«همچون خورشید»: تفاوت بین نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهای جدید با '[[Image:9-035.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۵…' ایجاد کرد) |
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[Image:9-035.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۵]] | [[Image:9-035.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۵]] | ||
+ | |||
+ | |||
+ | به رفیق فدائی شهیدم | ||
+ | |||
+ | رحیم خدادادی | ||
+ | |||
+ | |||
+ | جاریست، جاریست، جاریست | ||
+ | |||
+ | خون جاریست، جان جاریست | ||
+ | |||
+ | میسوزاند، نابود میکند، نابود میکند، نابود میکند. | ||
+ | |||
+ | <nowiki>***</nowiki> | ||
+ | |||
+ | من فریاد میکشم، فریاد میکشم، فریاد میکشم | ||
+ | |||
+ | خورشید را آواز میدهم، آواز میدهم، آواز میدهم: | ||
+ | |||
+ | «- ظلمت آیا پایدار است؟» | ||
+ | |||
+ | «- پایدار نیست.» | ||
+ | |||
+ | نور میدمد، میدمد، میدمد | ||
+ | |||
+ | کوچهها بیدار میشود | ||
+ | |||
+ | هرآنکه برخاسته است در خون خویش میتپد. | ||
+ | |||
+ | گلولهها شلیک میشود. | ||
+ | |||
+ | انسانها چون کوه در برابر گلولهها میایستند: | ||
+ | |||
+ | «- تیراندازان! | ||
+ | |||
+ | :::شلیک مکنید!» | ||
+ | |||
+ | گل میشکفد بر سینه از زخم گلولهها | ||
+ | |||
+ | بر میجهد خون، فوارهآسا. | ||
+ | |||
+ | سوزان نگاه میکنم من سوزان بهجای میمانم من | ||
+ | |||
+ | سرانجام خواهد شگفت گل، باور دارم من. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | :::::::::::'''مورتوز نگاهی''' | ||
+ | |||
+ | [[رده:کتاب جمعه ۹]] | ||
+ | [[رده:شعر]] | ||
+ | [[رده:مورتوز نگاهی]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۴۷
به رفیق فدائی شهیدم
رحیم خدادادی
جاریست، جاریست، جاریست
خون جاریست، جان جاریست
میسوزاند، نابود میکند، نابود میکند، نابود میکند.
***
من فریاد میکشم، فریاد میکشم، فریاد میکشم
خورشید را آواز میدهم، آواز میدهم، آواز میدهم:
«- ظلمت آیا پایدار است؟»
«- پایدار نیست.»
نور میدمد، میدمد، میدمد
کوچهها بیدار میشود
هرآنکه برخاسته است در خون خویش میتپد.
گلولهها شلیک میشود.
انسانها چون کوه در برابر گلولهها میایستند:
«- تیراندازان!
- شلیک مکنید!»
گل میشکفد بر سینه از زخم گلولهها
بر میجهد خون، فوارهآسا.
سوزان نگاه میکنم من سوزان بهجای میمانم من
سرانجام خواهد شگفت گل، باور دارم من.
- مورتوز نگاهی