از خوانندگان ۱۹
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
• آقای محمدرضا صفدری در مورد اصطلاحات قصههائی که ازایشان چاپ کردهایم (شمارههای ۷ و ۱۴) توضیحات زیر را دادهاند:
۱. سرِشیر آوردن: نوبرش را آوردن.
۲. بازیار: کارش فقط پائیدن محصول نیست. روی زمین کار میکند، میکارد، آب میدهد، درو میکند (با ابزار کاری که متعلق بهارباب است) و ربع تا خمس محصول را بهعنوان مزد برمیدارد.
۳. پایْ پایَک: نرمْ نرمک آمدن، نوکِ پا نوکِ پا رفتن و دزدانه قدم برداشتن.
۴. بوره کشیدن یا باره کشیدن: صدا کردن گاو.
۵. دشتی: مخفف دشتستان نیست، خودش منطقهئی است و مرکز آن خورموج است. دشتستان مرکزش بُرازجان است.
۶. خارِسینه: جناغِ سینه است.
۷. چشمان حقْ نِشسته (که در چاپ یا در دستنوشته ن آن افتاده): چشمی که از ترس و وحشت یا بههنگام مرگ، گرد و برجسته شود و از حدقه بیرون زند.
۸. کاکُل: بهمعنی گُل نیست، گیاهی است سبز و آبدار با برگهائی خوردنی که طعم شوری دارد و در شوره زار میروید.
۹. چاه شیرین: چاهی که مورد استفادهٔ عمومی است و البته آب شیرین دارد.
۱۰. کَره: حرف دوم آن مشدّد نیست و همیشه بهمعنی بزغاله است.
۱۱. گُلبازی: هم بهمعنی انگشتربازی است هم بهمعنی فوتبال، ولی این دومی دیگر بهکار نمیرود.
۱۲. از فلانی رَد نیست: بدون تردید، و صددرصد کار اوست.
۱۳. کوتاهْ خانه: کوتاه قد.
۱۴. پُرس کردن: بازخواست و سؤال کردن.
۱۵. چُلوس: نیمسوز.
***
آقای صفدری ضمناً توضیح دادهاند طرح و عکس قصهٔ عَلو بسیار زیبا بود امّا آن گاو با آن شاخِ بلندش اصلاً در جنوب کشور پیدا نمیشود و مخصوص نواحی شمال ایرانی است.
• آقای احمد رضا اعظمی خطاب بهآقای رضا علامهزاده نوشتهاند:
پس از عرض سلام اجازه بدهید بهعنوان یک دانشآموز از داستان کوتاه شما تحت عنوان «پائیز تازه» انتقاد کوچکی کرده باشم:
۱. شما نسبت بهرژیم حاکم زیادی چپ روی کردهاید. البته بگوئیم که آزادی نیست، ولی نه بهاین صورت که شما نوشتهاید.
۲. شما از عموی زری بهجای مردی مبارز مردی ترسو ساختهاید که نشان میدهد در رژیم گذشته اصلاً مبارزه نکرده است و حتماً بهطور اتفاقی دستگیر شده و با خوردن چند ضربه مشت اعتراف کرده است.
عموی زری بهزری گفته است که در مدرسه حرف نزند و بهجای اینکه زری را مبارز بار بیاورد بهاو درس سکوت میدهد.
در جائی دیگر هم نوشتهاید که عمو با یک چمدان و با دستپاچگی بهخانه آمده حتی از روی ترس چمدان را که در آن کتاب است در زیرزمین پنهان نموده و ترسیده که زِندانیش کنند. شما حتی از بقیهٔ مبارزان هم مبارزانی ترسو ساختهاید.
***
درود بر این دانشآموز و این همه دقّت و توجه. ما هم با ایشان بهانتظار توضیحات آقای علامهزاده میمانیم.
پشت میزم نشستهام.