شب است یا روز؟
رونده رفت، ندانم رسید یا نرسید
بر این قیاس که آینده دیر میآید
«سعدی»
شب است یا روز؟
زمان مردّد ماندهست
و نغزخوانیِ ساعت ادامه مییابد....
در این مکان و در این هنگام
بهباغ عدن که با پتک نقشه میبندد
بهمغز گچ گرفتهٔ جمعیت،
بدون خاطره، در کـُنج برگپوشیده
شکسته با پرِ خونین
- کبوتر قاصد.
کلاغ
رسول آینده است.
شعارها
تعارف ابدیت گرفتهاند.
مَجاز
- راهنمای سلامت است.
کجاست قاضی؟
- آیا حوادث تاریخ
فقط برای رونق امروز اتفاق افتادهست؟
همیشه بین شب و احیاء
کجا که زاویهٔ چشم میکند پیدا
و در سماجتِ چشم ستارهٔ مغروق
و در شهادتِ شمشادهایِ ایرانی
همیشه تندیسی
میان آینههای مقابل استادهست
و در سرابش
این سایههای یکتا را
جهان بینهایت میبیند
ز خودفریبی انکار میکند
فراخنایِ فراسویِ آینهها را...
و نغزخوانی خونسرد
بیآن که آونگش
در این تعادل مشکوک بربیاشوبد
بهچرخ و لنگر آینده ضربه میکوبد.
- م - ع. سپانلو
- بهار ۵۷
- م - ع. سپانلو