از خوانندگان ۱۹

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۵۸ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۵۸

 • آقای محمدرضا صفدری در مورد اصطلاحات قصه‌هائی که ازایشان چاپ کرده‌ایم (شماره‌های ۷ و ۱۴) توضیحات زیر را داده‌اند:

۱. سرِشیر آوردن: نوبرش را آوردن.

۲. بازیار: کارش فقط پائیدن محصول نیست. روی زمین کار می‌کند، می‌کارد، آب می‌دهد، درو می‌کند (با ابزار کاری که متعلق به‌ارباب است) و ربع تا خمس محصول را به‌عنوان مزد برمی‌دارد.

۳. پایْ پایَک: نرمْ نرمک آمدن، نوکِ پا نوکِ پا رفتن و دزدانه قدم برداشتن.

۴. بوره کشیدن یا باره کشیدن: صدا کردن گاو.

۵. دشتی: مخفف دشتستان نیست، خودش منطقه‌ئی است و مرکز آن خورموج است. دشتستان مرکزش بُرازجان است.

۶. خارِسینه: جناغِ سینه است.

۷. چشمان حقْ نِشسته (که در چاپ یا در دست‌نوشته ن آن افتاده): چشمی که از ترس و وحشت یا به‌هنگام مرگ، گرد و برجسته شود و از حدقه بیرون زند.

۸. کاکُل: به‌معنی گُل نیست، گیاهی است سبز و آبدار با برگ‌هائی خوردنی که طعم شوری دارد و در شوره زار می‌روید.

۹. چاه شیرین: چاهی که مورد استفادهٔ عمومی است و البته آب شیرین دارد.

۱۰. کَره: حرف دوم آن مشدّد نیست و همیشه به‌معنی بزغاله است.

۱۱. گُل‌بازی: هم به‌معنی انگشتربازی است هم به‌معنی فوتبال، ولی این دومی دیگر به‌کار نمی‌رود.

۱۲. از فلانی رَد نیست: بدون تردید، و صددرصد کار اوست.

۱۳. کوتاهْ خانه: کوتاه قد.

۱۴. پُرس کردن: بازخواست و سؤال کردن.

۱۵. چُلوس: نیمسوز.

***

آقای صفدری ضمناً توضیح داده‌اند طرح و عکس قصهٔ عَلو بسیار زیبا بود امّا آن گاو با آن شاخِ بلندش اصلاً در جنوب کشور پیدا نمی‌شود و مخصوص نواحی شمال ایرانی است.

با تشکر از ایشان.



 • آقای احمد رضا اعظمی خطاب به‌آقای رضا علامه‌زاده نوشته‌اند: