیزهٔ سرودن آن چه بوده است. اگر آقای پاشائی به‌انگیزه‌های آن شعر پرداخته، قصدش فقط آن بوده است که صحّتِ برداشت‌های خود را اثبات کند.

۳) در شعرضیافت، حق با شماست. دلقک در آن شعر باید به‌شهید تغییر کند. این تغییر ظاهراً عجیب به‌خاطر فرار از سانسور رژیم گذشته در شعر داده شده بود، هرچند که باز هم به‌آن اجازهٔ انتشار داده نشد! (البته امیدوارم شما دلقک را به‌معنای بدِ آن نگیرید).

۴) ایرادات کار ما را [که خود نیز بدان‌ها معترفیم] باید خوانندگان به‌ما ببخشند. ناگزیر باید فرصت داشته باشیم تا اندک‌ اندک کار جا بیفتد.

۵) ممنون همهٔ محبت‌های‌تان هستم.


 • آقای مرید میرقاید

استدعا می‌کنیم چنین قضاوتی نفرمائید. هیچ صفحه‌ئی از کتاب جمعه «ویژهٔ افراد خاصی» و به‌قول شما «ویژهٔ بزرگان اهل تمیز» نیست. ما به «اسم و رسم» نویسندگان و شاعران کمترین توجهی نداریم و بارها اشعار و قصه‌هائی چاپ کرده‌ایم که نام نویسندگان‌شان را برای اولین بار بود که می‌شنیدیم. در مورد چاپ شعر در صفحهٔ «از خوانندگان» حق با شماست. امّا در مورد «شعر عریان شاعران جوان» نه. ترجیح می‌دهیم که اصلاً شعری در مجله چاپ نکنیم و تا به‌چاپ «شعر عریان» بپردازیم اگر منظورتان از آن عبارت «شعر خامِ تمرینی» است.