نگاهی بهبرخی نوشتهها و مبارزات زنان در دوران مشروطیت
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
کاربری که این مقاله را برای تایپ انتخاب کرده، لطفاً پیش از هر کاری بهصفحهٔ بحثِ همین مقاله برای اصلاح متن چاپشده رجوع کند. --پرستو ۲۴ دسامبر ۲۰۱۰، ساعت ۰۹:۰۷ (UTC)
هما ناطق
در جریان تاریخ شاید مسألۀ زن یکی از نادرترین مسائلی باشد که نگرش مشرق زمین و اروپا را بههم پیوند می زند. ادبیات اجتماعی، اخلاقیات، سیاست و پندنامه و فرهنگ حاکم در این جوامع، جامعه را بهسکون و زنان را بهتبعیت و فرمانبرداری فرا خوانده است. تصویر زن در شعر و ادبیات، تصویر موجودی است تجریدی و بی هویت، دربارۀ او می اندیشند، اما بهحسابش نمی آورند. حتی افلاطون در راه پی ریختن مدینۀ فاضله اش و در رسالۀ «ضیافت» شاعران را پند می داد که با زنان در نیامیزند و عشق نورزند تا به«پستی» و انحطاط نگرایند. در دوره های بعد نیز افکار متفکرین در این موردتحول چندانی نیافته بود. روسو می گفت: «تربیت زنان باید...برای پسند مردان باشد...در جهت شیرین کردن و دلپذیر کردن زندگی مردان باشد...این است وظایف زنان در یک عصر و در هر زمانه. [۱] پرودُن پدر «سوسیالیسم انسانی» گامی جلوتر برمی داشت و هم او که معتقد بود مالکیت و ثروت دوزی است و «بردگی و جنایت است» در مورد زن می نوشت: «زن را باید تابع نگاهداشت، زیرا زن انعکاس ضد خلق است.» اگر از اوامر شوی خود سرپیچی کرد باید «بهر قیمت که شده سرکوبش کرد» و افتخارش این بود که زنش را به«اعمال شاقّه» در خانه واداشته و دخترش را
«برده های راستین» بار آورده است. [۲] جان استوارت میل، بیشتر آزادی اعلام می کرد که قانون باید «حامی» زن باشد، امّا «زنان را از مشارکت در تولید باز دارد» [۳] این را هم بگوئیم که پس از انقلاب کبیر فرانسه در 1793، یکی از رهبران مبارزات زنان را که فقط «بیانیه» ای در «حقوق زن» نوشته بود، پای گیوتین بردند و سر بریدند؛ زیرا می گفت هر کس برای «رهائی زن» فعالیت کند «ضد انقلاب» است. [۴] از ایران خودمان شاید «ناگفتنش» بهتر و آبرومندتر. همین قدر اشاره کنیم که تا دورۀ مشروطه خرید و فروش زنان رایج بود. خانواده ها بهبهانۀ فقر و یا از «بابت فقر»، دخترانشان بین 30 تا 40 تومان بهاتباع خارجی می فروختند . [۵] در قحطی و بلا «خوردن زن و بچه» رواج پیدا می کرد.[۶] تنها شغلی که حکومت برای زنان بهرسمیت می شناخت، پیوستن به«صنف فاحشه» بود.[۷] و زنان بیوه و رانده شده و فقیر عضو صنف می شدندو مالیات می پرداختند[۸] افلاطون های وطنی هم زیاد داشتیم که در علم «اخلاق» بهمردان درس «هیبت» می آموختند و می نوشتند: «هیبت آن بود که مرد خویشتن را در چشم زن مهیب دارد» پس نتیجه آن که زنان را «از خواندن و نوشتن منع باید نمود» و فرزند را طوری بار آورد که «تمایل او بهحقوق پدر» باشد که البته «روحانی تر» است و نه به« حقوق مادر که جسمانی» است[۹].
چندین قرن بعد، هنوز سخن از آن «هیبت» بود. در جهت تربیت زنان می نوشتند: «رضای شوهر.. رضای خداست و غضب شوهر غضب خدا....فاضل ترین اعمال زنان اطاعت شوهر است» اگر شوهر نبود، برای نسوان «هیچ عمل فاضل تر از ریسمان ریستن نیست حریص بودن بهریسمان ریستن ساعتی، بهتر از عبادت یکساله»؛ اگر شوهر داشته باشد و «ریسمان بریسد، که شوهر و اولاد او آنرا جامه کنند و بپوشند، واجب می شود، بر آن ، زن بهشت، و حق تعالی می بخشد بهاو دو برابر هر شبی که ریسمان رشته باشد، شهری در بهشت. خداوند مهربان است بر زنانی که جامه شستن را خوش دارند، چنان که «هر زنی که بشوید جامۀ شوهر خود را پاک می سازد حق تعالی جمیع گناهان آن زن را» از نان پزی و خم شدن در تنور چه بگویم، «که برانگیزد خدای تعالی هزار فرشته تا استغفار کنند برای آن زن را» از نان پزی و خم شدن در تنور چه بگویم، «که بر انگیزد خدای تعالی هزار فرشته تا استغفار کنند برای آن زن» البته تا وقتی که «تنور گرم باشد»! پس برای هر نانی که بیرون آرد «گویا آزاد کرده است یکی از اولاد اسمعیل بن ابراهیم را» امّا وای بحال و روزگار زنی که «در خشم شوهر باشد» بداند که در روز قیامت زبان او را از پس سر او بیرون کشند، زنجیری از آتش بر سر وی زنند و آتش در دهان او» زبانه کشد. پس بهتر آن که زن اطاعت پیشه کند، بردۀ شوی خود باشد، اگر کابین خود را هم بهمرد خود بخشید که دیگر هیچ! «همچنان بود که هزار ینیمان گرسنه و برهنه را طعان و پوشش داده باشد» پس هر آن زنی که زندگی خود را فدای زندگی همسر کند، اگر این دنیا را ندارد، عافیت را دارد، و بروز قیامت «از پل صراط آسان گذرد، مانند برق انشاءالله»[۱۰]. دیگری می گفت این زنان جاهل و نادان روزگار ما را سیاه کرده اند، دزدی می کنیم تا شکم این بیکاره ها سیر شود، خیانت نی ورزیم، تا آنان راضی باشند. مرد از روزی که در این ملک زن گرفت، اگر تاجر است «خیانتکار» می شود، اگر عوام بود «دزد» می شود، اگر وزیر شد «مال مردم» می خورد، و اگر قاضی بود «حکم بهناحق می دهد»[۱۱]. و همه با هم مملکت را بر باد می دهند تا از عهدۀ خانه و خانواده برآیند. از آن مالک هم یاد کنیم که راهی سفر بود و اندرون خود را بهمباشران می سپرد و می گفت: درب اندرون من باید همواره بسته باشد، «عصمت و عفّت کلفت های من[یعنی زن های من] باید در غیاب من زیاده از حضور من باشد»، از
اندرون «صدای حرف» و «آواز» بگوش نرسد، بالای «بام و مهتابی» دیده نشوند، «به گردش و هواخوری» در باغ نروند، و اگر جز این کنند، بابای قاپوچی بیاید «چوب و جوال بیاورد و پوست از سرشان بکند»[۱۲]. این بود نمونه ای از کانون گرم خانواده که ادیان بهنثر و شاعران بهنظم کشیده اند. این بود نمونه ای از زندگی آن موجوداتی که همچون کِرم در گوشه خانه می لولیدند و از عشق و «رخسار چون ماهشان» و «دهان غنچه و ابروی کمانشان» البته اگر می توانست بهرویت دست یابد)، سرها در گریبان، دیده ها گریان و دلها غمین و فکار بود. اگر همۀ آن ادبیات را در وصف زیبائی بی مثال و طراوت و لطافت جنس ضعیف خلاصه کنیم، حاصل جز این نیست که:
زن نوکن ای خواجه در هر بهار که تقویم پارینه ناید بهکار
از زنانی که علیه آن فرهنگ حاکم و علیه رسالات تادیبی و انرزنامه ها برخاستند، باید نخست از بی بی خانم و رساله اش: «معایب الرجال» یاد کرد.^ رسالۀاو از نظر افکار اجتماعی و سیاسی بسیار با ارزش است- خاصه اگر بهزمانه و موقعیتی که بی بی خانم در آن می زیست توجه داشته باشیم. زبدۀ کلام.........(ناخوانا)....نویسندگان «تادیب النسوان» و افرادی از این قبیل، ندهید. این مربیّان زنان که خود را «نادرۀ دوران و اعجوبۀ جهان» می دانند، بهتر آن که اوّل بهاصطلاح صفات رذیلۀ خود برآیند. که گفته اند: «ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که بود هستس بخش.» این «عبارت پردازان» مهمل گو که می خواهند «بساط تمدن» را برپینند و «انسانیت» را تمام کنند. در قالب مغز متحجر خود«تمام عالم را مثل خود فرض نموده و بهاندازۀ وضع و خیالات خود بهترتیب زندگانی و دستورالعمل بهاهل عالم می دهند.» امّا خوشبختانه «مردم مختلف اند و رأی و طبایع متخالف اند.» آنان می دانند که این نصایح برای تأدیب ما نیست، برای «اثبات ظلم بر مظلوم» است و «خداوند تعالی مردان را عاشق و معشوق با زنان خلق کرده و نه ظالم و مظلوم!» یک عمر بهما آموختند که: «نصیحت پذیرید تا در دنیا و آخرت رستگار شوید، خداوند تبارک و تعالی شما زنان را برای مردان آفرید، تا کشت و زرع
مردان باشید و نسل زیاد کنید» وگرنه «کار دیگر ازشما بهعمل نخواهد آمد.» بهزن گفتند: «پیش خود تصّور ننمائی که عقل دوراندیشی داری.. که با خصمان برابری کنی»، یا آنقدر کفایت داری که از کسب بازوی خود کفیل خرج شوی.. پس عاجزه و ناقصۀ همه چیز هستی و باید مطیع امر شوی خود باشی.. هرگز بدون اجازۀ وی خود از خانه بیرون نروی، پیرایۀ خود را بر مرد بیگانه نشان ندهی، هرگز از او چیزی نخواهی اگر از گرسنگی بمیری.. در جنگ و نزاع خاموشی گزینی، مال شوی را بدون اجازۀ او بهکسی ندهی، اگر از مال خود داری از او مضایقه نکنی» و هکذا. زنان را وضع اجتماعی بهاین روز انداخته وگرنه در اصل «نه هر مردی از هر زنی فزون تر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر.. مریم و زهرا و آسیه و خدیجه کبری از زنان اند فرعون و هامان و شمر از مردان» فضیلت انسان بهمرد یا زن بودن نیست چنان که گفته اند: «راست رو را پیر ره کن، گرچه زن باشد که خضر در سیاهی چون سود گم مادیانش رهبر است». ما می پذیریم که از کسب معرفت بدور مانده ایم، «ممنوع از تمام مراودات و تحصیل محاسنات و ادب و تربیت گشته ایم»، معاشران ما موجودات ناقص العقلی مانند کودکان هستند و کارمان به«صدمات و زحمات خانه داری و بچه داری» منحصر شده است. امّا این مربیان که صاحبان خرد و کاملان جهان اند، کجا راه دیگری پیش پای ما نهادند. بجای این که ما را بهراه و رسم انسانیت و مدنیت رهنمون گردند، قرن ها نوشتند و گفتند که: زن باید قدم آهسته بردارد، سخن را نرم و ضعیف بگوید مثل اینکه از ناخوشی برخاسته باشد.» این نصایح بهکار ما فقرا نمی خورد، برای مردمان مرفه خوبست. «مردم رعیت با این همه کارهای مشکل و دشوار» چگونه می توانند «این قسم رفتار» بیاموزند و ادا و اطوار زنان ناخوش درآورند. اگر چنین کنند، چه کسی بهکار مزرعه برسد؟ یا می گویند باید زنان به«نظافت» و «خوشبوئی» و «لطافت» بگرایند. این ها همه خصلت طبقات ثروتمند است. نظافت زائیدۀ «غنا و ثروت» است و البته «فقر و فلاکت» آفرینندۀ کثافت. مردم فقیر که مثل ما «سی سال.. زیر یک لحاف کرباس» سر می کنند.. و بضاعت عوض کردن آن را ندارند، چگونه می توانند پاکیزه باشند؟ گرنه «هر ذیشعوری» نظافت را بر کثافت ترجیح می دهد و نیازی بهنصیحت و پند و «این همه روده درازی و عبارت پردازی نیست.» این مربیان نظافت در جهت
راحت وآسایش خود را تجویز می کنند، همچنان که پوشاک ما را بنا بهدلخواه و سلیقۀ خود بر می گزینند: یک روز «عرقچین ترمه»، بار دیگر «شلوار گشاد» آنان اند که ما را می آرایند و بههر خوشایند خویش بهآرایش مجبور می کنند. گویا این که خود را «مستفرنگ» هم می دانند. غافل از این که نه تنها «سی ویلیزه» که «نیم ویلیزه» هم نیستند. وگرنه ما می دانیم که در فرنگ زنان را «مثل دسته گل» نگه می دارند و هر یک «عالم بهچندین علم اند.» این مربیان، نه تنها برای ما کاری انجام نداده اند، بلکه مملکت را هم بهنیستی کشانده اند. رجال نیستند و «دجال»اند. همه «عمر گرانمایه» را «بجای خدمت خلق» صرف راحت خود کردند؛ نه «از خلق شرمی و نه از خالق آزرمی» دارند. بهما درس تقوی می دهند و خود را فراموش می کنند که «عبادت بجز خدمت خلق نیست»؛ ما در حرم اندرون و کنج نطبخ بودیم، پس این همه فساد را اینان بپا کردند. می بینیم از ثمرۀ تبهکاری آنان است که امروز در این سرزمین هیچ نظم و نظامی در کار نیست، «کارها همه بهبخت و اتفاق است»، «تکالیف غیر معلوم.. نفاق و شقاق موجود و الفت و اتحاد مفقود»، و چنان هرج و مرجی است که «هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست».
***
دیگر از رساله های معروف آغاز مشروطیت خاطرات [۱۳]دختر ناصرالدین شاه است که در قتل پدر با شادمانی در مراسم او شرکت جست و از قاتل او میرزا رضا کرمانی و از افکار «سوسیالیستی» پشتیبانی می کرد. دربارۀ وضع زن ایرانی می گفت: زنان ما در گوشۀ خانه است که عمر خود را تباه می کنند و بهفساد کشیده می شوند؛ در ایران مردان از زنان کمتر است، اما دو ثلث مملکت بیکار و معطل است، پس ثلث دیگر باید کار کند» و «اسباب آسایش و خورد و خوراک و پوشاک دو ثاث دیگر را فراهم» نماید. ناچار آن ثلث هم آن گونه که شاید نمی تواند در خدمت اجتماع باشد، چرا که همواره در اندیشه «عائله» است. مثال می آورد: یک عملۀ مزدور باید در روز دو قران مزد بگیرد و آن را خرج چند فرزند کند، بهخواهر و خواهرزاده هم برساند، امّا اگر این زنان از طریق کار « در مغازه ها و در دکانها و در ادارات» استقلال اقتصادی بهدست می آوردند، سربار یک مرد نان آور نمی شدند. بدیهی است، وقتی مزد کارگر کفاف نداد باید بدزدد، وقتی مواجب کم آمد، مرد خانواده «مردم را ذلیل می کند» و مملکت را می فروشد
و بهخیانت دست می زند، می نویسد که شهر و ده را قیاس کنیم. روابط خانوادگی در روستا سالم تر است، زیرا در ده مرد و زن هر دو شاعل اند، می بینیم که فحشا هم در شهر هست و در ده نیست. در اعتراض بهمتعلمش و بهمردانی که از استقلال شغلی زن حمایت نمی کنند، می گوید شما چرا بپا نمی خیزید؟ تا کی می خواهید «حمّال و نوکر» زنان یا بعبارت درست تر «آقا و مالک این بیچارگان باشید..»؟ انسان آزاد و مختار خلق شده، انسان برای زندگی آزاد خلق شده چرا باید نیمی از مردمان بهمیل نیمی دیگر زندگی کنند، و محکوم بهحکم دیگری باشند؟ پس اگر این نظم برافتد و نظمی دیگر بیاید، من سوسیالیسم را برمی گزینم و مانند سوسیالیست ها زندگی می کنم. »هیچوقت با چول مردم خانه و پارک و اثاثیه و کالسکه.. و اتومبیل نمی خرم» و «مسلکم را نه ارتجاعی قرار می دادم و نه شخصی بلکه نوعی قرار می دادم» و در عصیان های مردم علیه حکومت و سلطنت پدرش فریاد می زد: «درود بر سلطنتی که در [حال] زوال است.» در دوران مشروطه در جهت احقاق حقوق زن «انجمن نسوان» [۱۴]تشکیل شد. از محتوای آن آگاهی نداریم، امّا در مجلس اوّل کار بهدرگیری لفظی میان مرتجعان و آزادیخواهان کشید. یکی می گفت از اجتماع زنان «فتنه» برمی خیزد؛ دیگری می گفت: «باید بهنظمیّه گفت قدغن کند»، و یا «اصلا نباید چنین انجمنی تشکیل شود»، و یا: «در اجتماع زنان بعضی گفتگوها می شود که ابداً من نمی خواهم در مجلس مذاکره و صحبت شود.» فقط یک نفر بر این بود که به«موجب قانون اساسی ایرادی بر اجتماع زنان نیست، زیرا لفظ ایرانی شامل مرد و زن هر دو است.»^ در 1327 در روزنامۀ «ایران نو» که سوسیال-دموکرات های ایرانی اداره اش می کردند، مقالات زیادی دربارۀ زنان و از خود زنان می بینیم. گاهی وضع زنان را در عثمانی و سایر کشورهای اسلامیبه رخ دولت می کشیدند، از زنان چنین سخن می گفتند که در آنجا «چند روزنامۀ مخصوص از طرف خوانین وطن پرست بهطبع و نشر می رسد» ^ دیگری اعتراض می کرد، که چرا نمی گذارید ما استقلال مادی داشته باشیم: «مرد ایرانی باید با هزار زحمت
روزی دو قران کار کند.. و امورات چهار پنج نفر عیال و اولاد را متحمل شود» و زن عاطل و باطل یک روز برای کشتن وقت بهحمام برود یک روز روضه خوانی و «اسمش را بگذارد مشغول تربیت فرزندانم.» و حال آنکه مسئلۀ تربیت بهانه است، ما می بینیم که خانوادۀ ایرانی بیشتر همت خود را صرف اندوختن طلا و مال می کند تا تربیت فرزند.[۱۵] در شماره های دیگر زنان دنبالۀ سخن را گرفتند که، زن ایرانی را آنچنان در جهل نگهداشته اند و بهغفلت کشانده اند، که در حل هر مشکل بهجادو و اسطرلاب بیشتر پناه می برد تا بهعقل و تجربه و دانش پس وای بهحال فرزندی که زیر دست این زنان بار آید. در طی عصیان ها و ناخرسندی های اجتماعی ( که مجال گفتگوی آنان نیست) زنان در تظاهرات و راهپیمایی های خیابانی نیز می بینیم. همین قدر اشاره کنیم که هر بار در ایران قحطی و کمبود و یا گرانی ارزاق پیش آمد، زنان بهطور گسترده در تظاهرات شرکت می جستند و گاه کشته هم می دادند. از مهم ترین این عصیان ها شورش زنان در قحطی 1277 قمری است که دکان های نانوائی را چپاول کردند.. آشوب برخاست، دروازه بان را از پای درآوردند... و حکومت [ناصرالدین شاه] برای خواباندن شورش کلانتر را بهطناب دار کشید و بهای نان را کم کرد. [۱۶]نمونۀدیگر، قحطی 1312 قمری است که در اثر احتکار گندم ایجادشد. محتکرین، مجتهد تبریز، مباشرین ولیعهد و حاکم تبریز بودند. زنان تصمیم بهتظاهرات گرفتند. «در حدود سه هزار زن چوب بهدست، در بازارها بهراه افتادند و کسبه را بهبستن دکّان و پیوستن بهراهپیمایان مجبور کردند.» حکومت قشون مراغه را خبر کرد، دستور تیراندازی داده شد. «در دم پنج زن و یک سید کشته شدند.» در این جا روحانیت معترض هم «علیه مجتهد بزرگ بهزنان پیوست و در قونسولگری روس تحصن کردند و با او بهخشونت تمام رفتار نمودند.» فردای همان روز تظاهرات را از سر گرفتند، این بار نیز سه زن کشته و تعدادی زخمی شدند. شعار نان تبدیل بهشعار سیاسی و علیه سلطنت قاجارها شد.
حک,مت هراسید و بار دیگر عقب نشینی کرد.[۱۷] در پایان شعری بیاوریم از نیمتاج خانم دختر مسعود دیوان لک که در انحطاط مشروطه و وقایع رشت و سلماس و ارومیه، مردان را بهقیام می خواند.[۱۸]
ایرانیان که فرّ کیان آرزو کنند باید نخست کاوۀ خود جستجو کنند مردی بزرگ باید و عزمی بزرگتر تا حلّ مشکلات بهنیروی او کنند آزادی ات بهدستۀ شمشیر بسته است مردانِ مرد تکیه خود را بدو کنند زنهای رش زلف پریشان کشیده صف تشریح عیب شما مو بهمو کنند دوشیزگان شهر ارومی گشاده رو در یوزه ها بهبرزن و بازار و کو کنند بس خواهران بهخطۀ سلماس بین که چون خون برادران همه سرخاب رو کنند شد پاره پردۀ عجم از غیرت شما اینک بیاورید که زنها رفو کنند اندر طبیعت است باید شود ذلیل هر ملّتی که راحتی و عیش و خو کنند نوح دیگر بیاید و طوفان دیگری تا لکّه های ننگ شما شستشو کنند
پاورقیها
- J.J.Rousseau, "EMILE",Paris,^ Garnier, P. 475
- E.Gnoult, "Le Feminisme au ^ Masculin", Paris, 1970, P.84-86
- ^ J.S.Mill, " The Subjection of Women", London 1970
- ^ Olympe de Gouge, "Women as Revolutionary", Edited by P.G.Giffen, New York, 1973, P 49
- ^ گزارش دربارۀ سفارت انگلیس، اسناد وزارت امور خارجه ایران، 1283 قمری، فیلم کتابخانۀ مرکزی دانشگاه، شماره 6669/1.
- ^ R.KerrPoter: "Travels in Georgia, Persia...", London, 1821, Vols.2, P.425-6.
- ^ R.KerrPoter: "Travels in Georgia, Persia...", London, 1821, Vols.2, P.425-6
- ^ R.KerrPoter: "Travels in Georgia, Persia...", London, 1821, Vols.2, P.425-6
- ^ خواجه نصیرالدین طوسی «اخلاق ناصری»، قرن هفتم، چاپ تهران 1356 ص 196،216، 220.
- ^ «تادیب انسوان» خطی، 1309 قمری.
- ^ «بهشت و دوزخ این عالم است»، خطی.
- ^ هما ناطق: «سندی درباره ملک داری و زن داری در قرن نوزده»، در مصیبت وبا و بلای حکومت تهران»، 1358.
- ^ بی بی خانم«معایب الرجال»،خطی 1313 قمری.
- ^ تاج السلطنه؛ «خاطرات»، خطی، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
- ^ فریدون آدمیت: «ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران»، تهران، خوارزمی،1351، ص 427.
- همان جا.^
- ^ روزنامۀ«ایران نو»، 18 رمضان 1327 قمری.
- ^ روزنامۀ ایران نو، ما این مطالب را از شماره های مختلف این روزنامه از نظر زنان زحمتکش بسیار مهم و ارزنده است.
- ^ شرح این شورش بهتفصیل در مأخذ زیر آمده است: فریدون آدمیت: «اندیشه ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار»، تهران، خوارزمی، 1359، ص 79-78.
- ^ گزارش های «هرگون» از تبریز، اوت 1895 اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، جلد 42.
- ^ مخبرالسلطنه هدایت: گزارش ایران چاپ سنگی، جلد چهارم، ص 27.