قرار
بهشازده کوچولو
و احمد شاملو
سالگردست
درست
یک سال...
«وان مواعیه که کردی»...
هیهات
رفته از یاد، چو یاد آنان
که ترا منتظرند.
*
تو چه میکردی؟
یا شاید باید پرسید
تو چه باید میکردی...
*
آن دگرها رفتند
بی که چیزی از خاطر ببرند.)
*
گوسفندت در جعبهست، و اسباب سفر آماده
پوزه بندت گیرم بند ندارد، گیرم
تسمهئی چیزی آنجا هم پیدا نکنی –
امّا
فکرها در آنجا
انتخابت را آنجا خواهی کرد، نجیب.
دیر شد، یا کمکم خواهد شد.
بند پوتینت را محکم کن
چیزهای دیگر
همه آنجا محکم خواهد شد.
*
آن دگرها رفتند
و ببین، آن بالا
شهر پر وسوسه، از پنجرههای روشن،
نگران است همه.
شهر شب، چشمک باز آمدگان است همه.
*
بند پوتینت را محکم کن
وقت محکم کردن
وقت محکم شدن است.
وقتِ از آن بالا –
وقت از مهتابی
خم شدن است
و بهریش همهٔ نومیدان خندیدن.
*
کرمهای شبتاب
مشعل خود را بیهوده نیفروختهاند
و بههر کنگرهئی فاخته بیهوده نمیگوید: کوه.
*
شب موعود رسید
روی شن در صحرا
درهمان نقطهٔ معهود، معمای تو حل خواهد شد.
شب موعود، همین امشب، بالای سرت
گل سرخی که ترا اهلی کرد
خواب سرپوش بلورینش را میبیند
خواب ترا
آبپاشی در دست
در راه.
*
برگرد
گل سرخی که ترا اهلی کرد
آب میخواهد، از آن آب گوارا که کشیدی
از چاه.
- سعید یوسف
- (در سالگرد آزادی از زندان)