دربارهٔ آزادی
تایپ این مقاله ناقص است. لطفاً قبل از شروع به تایپ صفحهٔ راهنما را ببینید. |
آلبرت آینشتین
چندی است که باز سخن از آزادی نیست، یا اگر هست در خاموشی درون است... این ویژگی روزگارانی است بحرانی و ماتمخیز که آزادگان را میآزماید و در اندیشهئی ژرف و شگرف فرو میبرد، با این پرسش که: گفتار یا کردار، یا هر دو؟ - ببینیم یکی از بزرگترین مردان اندیشه و خرد قرن بیستم در این باره چه میگوید.
آزادی دانشگاهی
کرسیهای استادی بسیار است اما معلمان شریف و دانا نادرند. تالارهای سخنرانی بزرگ و زیاد است اما جوانانی که به راستی تشنه حقیقت و عدالتند چندان زیاد نیستند. کالاهائی که طبیعت به مقادیر فراوان تولید میکند بسیار است اما فراوردههای گزیده آن چندان نیست.
همه ما اینها را میدانیم، پس چرا زبان بهشکایت بگشائیم؟ آیا همیشه چنین نبوده و همیشه نیز چنین نخواهد ماند؟ بدون تردید. و انسان باید هر چه را که طبیعت ارزانی میدارد به صورتی که میبیند پذیرا شود. اما در عی حال چیزی نیز هست که میتوان آن را روح زمان نامید، نوعی گرایش فکری ویژه نسلی معین، که از فردی به فرد دیگر منتقل میشود و اثر مشخص خود را بر جامعه میگذارد. ما باید، هر کدام، نقش را هر قدر هم که ناچیز باشد در جهت دگرگون کردن این روح زمان ایفا کنیم.
مقایسه کنید روح زمان را در صد سال پیش -که جوانان را در دانشگاههای ما جان داد و به حرکت در آورد- با آن چه امروز همه جا را فرا گرفته است. آنها به بهتر شدن جامعه انسانی ایمان داشتند، به هر عقیده راستینی احترام میگذاشتند، و مدارائی داشتند که بزرگاندیشان ما به خاطر آن زیسته و مبارزه کرده بودند. در آن روزگاران انسانها برای وحدت سیاسی بزرگتری میکوشیدند که آلمان نام داشت. و دانشجویان و معلمان دانشگاهها بودند که این آرمانها در درونشان میجوشید.
امروز نیز انگیزشی به سوی پیشرفت اجتماعی، به سوی مدارا و آزادی اندیشه، به سوی وحدت سیاسی بزرگتری که ما امروز اروپا مینامیم وجود دارد. اما دانشجویان دانشگاههای ما همچون معلمان خویش یکسر از تجسم امیدها و آرمانهای مردم دست کشیدهاند. هرکس که هشیارانه و بدون تعصب به زمان ما بنگرد باید این واقعیت را پذیرا شود.
ما امروز گرد هم آمدهایم که نگاهی بر خویشتن بیفکنیم. دلیل ظاهری این گردهمآئی قضیه «گومبل» است. این حواری عدالت، با کوششی پرشور، جراتی سترگ، و انصاف و بیطرفی کامل درباره جنایات سیاسی جبرانناپزیر مطالبی نوشته و با کتابهای خویش خدمتی والا به اجتماع کرده است. و چنین مردی است آن که امروز دانشجویان و بسیاری از استادان دانشگاه او نهایت کوشش خود را به کار بستهاند تا از دانشگاه اخراجش کنند.
شور سیاسی را نمیتوان اجازه داد که با افراطی تا این حد پیش برود. باور من این است که هر کس کتابهای آقای «گومبل» را بدون تعصب بخواند همان احساس و برداشتی را از آنها خواهد داشت که من داشتهام. اگر ما خواستار آنیم که جامعه سیاسی سالمی بسازیم به مردانی چون او نیاز داریم.
بگذارید هرکسی بر اساس آن چه خودش خوانده است قضاوت کند نه بر اساس آنچه دیگران به او میگویند.
اگر چنین شود، این قضیه «گومبل» که آغازی چنان غیراخلاقی داشته هنوز ممکن است سودمند افتد.