قرار: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید با '[[Image:14-052.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه ۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه…' ایجاد کرد) |
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{multiple image | |
− | + | | width = 180 | |
+ | | align=left | ||
+ | | footer = کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحههای ۵۲ و ۵۳ | ||
+ | | image1 = 14-053.jpg | ||
+ | | alt1 = کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه ۵۳ | ||
+ | | image2 = 14-052.jpg | ||
+ | | alt2 = کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه ۵۲ | ||
+ | }} | ||
+ | |||
[[Image:14-054.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه ۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه ۵۴]] | [[Image:14-054.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه ۵۴|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۴ صفحه ۵۴]] | ||
− | {{ | + | |
+ | {{چپچین}} | ||
+ | بهشازده کوچولو | ||
+ | |||
+ | و احمد شاملو | ||
+ | {{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | سالگردست | ||
+ | |||
+ | درست | ||
+ | |||
+ | یک سال... | ||
+ | |||
+ | «وان مواعیه که کردی»... | ||
+ | |||
+ | هیهات | ||
+ | |||
+ | رفته از یاد، چو یاد آنان | ||
+ | |||
+ | که ترا منتظرند. | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | تو چه میکردی؟ | ||
+ | |||
+ | یا شاید باید پرسید | ||
+ | |||
+ | تو چه باید میکردی... | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | آن دگرها رفتند | ||
+ | |||
+ | بی که چیزی از خاطر ببرند.) | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | گوسفندت در جعبهست، و اسباب سفر آماده | ||
+ | |||
+ | پوزه بندت گیرم بند ندارد، گیرم | ||
+ | |||
+ | تسمهئی چیزی آنجا هم پیدا نکنی – | ||
+ | |||
+ | امّا | ||
+ | |||
+ | فکرها در آنجا | ||
+ | |||
+ | انتخابت را آنجا خواهی کرد، نجیب. | ||
+ | |||
+ | دیر شد، یا کمکم خواهد شد. | ||
+ | |||
+ | بند پوتینت را محکم کن | ||
+ | |||
+ | چیزهای دیگر | ||
+ | |||
+ | همه آنجا محکم خواهد شد. | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | آن دگرها رفتند | ||
+ | |||
+ | و ببین، آن بالا | ||
+ | |||
+ | شهر پر وسوسه، از پنجرههای روشن، | ||
+ | |||
+ | نگران است همه. | ||
+ | |||
+ | شهر شب، چشمک باز آمدگان است همه. | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | بند پوتینت را محکم کن | ||
+ | |||
+ | وقت محکم کردن | ||
+ | |||
+ | وقت محکم شدن است. | ||
+ | |||
+ | وقتِ از آن بالا – | ||
+ | |||
+ | وقت از مهتابی | ||
+ | |||
+ | خم شدن است | ||
+ | |||
+ | و بهریش همهٔ نومیدان خندیدن. | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | کرمهای شبتاب | ||
+ | |||
+ | مشعل خود را بیهوده نیفروختهاند | ||
+ | |||
+ | و بههر کنگرهئی فاخته بیهوده نمیگوید: کوه. | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | شب موعود رسید | ||
+ | |||
+ | روی شن در صحرا | ||
+ | |||
+ | درهمان نقطهٔ معهود، معمای تو حل خواهد شد. | ||
+ | |||
+ | شب موعود، همین امشب، بالای سرت | ||
+ | |||
+ | گل سرخی که ترا اهلی کرد | ||
+ | |||
+ | خواب سرپوش بلورینش را میبیند | ||
+ | |||
+ | خواب ترا | ||
+ | |||
+ | آبپاشی در دست | ||
+ | |||
+ | در راه. | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}} | ||
+ | |||
+ | برگرد | ||
+ | |||
+ | گل سرخی که ترا اهلی کرد | ||
+ | |||
+ | آب میخواهد، از آن آب گوارا که کشیدی | ||
+ | |||
+ | از چاه. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ::::::::::::::::'''سعید یوسف''' | ||
+ | :::::::::::::(در سالگرد آزادی از زندان) | ||
+ | {{لایک}} | ||
+ | |||
+ | [[رده:کتاب جمعه ۱۴]] | ||
+ | [[رده:شعر]] | ||
+ | [[رده:سعید یوسف]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۵۱
بهشازده کوچولو
و احمد شاملو
سالگردست
درست
یک سال...
«وان مواعیه که کردی»...
هیهات
رفته از یاد، چو یاد آنان
که ترا منتظرند.
*
تو چه میکردی؟
یا شاید باید پرسید
تو چه باید میکردی...
*
آن دگرها رفتند
بی که چیزی از خاطر ببرند.)
*
گوسفندت در جعبهست، و اسباب سفر آماده
پوزه بندت گیرم بند ندارد، گیرم
تسمهئی چیزی آنجا هم پیدا نکنی –
امّا
فکرها در آنجا
انتخابت را آنجا خواهی کرد، نجیب.
دیر شد، یا کمکم خواهد شد.
بند پوتینت را محکم کن
چیزهای دیگر
همه آنجا محکم خواهد شد.
*
آن دگرها رفتند
و ببین، آن بالا
شهر پر وسوسه، از پنجرههای روشن،
نگران است همه.
شهر شب، چشمک باز آمدگان است همه.
*
بند پوتینت را محکم کن
وقت محکم کردن
وقت محکم شدن است.
وقتِ از آن بالا –
وقت از مهتابی
خم شدن است
و بهریش همهٔ نومیدان خندیدن.
*
کرمهای شبتاب
مشعل خود را بیهوده نیفروختهاند
و بههر کنگرهئی فاخته بیهوده نمیگوید: کوه.
*
شب موعود رسید
روی شن در صحرا
درهمان نقطهٔ معهود، معمای تو حل خواهد شد.
شب موعود، همین امشب، بالای سرت
گل سرخی که ترا اهلی کرد
خواب سرپوش بلورینش را میبیند
خواب ترا
آبپاشی در دست
در راه.
*
برگرد
گل سرخی که ترا اهلی کرد
آب میخواهد، از آن آب گوارا که کشیدی
از چاه.
- سعید یوسف
- (در سالگرد آزادی از زندان)