دختر و گلدان: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز دختر و گلدان» را محافظت کرد: مطابق با متنِ اصلی است. ([edit=sysop] (بی‌پایان) [move=sysop] (بی‌پایان)))
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
سطر ۱: سطر ۱:
 
[[Image:KHN001P003.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۳|کتاب هفته شماره یک صفحه ۳]]
 
[[Image:KHN001P003.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۳|کتاب هفته شماره یک صفحه ۳]]
 
[[Image:KHN001P004.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۴|کتاب هفته شماره یک صفحه ۴]]
 
[[Image:KHN001P004.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۴|کتاب هفته شماره یک صفحه ۴]]
[[رده:کتاب هفته ۱]]
 
[[رده:ادگار دگا]]
 
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 
 
 
اثر: '''ادگار دگا'''، نقاش فرانسوی
 
اثر: '''ادگار دگا'''، نقاش فرانسوی
  
سطر ۲۳: سطر ۱۹:
  
 
{{لایک}}
 
{{لایک}}
 +
 +
[[رده:کتاب هفته ۱]]
 +
[[رده:ادگار دگا]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۱۲

کتاب هفته شماره یک صفحه ۳
کتاب هفته شماره یک صفحه ۳
کتاب هفته شماره یک صفحه ۴
کتاب هفته شماره یک صفحه ۴

اثر: ادگار دگا، نقاش فرانسوی

این تابلو به سال ۱۸۷۲ ساخته شد و به سال ۱۸۹۴ توسط کنت دوکاموندو به شانزده هزار فرانک (به پول آن زمان) خریداری و سرانجام، در ۱۹۰۸ به وسیلهٔ هم او به موزهٔ لوور پاریس اهداء گردید.

دگا از نقاشان مشهور دورهٔ امپرسیونیسم فرانسه است.

امپرسیونیست‌ها که فریفتهٔ رنگ‌های زنده و روشن طبیعت بودند، هنر نقاشی را - که تا بدان زمان در چاردیوار کارگاه‌های نقاشان زندانی بود - از آتلیه‌ها نجات بخشیدند، و سه‌پایه‌های خود را در دامان طبیعت و زیر نور آفتاب بر پا داشتند. به همین جهت است که تابلوهای این گروه از نقاشان سرشار از رنگ‌های شفاف و لبریز از شادی و زندگی است.

دگا، برای اکثر تابلوهای خود اسبان و رقاصگان را موضوع کار قرار داده است؛ و این، بیشتر به خاطر نرمش و حرکتی است که در این فرم‌ها یافت می‌شود.

اگرچه، دگا، رنگ‌های خود را به سبز، قرمز و قرمز ارغوانی محدود کرده، این رنگ‌ها گاهی با ملایمت و گاه با خشونتی سرشار از لطافت در تابلو‌های وی به کار رفته است.

دگا که از طرف مادر امریکائی بود، چندی بدان سرزمین رفت ولی طبیعت امریکا در او رقبتی برنیانگیخت؛ و دگا، از آنجا به مادر خود نوشت:

«من از همهٔ اینها بی هیچ دریغی و افسوسی چشم فرو می‌پوشم... زندگی کوتاه است و توانائی انسان نیز حدی دارد!»