در هنر نمایش: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: تغییر خودکار متن (- به + به‌‌))
جز
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴: سطر ۴:
 
[[Image:6-141.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۱]]
 
[[Image:6-141.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۱]]
 
[[Image:6-142.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۲]]
 
[[Image:6-142.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۲]]
{{بازنگری}}
+
[[رده:کتاب جمعه]]
 
+
[[رده:کتاب جمعه ۶]]
 
+
[[رده:شعر]]
 
[[رده:برتولت برشت]]
 
[[رده:برتولت برشت]]
[[رده:کتاب جمعه ۶]]
+
[[رده:احمد کریمی حکاک]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
  
  
'''برتولت برشت،''' در کتابی به‌نامMessingkauf که درخصوص هنر نمایش نوشته چند شعر دربارهٔ بازیگری، صحنه‌سازی، آوازهای نمایشی وحتی جنبه‌های فنی تئاتر سروده که در آنها چکیدهٔ بینش خود را در خصوص هنر نمایش به‌زبانی شاعرانه و درعین حال ساده و بی‌پیرایه بیان کرده است. شعری که در زیر می‌آید برگردان آزادی است از بلندترین و شاید بهترین این اشعار. از آنجا که مقولهٔ حدود هنری و وظیفهٔ اجتماعی تئاتر در حال حاضر در جامعهٔ ما از فوریتی یگانه برخوردار است، ترجمه این شعر به‌دست اندرکاران و دوستداران هنر تئاتر هدیه می‌شود.
+
'''برتولت برشت،''' در کتابی به‌نام Messingkauf که در خصوص هنر نمایش نوشته چند شعر دربارهٔ بازیگری، صحنه‌سازی، آوازهای نمایشی و حتی جنبه‌های فنی تئاتر سروده که در آنها چکیدهٔ بینش خود را در خصوص هنر نمایش به‌زبانی شاعرانه و درعین حال ساده و بی‌پیرایه بیان کرده است. شعری که در زیر می‌آید برگردان آزادی است از بلندترین و شاید بهترین این اشعار. از آنجا که مقولهٔ حدود هنری و وظیفهٔ اجتماعی تئاتر در حال حاضر در جامعهٔ ما از فوریتی یگانه برخوردار است، ترجمه این شعر به‌دست‌اندرکاران و دوستداران هنر تئاتر هدیه می‌شود.
 
{{چپ چین}}
 
{{چپ چین}}
 
احمد کریمی حکّاک
 
احمد کریمی حکّاک
 
{{پایان چپ چین}}
 
{{پایان چپ چین}}
 +
 +
 +
----
  
 
بازیگران،
 
بازیگران،
 +
 
ای شمایانی که در تماشاخانه‌های بزرگ بازی می‌کنید
 
ای شمایانی که در تماشاخانه‌های بزرگ بازی می‌کنید
 +
 
در زیر خورشیدهای مصنوعی و در برابر چهره‌های ساکت،-
 
در زیر خورشیدهای مصنوعی و در برابر چهره‌های ساکت،-
 +
 
گاه نیز به‌تماشاخانه‌ای بنگرید
 
گاه نیز به‌تماشاخانه‌ای بنگرید
 +
 
که صحنه‌اش خیابان است.
 
که صحنه‌اش خیابان است.
 +
  
 
تماشاخانهٔ هر روزی و معمولی
 
تماشاخانهٔ هر روزی و معمولی
بی‌چشم داشتِ افتخار،
+
 
 +
بی‌چشم‌داشتِ افتخار،
 +
 
 
ولی زمینی و زنده
 
ولی زمینی و زنده
 +
 
که از آمد و رفت مردمان مایه می‌گیرد.
 
که از آمد و رفت مردمان مایه می‌گیرد.
 +
  
 
در اینجا زن همسایه
 
در اینجا زن همسایه
 +
 
صاحبخانه را به‌صحنه می‌آورد:
 
صاحبخانه را به‌صحنه می‌آورد:
 +
 
جویبار گفته‌های او را جاری می‌کند.
 
جویبار گفته‌های او را جاری می‌کند.
 +
 
و نقش او را چه نیکو بازی می‌کند
 
و نقش او را چه نیکو بازی می‌کند
 +
 
آنگاه که از موضوع لوله‌های ترکیدهٔ آب طفره می‌رود.
 
آنگاه که از موضوع لوله‌های ترکیدهٔ آب طفره می‌رود.
 +
 
پسران جوان برای دخترانی که به‌خنده افتاده‌اند شکلک می‌سازند
 
پسران جوان برای دخترانی که به‌خنده افتاده‌اند شکلک می‌سازند
وتنگ غروب، در پارک‌ها
+
 
دختران چه زیبا عشوه می‌کنند، و عشوه گرانه
+
و تنگ غروب، در پارک‌ها
 +
 
 +
دختران چه زیبا عشوه می‌کنند، و عشوه‌گرانه
 +
 
 
با پستان‌هاشان بدانها چراغ می‌زنند.
 
با پستان‌هاشان بدانها چراغ می‌زنند.
 +
 
در اینجا پیرمرد دائم‌الخمر شهر ما
 
در اینجا پیرمرد دائم‌الخمر شهر ما
 +
 
نقش واعظ شهر را بر منبر بازی می‌کند
 
نقش واعظ شهر را بر منبر بازی می‌کند
 +
 
وانبوه محرومان را
 
وانبوه محرومان را
 +
 
به‌باغ‌های خرم بهشت نوید می‌دهد.
 
به‌باغ‌های خرم بهشت نوید می‌دهد.
 +
  
 
به‌جد یا به‌هزل، تماشاخانهٔ خیابان را
 
به‌جد یا به‌هزل، تماشاخانهٔ خیابان را
 +
 
هدفی هست و وقاری.
 
هدفی هست و وقاری.
  
این بازیگران نه آن بازیگرانند که طوطی‌وار یا میمون صفت به‌خاطر تقلید، تقلید می‌کنند.
+
 
 +
این بازیگران نه آن بازیگرانند که طوطی‌وار یا میمون‌صفت
 +
 
 +
به‌خاطر تقلید، تقلید می‌کنند.
 +
 
 
اینان را تنها پروای آن نیست که نیک تقلید کنند
 
اینان را تنها پروای آن نیست که نیک تقلید کنند
 +
 
و دیگر در بند آن نباشند که چه چیز را به‌نمایش می‌گذارند.
 
و دیگر در بند آن نباشند که چه چیز را به‌نمایش می‌گذارند.
 +
  
 
اینان را مقصودی در سر است
 
اینان را مقصودی در سر است
 +
 
و در این نکته بازیگران بزرگی که شمائید ای خدایان تقلید!-
 
و در این نکته بازیگران بزرگی که شمائید ای خدایان تقلید!-
 +
 
تردیدتان مباد!
 
تردیدتان مباد!
 +
  
 
به‌هر اندازه که هنر شما صیقل گیرد
 
به‌هر اندازه که هنر شما صیقل گیرد
 +
 
پیوندتان از نمایش هر روزه
 
پیوندتان از نمایش هر روزه
-نمایشی که صحنه‌اش خیابان است-
+
 
 +
- نمایشی که صحنه‌اش خیابان است -
 +
 
 
نباید بگسلد.
 
نباید بگسلد.
  
ببین! آنک مردی در گوشهٔ خیابان، صادفی را
+
 
 +
ببین! آنک مردی در گوشهٔ خیابان، تصادفی را
 +
 
 
باز می‌آفریند
 
باز می‌آفریند
 +
 
و گروه رهگذران را برمی‌انگیزد
 
و گروه رهگذران را برمی‌انگیزد
 +
 
تا رانندهٔ خاطی را محاکمه کنند.
 
تا رانندهٔ خاطی را محاکمه کنند.
و محکوم- که مردی کهنسال می‌نماید-
+
 
 +
و محکوم - که مردی کهنسال می‌نماید -
 +
 
 
به‌هر یک از آنان توضیحی می‌دهد
 
به‌هر یک از آنان توضیحی می‌دهد
 +
 
تا چگونگی حادثه را بفهماند.
 
تا چگونگی حادثه را بفهماند.
  
هر یک ازاینان در برابر چشمانت جلوه‌ئی دیگرگونه دارند
+
 
 +
هر یک از اینان در برابر چشمانت جلوه‌ئی دیگرگونه دارند
 +
 
 
چرا که او هر یک را به‌گونه‌ئی دیگر عرضه می‌کند
 
چرا که او هر یک را به‌گونه‌ئی دیگر عرضه می‌کند
 +
 
تا بگوید که پرهیز از تصادف میسر بود.
 
تا بگوید که پرهیز از تصادف میسر بود.
و بدین سنان که حادثه را در می‌یابی
+
 
 +
و بدین سان که حادثه را در می‌یابی
 +
 
 
و دیگر باره از آن در شگفت می‌شوی.
 
و دیگر باره از آن در شگفت می‌شوی.
 +
  
 
ببین که بازیش
 
ببین که بازیش
چگونه جدّی و نکته بینانه است!
+
 
 +
چگونه جدّی و نکته‌بینانه است!
 +
 
 
می‌داند که چه بسیار چیزها به‌دقت او بستگی دارد:
 
می‌داند که چه بسیار چیزها به‌دقت او بستگی دارد:
آیا بی‌گناهی رااز حق خود محروم خواهد کرد
+
 
 +
آیا بی‌گناهی را از حق خود محروم خواهد کرد
 +
 
 
یا مصدومی را یاری می‌دهد تا به‌دریافت خسارت خود توفیق یابد؟
 
یا مصدومی را یاری می‌دهد تا به‌دریافت خسارت خود توفیق یابد؟
 +
  
 
ببین که چگونه دیگربار
 
ببین که چگونه دیگربار
 +
 
آنچه را که پیش از این بازی کرده بود به‌نمایش می‌گذارد:
 
آنچه را که پیش از این بازی کرده بود به‌نمایش می‌گذارد:
 +
 
در تردید است، آنک
 
در تردید است، آنک
 +
 
از حافظه یاری می‌طلبد
 
از حافظه یاری می‌طلبد
 +
 
لیکن دیگر نمی‌داند که آیا به‌راستی بازیش زیباست یا نیست.
 
لیکن دیگر نمی‌داند که آیا به‌راستی بازیش زیباست یا نیست.
  
شما در تماشاخانه‌هایتان
+
 
 +
شما در تماشاخانه‌هاتان
 +
 
 
در نیمه راهِ اتاق چهره‌آرائی و صحنه
 
در نیمه راهِ اتاق چهره‌آرائی و صحنه
 +
 
ما را جادوگرانه خیره می‌کنید:
 
ما را جادوگرانه خیره می‌کنید:
 +
 
بازیگری از اتاقش خارج می‌شود
 
بازیگری از اتاقش خارج می‌شود
 +
 
و پادشاهی به‌نمایشنامه قدم می‌گذارد.
 
و پادشاهی به‌نمایشنامه قدم می‌گذارد.
 +
 
دستیاران صحنه را دیده‌ام من که بر سر راه بازیگر
 
دستیاران صحنه را دیده‌ام من که بر سر راه بازیگر
 +
 
قهقهه سر می‌دهند و شیشه‌های آبجو را سر می‌کشند.
 
قهقهه سر می‌دهند و شیشه‌های آبجو را سر می‌کشند.
 +
  
 
لیکن بازیگر ما که در کناری ایستاده است
 
لیکن بازیگر ما که در کناری ایستاده است
 +
 
طلسمی چنین نمی‌تواند تنید.
 
طلسمی چنین نمی‌تواند تنید.
 +
 
خوابگردانیست که با او سخن نتوانی گفت،
 
خوابگردانیست که با او سخن نتوانی گفت،
 +
 
کشیشی است اکنون، در حال ایراد خطابه.
 
کشیشی است اکنون، در حال ایراد خطابه.
 +
 
هرگاه بخواهی سخنش را قطع کنی  
 
هرگاه بخواهی سخنش را قطع کنی  
 +
 
آرام پاسخ خواهد گفت.
 
آرام پاسخ خواهد گفت.
 +
 
و هرگاه گفت‌وگوتان به‌پایان رسید
 
و هرگاه گفت‌وگوتان به‌پایان رسید
 +
 
آرام به‌بازی ادامه خواهد داد.
 
آرام به‌بازی ادامه خواهد داد.
 +
  
 
نگوئید این مرد هنرمند نیست  
 
نگوئید این مرد هنرمند نیست  
 +
 
چرا که هرگاه میان جهان و خویشتن تفاوتی ایجاد کنید
 
چرا که هرگاه میان جهان و خویشتن تفاوتی ایجاد کنید
 +
 
خود را از جهان بیرون رانده‌اید.
 
خود را از جهان بیرون رانده‌اید.
 +
 
اگر بگوئید «این مرد هنرمند نیست»
 
اگر بگوئید «این مرد هنرمند نیست»
پاسخ توان داد «شماانسان نیستید»
+
 
 +
پاسخ تواند داد «شما انسان نیستید»
 +
 
 
که این توهینی به‌‌مراتب ناگوارتر است.
 
که این توهینی به‌‌مراتب ناگوارتر است.
 +
  
 
همهٔ بازیگری‌ها  
 
همهٔ بازیگری‌ها  
 +
 
هر روز به‌‌زندگی رُجعت دارد،
 
هر روز به‌‌زندگی رُجعت دارد،
 +
 
چرا که صورتک‌های ما
 
چرا که صورتک‌های ما
 +
 
اگر فقط صورتک باقی بماند.
 
اگر فقط صورتک باقی بماند.
 +
 
چیزی پوچ و ناچیز است. چیزی پوچ و ناچیز است.
 
چیزی پوچ و ناچیز است. چیزی پوچ و ناچیز است.
 +
  
 
در اینجا مرد کراوات فروش
 
در اینجا مرد کراوات فروش
کلاه ولگرد متلک پرانی را بر سر می‌گذارد
+
 
 +
کلاه ولگرد متلک‌پرانی را بر سر می‌گذارد
 +
 
 
عصایی به‌دست می‌گیرد
 
عصایی به‌دست می‌گیرد
 +
 
سبیلی زن‌پسندانه به‌زیر بینی می‌چسباند
 
سبیلی زن‌پسندانه به‌زیر بینی می‌چسباند
 +
 
و پشت بساطش به‌این سوی و آن سوی می‌رود
 
و پشت بساطش به‌این سوی و آن سوی می‌رود
 +
 
تا ثابت کند که کلاه و سبیل و کراوات  
 
تا ثابت کند که کلاه و سبیل و کراوات  
 +
 
به‌راستی مرد را زن‌پسند می‌کند.
 
به‌راستی مرد را زن‌پسند می‌کند.
  
در آن سوی خیابان، روزنامه فروشان
+
 
 +
در آن سوی خیابان، روزنامه‌فروشان
 +
 
 
عنوان خبرها را فریاد می‌کنند
 
عنوان خبرها را فریاد می‌کنند
 +
 
و صدای آهنگی‌شان
 
و صدای آهنگی‌شان
 +
 
تأثیر خبرها را دوچندان می‌کند
 
تأثیر خبرها را دوچندان می‌کند
 +
 
و برگردان‌هاشان در حافظه می‌نشیند.
 
و برگردان‌هاشان در حافظه می‌نشیند.
 +
  
 
باید بگوئید، ای بازیگران
 
باید بگوئید، ای بازیگران
 +
 
«ما کلام دیگران را می‌آموزیم.»
 
«ما کلام دیگران را می‌آموزیم.»
 +
 
و باید بدانید که دستفروشان و عاشقان نیز می‌آموزند،
 
و باید بدانید که دستفروشان و عاشقان نیز می‌آموزند،
 +
 
و بسا که گفتار مردم
 
و بسا که گفتار مردم
 +
 
بر صحنه تکرار می‌شود
 
بر صحنه تکرار می‌شود
 +
  
 
پس هر کسی را کلامی هست، و شعری، و صورتکی.
 
پس هر کسی را کلامی هست، و شعری، و صورتکی.
امّا آنچه نادر است صورتکی که با شکوه بنماید
+
 
 +
امّا چه نادر است صورتکی که باشکوه بنماید
 +
 
 
چه نادر است شعری که زیبا بیان شود
 
چه نادر است شعری که زیبا بیان شود
 +
 
و چه نادر است کلامی که هوشیارانه بر زبان آید.
 
و چه نادر است کلامی که هوشیارانه بر زبان آید.
 +
  
 
بگذارید منظور یکدیگر را دریابیم:
 
بگذارید منظور یکدیگر را دریابیم:
 +
 
تو شاید از آن کس که خیابان صحنهٔ اوست
 
تو شاید از آن کس که خیابان صحنهٔ اوست
 +
 
بهتر بازی کنی،
 
بهتر بازی کنی،
 +
 
امّا اگر تماشاخانهٔ تو به‌قدر صحنهٔ او نغز نباشد
 
امّا اگر تماشاخانهٔ تو به‌قدر صحنهٔ او نغز نباشد
 +
 
اگر بازی تو در زندگانی آن کس که به‌تماشایت می‌نشیند رخنه نیابد
 
اگر بازی تو در زندگانی آن کس که به‌تماشایت می‌نشیند رخنه نیابد
 +
 
اگر چراغهای تو از چراهای او کوچکتر باشد یا تأثیرت ناچیزتر،
 
اگر چراغهای تو از چراهای او کوچکتر باشد یا تأثیرت ناچیزتر،
 +
 
بی‌گمان دستاورد تو از دستاورد او کمتر خواهد بود.
 
بی‌گمان دستاورد تو از دستاورد او کمتر خواهد بود.
 +
 +
 +
{{لایک}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۰۴

کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۶ صفحه ۱۴۲


برتولت برشت، در کتابی به‌نام Messingkauf که در خصوص هنر نمایش نوشته چند شعر دربارهٔ بازیگری، صحنه‌سازی، آوازهای نمایشی و حتی جنبه‌های فنی تئاتر سروده که در آنها چکیدهٔ بینش خود را در خصوص هنر نمایش به‌زبانی شاعرانه و درعین حال ساده و بی‌پیرایه بیان کرده است. شعری که در زیر می‌آید برگردان آزادی است از بلندترین و شاید بهترین این اشعار. از آنجا که مقولهٔ حدود هنری و وظیفهٔ اجتماعی تئاتر در حال حاضر در جامعهٔ ما از فوریتی یگانه برخوردار است، ترجمه این شعر به‌دست‌اندرکاران و دوستداران هنر تئاتر هدیه می‌شود.

احمد کریمی حکّاک



بازیگران،

ای شمایانی که در تماشاخانه‌های بزرگ بازی می‌کنید

در زیر خورشیدهای مصنوعی و در برابر چهره‌های ساکت،-

گاه نیز به‌تماشاخانه‌ای بنگرید

که صحنه‌اش خیابان است.


تماشاخانهٔ هر روزی و معمولی

بی‌چشم‌داشتِ افتخار،

ولی زمینی و زنده

که از آمد و رفت مردمان مایه می‌گیرد.


در اینجا زن همسایه

صاحبخانه را به‌صحنه می‌آورد:

جویبار گفته‌های او را جاری می‌کند.

و نقش او را چه نیکو بازی می‌کند

آنگاه که از موضوع لوله‌های ترکیدهٔ آب طفره می‌رود.

پسران جوان برای دخترانی که به‌خنده افتاده‌اند شکلک می‌سازند

و تنگ غروب، در پارک‌ها

دختران چه زیبا عشوه می‌کنند، و عشوه‌گرانه

با پستان‌هاشان بدانها چراغ می‌زنند.

در اینجا پیرمرد دائم‌الخمر شهر ما

نقش واعظ شهر را بر منبر بازی می‌کند

وانبوه محرومان را

به‌باغ‌های خرم بهشت نوید می‌دهد.


به‌جد یا به‌هزل، تماشاخانهٔ خیابان را

هدفی هست و وقاری.


این بازیگران نه آن بازیگرانند که طوطی‌وار یا میمون‌صفت

به‌خاطر تقلید، تقلید می‌کنند.

اینان را تنها پروای آن نیست که نیک تقلید کنند

و دیگر در بند آن نباشند که چه چیز را به‌نمایش می‌گذارند.


اینان را مقصودی در سر است

و در این نکته بازیگران بزرگی که شمائید ای خدایان تقلید!-

تردیدتان مباد!


به‌هر اندازه که هنر شما صیقل گیرد

پیوندتان از نمایش هر روزه

- نمایشی که صحنه‌اش خیابان است -

نباید بگسلد.


ببین! آنک مردی در گوشهٔ خیابان، تصادفی را

باز می‌آفریند

و گروه رهگذران را برمی‌انگیزد

تا رانندهٔ خاطی را محاکمه کنند.

و محکوم - که مردی کهنسال می‌نماید -

به‌هر یک از آنان توضیحی می‌دهد

تا چگونگی حادثه را بفهماند.


هر یک از اینان در برابر چشمانت جلوه‌ئی دیگرگونه دارند

چرا که او هر یک را به‌گونه‌ئی دیگر عرضه می‌کند

تا بگوید که پرهیز از تصادف میسر بود.

و بدین سان که حادثه را در می‌یابی

و دیگر باره از آن در شگفت می‌شوی.


ببین که بازیش

چگونه جدّی و نکته‌بینانه است!

می‌داند که چه بسیار چیزها به‌دقت او بستگی دارد:

آیا بی‌گناهی را از حق خود محروم خواهد کرد

یا مصدومی را یاری می‌دهد تا به‌دریافت خسارت خود توفیق یابد؟


ببین که چگونه دیگربار

آنچه را که پیش از این بازی کرده بود به‌نمایش می‌گذارد:

در تردید است، آنک

از حافظه یاری می‌طلبد

لیکن دیگر نمی‌داند که آیا به‌راستی بازیش زیباست یا نیست.


شما در تماشاخانه‌هاتان

در نیمه راهِ اتاق چهره‌آرائی و صحنه

ما را جادوگرانه خیره می‌کنید:

بازیگری از اتاقش خارج می‌شود

و پادشاهی به‌نمایشنامه قدم می‌گذارد.

دستیاران صحنه را دیده‌ام من که بر سر راه بازیگر

قهقهه سر می‌دهند و شیشه‌های آبجو را سر می‌کشند.


لیکن بازیگر ما که در کناری ایستاده است

طلسمی چنین نمی‌تواند تنید.

خوابگردانیست که با او سخن نتوانی گفت،

کشیشی است اکنون، در حال ایراد خطابه.

هرگاه بخواهی سخنش را قطع کنی

آرام پاسخ خواهد گفت.

و هرگاه گفت‌وگوتان به‌پایان رسید

آرام به‌بازی ادامه خواهد داد.


نگوئید این مرد هنرمند نیست

چرا که هرگاه میان جهان و خویشتن تفاوتی ایجاد کنید

خود را از جهان بیرون رانده‌اید.

اگر بگوئید «این مرد هنرمند نیست»

پاسخ تواند داد «شما انسان نیستید»

که این توهینی به‌‌مراتب ناگوارتر است.


همهٔ بازیگری‌ها

هر روز به‌‌زندگی رُجعت دارد،

چرا که صورتک‌های ما

اگر فقط صورتک باقی بماند.

چیزی پوچ و ناچیز است. چیزی پوچ و ناچیز است.


در اینجا مرد کراوات فروش

کلاه ولگرد متلک‌پرانی را بر سر می‌گذارد

عصایی به‌دست می‌گیرد

سبیلی زن‌پسندانه به‌زیر بینی می‌چسباند

و پشت بساطش به‌این سوی و آن سوی می‌رود

تا ثابت کند که کلاه و سبیل و کراوات

به‌راستی مرد را زن‌پسند می‌کند.


در آن سوی خیابان، روزنامه‌فروشان

عنوان خبرها را فریاد می‌کنند

و صدای آهنگی‌شان

تأثیر خبرها را دوچندان می‌کند

و برگردان‌هاشان در حافظه می‌نشیند.


باید بگوئید، ای بازیگران

«ما کلام دیگران را می‌آموزیم.»

و باید بدانید که دستفروشان و عاشقان نیز می‌آموزند،

و بسا که گفتار مردم

بر صحنه تکرار می‌شود


پس هر کسی را کلامی هست، و شعری، و صورتکی.

امّا چه نادر است صورتکی که باشکوه بنماید

چه نادر است شعری که زیبا بیان شود

و چه نادر است کلامی که هوشیارانه بر زبان آید.


بگذارید منظور یکدیگر را دریابیم:

تو شاید از آن کس که خیابان صحنهٔ اوست

بهتر بازی کنی،

امّا اگر تماشاخانهٔ تو به‌قدر صحنهٔ او نغز نباشد

اگر بازی تو در زندگانی آن کس که به‌تماشایت می‌نشیند رخنه نیابد

اگر چراغهای تو از چراهای او کوچکتر باشد یا تأثیرت ناچیزتر،

بی‌گمان دستاورد تو از دستاورد او کمتر خواهد بود.