از خوانندگان ۱۹: تفاوت بین نسخهها
جز |
|||
سطر ۴۰: | سطر ۴۰: | ||
آقای صفدری ضمناً توضیح دادهاند طرح و عکس قصهٔ '''عَلو''' بسیار زیبا بود امّا آن گاو با آن شاخِ بلندش اصلاً در جنوب کشور پیدا نمیشود و مخصوص نواحی شمال ایرانی است. | آقای صفدری ضمناً توضیح دادهاند طرح و عکس قصهٔ '''عَلو''' بسیار زیبا بود امّا آن گاو با آن شاخِ بلندش اصلاً در جنوب کشور پیدا نمیشود و مخصوص نواحی شمال ایرانی است. | ||
− | {{چپچین}} | + | {{چپچین}}با تشکر از ایشان.{{پایان چپچین}} |
نسخهٔ ۲۰ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۵۸
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
• آقای محمدرضا صفدری در مورد اصطلاحات قصههائی که ازایشان چاپ کردهایم (شمارههای ۷ و ۱۴) توضیحات زیر را دادهاند:
۱. سرِشیر آوردن: نوبرش را آوردن.
۲. بازیار: کارش فقط پائیدن محصول نیست. روی زمین کار میکند، میکارد، آب میدهد، درو میکند (با ابزار کاری که متعلق بهارباب است) و ربع تا خمس محصول را بهعنوان مزد برمیدارد.
۳. پایْ پایَک: نرمْ نرمک آمدن، نوکِ پا نوکِ پا رفتن و دزدانه قدم برداشتن.
۴. بوره کشیدن یا باره کشیدن: صدا کردن گاو.
۵. دشتی: مخفف دشتستان نیست، خودش منطقهئی است و مرکز آن خورموج است. دشتستان مرکزش بُرازجان است.
۶. خارِسینه: جناغِ سینه است.
۷. چشمان حقْ نِشسته (که در چاپ یا در دستنوشته ن آن افتاده): چشمی که از ترس و وحشت یا بههنگام مرگ، گرد و برجسته شود و از حدقه بیرون زند.
۸. کاکُل: بهمعنی گُل نیست، گیاهی است سبز و آبدار با برگهائی خوردنی که طعم شوری دارد و در شوره زار میروید.
۹. چاه شیرین: چاهی که مورد استفادهٔ عمومی است و البته آب شیرین دارد.
۱۰. کَره: حرف دوم آن مشدّد نیست و همیشه بهمعنی بزغاله است.
۱۱. گُلبازی: هم بهمعنی انگشتربازی است هم بهمعنی فوتبال، ولی این دومی دیگر بهکار نمیرود.
۱۲. از فلانی رَد نیست: بدون تردید، و صددرصد کار اوست.
۱۳. کوتاهْ خانه: کوتاه قد.
۱۴. پُرس کردن: بازخواست و سؤال کردن.
۱۵. چُلوس: نیمسوز.
***
آقای صفدری ضمناً توضیح دادهاند طرح و عکس قصهٔ عَلو بسیار زیبا بود امّا آن گاو با آن شاخِ بلندش اصلاً در جنوب کشور پیدا نمیشود و مخصوص نواحی شمال ایرانی است.
• آقای احمد رضا اعظمی خطاب بهآقای رضا علامهزاده نوشتهاند: