منزل آخر

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۲۳:۱۵ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها) (در حال بازنگری.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۵
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۶
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۶


امروز از نگاه تو سرگشته‌تر منم

هر گوشه را، به خواهش نامعلوم

سر می‌زنم،

در دستم این عصای شکسته،

با دست من ز رنج سفر شکوه می‌کند.


در عمق غلظت مه «لندن»…

یا در تراموای «وین»…

در شهر دیگری - به دگر نام -

در سالن اپرا،…

بر روی پل که می‌نگرد ساکت،

در اضطراب بی‌ثمر «پو»…

در پای نخل منحنی سال‌دیده‌یی

در الجزیره…

در نقب‌های سرشار از راز و دود و نم،

‫-‬ وز تاق و تاق مهره بیلیارد…

هر گوشه را به خواهش نامعلوم

سر می‌زنم.

الگو:تک‌ستارهالگو:تک‌ستارهالگو:تک‌ستاره

با هر کسی هوای سفر هست

با هیچکس نه رای نشستن

سقف شکسته را نتوانند

طفلانه با گل آذین بستن


گل‌ها به سقف خنده کنانند

بی‌اعتنا به ما گذرانند

گل‌ها ز مرگ و فتنه چه دانند؟

این حرف‌ها به لب به دلم کوه کوه غم

بی خواهشی صریح به هرسوی می‌روم


غیزغیز میز کهنه در زیر دست من

چون دایه‌ام به‌ناگاه انگیخت

از رخوتی به لذت یک خواب -


غوغای قهوه خانه

چو یک طشت

ناگاه بر سرم ریخت.

می‌پرسم از رفیق کناری

‫-‬باران که بند آمد؟

‫-‬آری.

و می‌روم…


منوچهر نیستانی