شاعر ولایتی باز میگردد
چرا من همراه تواَم
من از عاشقان بازگشتنم
دست میسایم بر خورشید و باد و دریای شیلی
دلگیرم از رفتن، دلتنگم از آمدن.
قلب من همواره لبریز بوده است
چون جامی از روشنایی
روشنایی زرین ترانهٔ تابناک شیلی
کشور لطافت و برف!
تو هرگز برای من جوهری گذران نبودهای
تو در اعماق من زخمی ترسناک بودی
ای ماه واژگون بر چمنزار!
من از کوهساران تو ریشه دواندهام
من بر ستیغهای تو شکفتهام
(من هیچگاه در خارج، بر خاک اجنبی نبودهام
شعر من سه رنگ دارد
و در درازنای سال من بر پرچم تو زیستهام)
بدین سان، میهن سپید پرستاره
میهن سرخ و آبی لطیف
میهن شیلی، میهن شکوه!
از دوردست آوای طبل ترا میشنیدم
نگران بهمنزلگاه تو نزدیک شدم
و درد مرا فرا گرفت.