«تضاد اساسی» و «تضاد عمده» و «مسئلهٔ وابستگی»: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۷: | سطر ۱۷: | ||
بحث دربارهٔ تضاد اساسی (یا اصلی) [Banic Contradiction] و تضاد عمده [Main Contrdiction] از مسائلی است که از چند سال پیش تاکنون ذهن بسیاری از انقلابیون میهن ما را اشغال کرده و علیرغم وقتگیری زیاد و بحثهای طولانی هنوز به نظر نمیرسد که به نتیجهئی درست، منطقی و فاقد تناقض درونی رسیده باشد. | بحث دربارهٔ تضاد اساسی (یا اصلی) [Banic Contradiction] و تضاد عمده [Main Contrdiction] از مسائلی است که از چند سال پیش تاکنون ذهن بسیاری از انقلابیون میهن ما را اشغال کرده و علیرغم وقتگیری زیاد و بحثهای طولانی هنوز به نظر نمیرسد که به نتیجهئی درست، منطقی و فاقد تناقض درونی رسیده باشد. | ||
− | ماجرا، بیشباهت به اسطورهٔ '''سریف''' و سنگ غلطانش نیست، هربار که با تلاش و کوشش بسیار این سنگ طلسم شده بهیک قدمی هدف رسیده (و هربار هم چنین به نظر میرسد که دیگر این مرتبه موفقیت حاصل شده است) | + | ماجرا، بیشباهت به اسطورهٔ '''سریف''' و سنگ غلطانش نیست، هربار که با تلاش و کوشش بسیار این سنگ طلسم شده بهیک قدمی هدف رسیده (و هربار هم چنین به نظر میرسد که دیگر این مرتبه موفقیت حاصل شده است) پیدا شدن ناگهانیِ تناقضی غیرمنتظره، مهار از دست کوشندگان ربوده و این سنگ طلسم شده دیگر بار به اعماق دره غلتیده است. |
+ | |||
+ | واقعیت این است که تناقض دقیقا در تعاریفی نهفته است که کوشندگان با تکیه بر آنها میخواستند «تضاد اساسی» و «تضاد عمدهٔ» جوامع وابسته را مشخص کنند. تا کنون «تضاد اساسی» و «تضاد عمده» چنین تعریف شده است: | ||
+ | |||
+ | |||
+ | # تعریف «تضاد اساسی»: | ||
+ | ## «تضاد اساسی» بیان کنندهٔ ماهیت پدیده است. | ||
+ | ## «تضاد اساسی» از ابتدا تا انتهای پدیده وجود دارد. | ||
+ | ## با حل «تضاد اساسی» پدیده دچار تغییر ماهوی شده و به پدیده دیگری با ماهیتی متفاوت تبدیل میشود. | ||
+ | |||
+ | # تعریف «تضاد عمده» | ||
+ | ## «تضاد عمده» در مرحله خاصی از گسترش پدیده بهوجود میآید. | ||
+ | ## «تضاد عمده» بیشترین تأثیر را بر تضادهای دیگر در مرحلهٔ مورد نظر به جای میگذارد. | ||
+ | ## حل «تضاد اساسی» بدون حل «تضاد عمده» غیرممکن است. | ||
+ | برخی از انقلابیون کشور ما با اعتقاد به تعاریف عام فوق و نیز با تکیه بر جمله معروف مائو در جزوهٔ فلسفی «دربارهٔ تضاد» که میگوید: «... از جنگ تریاک تا کنون، یعنی قریب یکصد و پنجاه سال پیش، تضاد اصلی{{نشان|m1}} جامعهٔ چین تضاد بین خلق چین از یک طرف و امپریالیسم و فئودالیسم از طرف دیگر است.» میگفتند: «از آن هنگام که پای امپریالیسم به میهن ما باز شده و در زیر سرپوش استقلال ظاهری تبدیل به کشوری نیمه مستعمره (به قول لنین) شدیم تضاد اساسی جامعهٔ ما عبارت از تضاد بین خلق از یک طرف و امپریالیسم و پایگاه داخلی آن از طرف دیگر بوده است». اینان در تحلیلهای خود پاگاه داخلی امپریالیسم را تا سال ۱۳۴۱ عمدتاً فئودالها و پس از آن عمدتا بورژوازی کمپرادور معرفی میکردند. لیکن این تحلیل | ||
+ | |||
+ | == پاورقیها == | ||
+ | |||
+ | # {{پاورقی|m1}} اینان تضاد اصلی را به مفهوم تضاد اساسی میگرفتند. |
نسخهٔ ۲۳ آوریل ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۰۴
![]() | این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
سلیم سلمان
بحث دربارهٔ تضاد اساسی (یا اصلی) [Banic Contradiction] و تضاد عمده [Main Contrdiction] از مسائلی است که از چند سال پیش تاکنون ذهن بسیاری از انقلابیون میهن ما را اشغال کرده و علیرغم وقتگیری زیاد و بحثهای طولانی هنوز به نظر نمیرسد که به نتیجهئی درست، منطقی و فاقد تناقض درونی رسیده باشد.
ماجرا، بیشباهت به اسطورهٔ سریف و سنگ غلطانش نیست، هربار که با تلاش و کوشش بسیار این سنگ طلسم شده بهیک قدمی هدف رسیده (و هربار هم چنین به نظر میرسد که دیگر این مرتبه موفقیت حاصل شده است) پیدا شدن ناگهانیِ تناقضی غیرمنتظره، مهار از دست کوشندگان ربوده و این سنگ طلسم شده دیگر بار به اعماق دره غلتیده است.
واقعیت این است که تناقض دقیقا در تعاریفی نهفته است که کوشندگان با تکیه بر آنها میخواستند «تضاد اساسی» و «تضاد عمدهٔ» جوامع وابسته را مشخص کنند. تا کنون «تضاد اساسی» و «تضاد عمده» چنین تعریف شده است:
- تعریف «تضاد اساسی»:
- «تضاد اساسی» بیان کنندهٔ ماهیت پدیده است.
- «تضاد اساسی» از ابتدا تا انتهای پدیده وجود دارد.
- با حل «تضاد اساسی» پدیده دچار تغییر ماهوی شده و به پدیده دیگری با ماهیتی متفاوت تبدیل میشود.
- تعریف «تضاد عمده»
- «تضاد عمده» در مرحله خاصی از گسترش پدیده بهوجود میآید.
- «تضاد عمده» بیشترین تأثیر را بر تضادهای دیگر در مرحلهٔ مورد نظر به جای میگذارد.
- حل «تضاد اساسی» بدون حل «تضاد عمده» غیرممکن است.
برخی از انقلابیون کشور ما با اعتقاد به تعاریف عام فوق و نیز با تکیه بر جمله معروف مائو در جزوهٔ فلسفی «دربارهٔ تضاد» که میگوید: «... از جنگ تریاک تا کنون، یعنی قریب یکصد و پنجاه سال پیش، تضاد اصلی[۱] جامعهٔ چین تضاد بین خلق چین از یک طرف و امپریالیسم و فئودالیسم از طرف دیگر است.» میگفتند: «از آن هنگام که پای امپریالیسم به میهن ما باز شده و در زیر سرپوش استقلال ظاهری تبدیل به کشوری نیمه مستعمره (به قول لنین) شدیم تضاد اساسی جامعهٔ ما عبارت از تضاد بین خلق از یک طرف و امپریالیسم و پایگاه داخلی آن از طرف دیگر بوده است». اینان در تحلیلهای خود پاگاه داخلی امپریالیسم را تا سال ۱۳۴۱ عمدتاً فئودالها و پس از آن عمدتا بورژوازی کمپرادور معرفی میکردند. لیکن این تحلیل
پاورقیها
- ^ اینان تضاد اصلی را به مفهوم تضاد اساسی میگرفتند.