شاعر ولایتی باز می‌گردد

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۷

چرا من همراه تواَم

من از عاشقان بازگشتنم

دست می‌سایم بر خورشید و باد و دریای شیلی

دلگیرم از رفتن، دلتنگم از آمدن.


قلب من همواره لبریز بوده است

چون جامی از روشنایی

روشنایی زرین ترانهٔ تابناک شیلی


کشور لطافت و برف!

تو هرگز برای من جوهری گذران نبوده‌ای

تو در اعماق من زخمی ترسناک بودی

ای ماه واژگون بر چمنزار!


من از کوهساران تو ریشه دوانده‌ام

من بر ستیغ‌های تو شکفته‌ام

(من هیچگاه در خارج، بر خاک اجنبی نبوده‌ام

شعر من سه رنگ دارد

و در درازنای سال من بر پرچم تو زیسته‌ام)


بدین سان، میهن سپید پرستاره

میهن سرخ و آبی لطیف

میهن شیلی، میهن شکوه!

از دوردست آوای طبل ترا می‌شنیدم

نگران به‌منزلگاه تو نزدیک شدم

و درد مرا فرا گرفت.