صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۲۹: تفاوت بین نسخهها
(بازنگری و نهایی شد.) |
جز |
||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱۱۱: | سطر ۱۱۱: | ||
ضمناً یادآوری این نکته را لازم میدانم که در زبان پرتغالی تلفظ حروف '''J ،G ،CH ،C''' درست مانند تلفظ آنها در زبان فرانسه است. از این رو تلفظ صحیح نام '''JORGE AMADO ژرژ آمادو''' است (صفحه ۳۴ شماره ۲۶) و نه '''خورخه آمادو''' که تلفظ اسپانیولی این نام است. و همین اشتباه در مورد تلفظ دو نام از مقالهٔ '''پس از هفت سال''' (کتاب جمعه ۱۳) نیز مصداق دارد. یعنی '''JOAO ژوائو''' (صفحه ۱۳) و '''MARIA CAROLINA DE JESUS ماریا کارولینادژزوس''' (صفحه ۲۶) که به ترتیب '''خوائو و خهروس''' چاپ شده است. | ضمناً یادآوری این نکته را لازم میدانم که در زبان پرتغالی تلفظ حروف '''J ،G ،CH ،C''' درست مانند تلفظ آنها در زبان فرانسه است. از این رو تلفظ صحیح نام '''JORGE AMADO ژرژ آمادو''' است (صفحه ۳۴ شماره ۲۶) و نه '''خورخه آمادو''' که تلفظ اسپانیولی این نام است. و همین اشتباه در مورد تلفظ دو نام از مقالهٔ '''پس از هفت سال''' (کتاب جمعه ۱۳) نیز مصداق دارد. یعنی '''JOAO ژوائو''' (صفحه ۱۳) و '''MARIA CAROLINA DE JESUS ماریا کارولینادژزوس''' (صفحه ۲۶) که به ترتیب '''خوائو و خهروس''' چاپ شده است. | ||
− | {{چپچین}}'''با اعتدار''' | + | {{چپچین}}'''با اعتدار'''<br>'''رامین شهروند'''{{پایان چپچین}} |
− | |||
− | '''رامین شهروند'''{{پایان چپچین}} | ||
---- | ---- |
نسخهٔ کنونی تا ۵ ژوئن ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۲۹
• آقای سعید هراتیزاده
موشکافی و دقتی که در تحلیل و تفسیر آن شعر به کار بردهاید حیرتانگیز است. با این وصف طبیعی است که نقطهنظرهایتان کاملاً درست و دقیق باشد. گیرم شعر، هنگامی که از قوه به فعل درمیآید هرگز ملاحظهٔ این نکات را نمیکند و براساس ظوابط و روابط دقیق که بعدها در نقد شعر کشف میشود شکل نمیگیرد. اگر چنین شد، آن شعر «ساختگی» و «تصنعی» است. همچون یک «آدم مصنوعی» - بیاحساس و قلّابی.
سادهتر بگویم: کودکی به دنیا میآید بدون این که به چند و چون حیات و روابط بسیار پیچیده و فوقالعاده ظریف اندامهای خود بیندیشد یا اصلاً جز کل یکپارچهٔ خود چیزی حس کند و از شاهکاری که سیستم عصبی اوست، یا عمل شگرفی که مجموعهٔ قلب و سرخرگها و سیاهرگها او انجام میدهند، یا ارتباط دقیقی که میان ریهها و قلب او هست آگاهی داشته باشد؛ هرچند که موجودیت زیبا و حیرتانگیزش معلول همین جزئیات است. به عبارت دیگر، ساخت و سازی که صورت میگیرد تا این کودک «بشود»، در غیاب او، پشت سر او، دور از خواست و ارادهٔ او جریان مییابد. این ساخت و ساز اگر جریان خود به خودیش در جائی بلنگد، کودک را بیمار و زشت و ناسالم خواهد کرد. از او چیزی خواهد ساخت که دلپذیر و زیبا نیست و توجهی را جلب نمیکند. البته پدر و مادرش ار را دوست خواهند داشت، همچنان که آقای دکتر مهدی حمیدی دیوانهای هشت من نُه شاهیش را دوست میدارد و آقای بهآذین قربان صدقهٔ دست و پای بلورین ترجمهٔ «جان شیفته»اش میرود و آقای پرویز تناولی به خاطر ارتکاب مجسمهٔ «فرهاد در زندان عشق» خود همینطور افتخارات تناول میکند بدون این که هیچ یک آنها به زشتی دستکار خود توجهی داشته باشند. این جا است که حضور پزشک مفید میافتد. پزشک که عادتاً با دیدی انتقادی در موجودات بشری نگاه میکند، با معاینهٔ کودک میگوید «کبدش خراب است» یا «کلیههایش باید عوض بشود» یا «جنون ارثی دارد» و غیره...
منتقد، یک جور متخصص علم تشریح است. موجود زنده براساس این علم و با استفاده از آن به وجود نمیآید، بلکه دانشمند تشریح با بررسی روابط اُرگانیک او علل بقا را کشف میکند تا ظوابطی به دست آورد که برآن اساس بتواند در سلامت یا بیماری دیگران قضاوت کند، و برآنچه «روبه راه نیست» انگشت بگذارد.
• آقای هادی دادار (کرمانشاه)
از بابت عکسهائی که به آرشیو مجله محبت کردهاید بسیار متشکریم.
• آقای ایرج الف. (تهران)
با تشکر از ابراز لطف شما، ویژهنامههائی را که پیشنهاد کردهاید در شورای نویسندگان مجله مطرح خواهیم کرد. البته «ویژهنامه جنایات امپریالیسم در جهان» تصور نمیکنم عملی باشد، زیرا برای چاپ یک چنین شمارهئی در تمام بازارهای جهان هم به قدر کافی کاغذ به هم نمیرسد!
• آقای م. دانشجو
با سپاس فراوان.
۱) سرچشمههای ذوق و هنر نباید خشکیده تلقی شود. این نکته که اثر چشمگیری عرضه نمیشود دلایل بسیار متعددی دارد. اندکی صبر داشته باشیم.
۲) در مورد شطرنج به انتظار وصول نظریات خوانندگانیم. نظر شما مثبت است ولی هنوز مجموعه نظریات خوانندگان به آن اندازه نیست که براساس آنها بتوانیم تصمیمی بگیریم.
۳) قطعهٔ استحالهٔ تاریخ رسید، ولی ما معتقد نیستیم که «خوشباوری» نشان دادهایم و بیهوده به انتظار «بانگ دلکش ناقوس» نشستهایم.
• خانم پری بیانی (ارومیه)
همانطور که در آن قطعهٔ کوتاه نوشتهاید «راز دگرگونی جهان را میدانیم»، امّا «گشودن این راز برای همگان» نیازمند زمان است. - از پا ننشستهایم، میکوشیم، و این وظیفهٔ ماست.
• خانم پروین الف. شهمنش
در باب شطرنج، من شخصاً با نظر شما موافقم. طبیعی است که کمتر خوانندهئی تمام مطالب مجله را از اول تا آخر میپسندد و بخصوص «میخواند» و اختصاص سه چهار صفحه به شطرنج منطقاً نباید آن عده از علاقهمندان کتاب جمعه را که به شطرنج علاقهئی ندارند به مخالفت با آن وادارد، زیرا - همچنان که پیش از این هم نوشتهایم - این تجاوز به حق علاقهمندان به شطرنج است که به قول شما «گاه تا آن حد به یک زبان خارجی تسلط ندارند که از مراجع دیگر استفاده کنند.»
علت چاپ نشدن مباحث شطرنج در یکی دو شمارهٔ اخیر هم مطلقاً ربطی به سؤال «شطرنج بماند یا برود» نداشته است. تجدید سازمان مجله آشفتگیهائی در کار پیش آورد که امیدواریم تا این شماره کاملاً برطرف شود.
• آقای اصغر ذوقی (کرمان)
۱) این که پارهئی از مطالب مجله «پرجاذبه» به نظر نمیآید دلیلش صرفاً عادت نداشتن بعض ما به مطالب آموزشی است. این عادت باید اصلاح شود. سعی ما براین است که حتیالمقدور مطالبی را در مجله منعکس کنیم که دانستن آن برای طبقهٔ تحصیل کرده واقعاً لازم باشد. البته مطالب دیگری چون مراسم تمنای باران و آفرینش جهان در اساطیر و غیره را به صرف این که به قول شما «جنبهٔ سیاسی» ندارد نمیتوان نفی کرد.
۲) در مورد قصهها حق با شماست. باید روی این بخش از مجله بیشتر کار کنیم.
۳) ویژهنامهها مورد توجه و تأئید اکثریت خوانندگان این مجله قرار گرفته است. میکوشیم برای هر ویژهنامه به منابع هر چه غنیتر و قابل اعتمادتری دست پیدا کنیم.
۴) و اما در مورد آن شعر... حقیقت این است که نتوانستیم از ارتباط آن با اندیشههای نابهنگام گورکی سردرآریم.
• بنده خدای یزدی؟ (یزد)
نامهٔ سرشار از محبت حضرتتان را یکیک همکاران خواندند. سپاسگذار این همه توجه و دلسوزی صمیمانهایم، و پشتگرم به همدلیها و الخ ...
۱) نظر شما دربارهٔ صفحات شطرنج منفی است، منتظریم ببینیم مجموع نظریات خوانندگان چه خواهد گفت.
۲) چون نامههای هر هفته جداگانه پرونده میشود، همین قدر که نویسندهٔ نامهئی به صندوق پستی فلان شماره اشاره کند برای دسترسی به سابقهٔ امر کافی است.
۳) از معرفی کلکسیونر مطبوعات کشور فوقالعاده ممنونیم. یکی از گرفتاریهای بزرگ ما را با راهنمائی خود حل فرمودید.
۴) دربارهٔ آمریکای لاتین بازهم مطالب و مقالاتی داریم که بتوانیم ویژهنامه(های) مکمّلی منتشر کنیم.
۵) این عبارت نامهتان به راستی نقل کردنی است: «... این است که میبینی بسیاریها از قیمت صد ریالی کتاب جمعه مینالند و فکر نمیکنند که در این وانفسا اگر هزار ریال هم بود باز ارزان بود و هنوز هم خیلی طول خواهد کشید تا این وضع تغییر کند. یک کیلو پرتقال را صد ریال می خریم و آن وقت یک مجلهٔ صد ریالی را می گوئیم گران است».
دوست عزیز، لطف شما به جای خود. مقایسه قیمت ها هم به شرح ایضاً. امّا به راستی ما در میان خوانندگان خود بخصوص «دانشجویان» کسانی را سراغ داریم که سال تا سال رنگ پرتقال را نمیبینند امّا برای خرید کتاب جمعه از شام شب خود چشم میپوشند. ما نسبت به این گروه از خوانندگان است که تا مغز استخوان احساس مسؤولیت میکنیم. در برابر این عطض مقدس به خواندن و دانستن و برای پاسخ دادن به این نیاز عمیق اجتماعی است که مدام از کار خود انتقاد میکنیم، از کیفیت مجلّه (هم در مایحتوی و هم در تنظیم و تزئین) ناراضی هستیم و برای وصول به سطح قابل قبولتری به هر امکانی چنگ میاندازیم. ما به راستی از این بابت که در هفتههای اخیر تأخیرهائی در انتشار مجله پیش آمد عمیقاً احساس شرمندگی میکنیم. وقتی که ناگهان صبح یکشنبه از چاپخانه تلفن میکنند که حتی یک صفحه کاغذ در بازار گیر نمیآید، واقعاً حال و روز همکارانمان تماشائی است. وقتی ناگهان برق صحافی قطع می شود و دست و بال همهٔ ما در پوست گردو میماند و معلوم میشود شب پنجشنبه مجله به توزیع نخواهد رسید و با در نظر گرفتن تعطیل جمعه توزیع مجله به روز شنبه موکول میشود، به تمام معنی اصطلاح، خستگی به تن همهٔ ما میماند. در هر حال، اینها بخشی از گرفتاریهای ما است. تنها چیزی که ما را به ادامهٔ کارمان در این شرایط واقعاً کسالتآور و نومید کننده تشویق میکند تفاهم متقابل ما و خوانندگان مجله است. بارها از این سو و آن سوی کشور نامههائی دریافت کردهایم که به اصرار از ما خواستهاند برای دریافت کمکهای نقدی علاقهمندان مجله حسابی در بانکی بگشائیم. این نامهها آیا نشانهٔ این نیست که نویسندگانشان ارج مسؤولیت همکاران کوشای ما را دریافتهاند و اشکالات و گرفتاریهای ما را درک می کنند؟ و آیا این نامهها برای آن که ما را به عمق نیازهای فرهنگی جامعه توجه دهد و در انجام تعهدات خود پابرجاتر و کوشاتر کند کافی نیست؟
کتاب جمعه آبروی ما است و حاصل تعهد اجتماعی ما. همیشه گفتهایم که ما، از لحاظ اقتصادی، فقط طالب خودکفائی مجلهایم. در جمع همکاران رسمی انگشتشمار ما هیج کس برای خود حساب پسانداز باز نکرده است و اگر مجله درآمدی نیز پیدا کند (که امیدواریم چنین شود) از آن فقط برای اعزام گروههای تحقیق به بررسی مسائلی که همیشه از مردم پنهان نگهداشته شده است (فیالمثل مطالعه در جامعهشناسی روستائی ایران، مسائل عشیرتی، مسائل اقلیتهای قومی و غیره) سود خواهیم جست.
۶) در باب «صفحهٔ آخر تقویم» البته آنچه مرقوم فرمودهاید محتمل است؛ ولی دوست عزیز، از قدیم گفتهاند شترسواری دولّادولّا نمیشود و آن که خربزه میخورد به ناگزیر پای لرزش هم مینشیند. وانگهی، لطف شما و چندین هزار خوانندهٔ دیگر نسبت به مجلّه نمیتواند جز این دلیلی داشته باشد که لحن نوشتهها را صادقانه و منطقی و موضع ما را منافی سودجوئی یا فریبکاری تاجرمسلکانه یا فرصتطلبانه تشخیص میدهید. اگر ما به هر دلیلی به وظایف خود پشت کنیم دیگر توقع دریافت نامههای آمیخته به محبت و دلسوزی شما را نباید داشته باشیم زیرا نشان دادهایم که شایستگی آن را نداریم. آنچه جای «حیف» دارد این است. هم خود از دست شما رفتهایم و هم دوست همراه و همدلی چون شما را از دست دادهایم. این همه، اجزاء یک کلّ به هم پیوسته است.
۷) و امّا مرقوم فرمودهاید: «یزدِ ما آب ندارد، پس مرغابی هم ندارد؛ این است که منِ یزدی نمیتوانم از اصطلاحِ کلک مرغابیزدن سردرآورم!» - به طور خیلی ساده، کلک به آبدانی میگویند که صیادان در کنار آبگیرهای بزرگ به وجود میآورند و آن را چنان تعبیه میکنند که ورود مرغابی بهآن آسان و بیدردسر صورت میگیرد ولی خروج از آن ممتنع است. صیاد، مرغابی اهلی دستاموزی را به نزد مرغابیان وحشی که بر آبگیر فرود آمدهاند میفرستد و این مرغابی دستاموز باعث هدایت مرغابیان وحشی به داخل کلک میشود و آنها را به دام صیاد میاندازد. کلک مرغابی زدن، اصطلاحاً یعنی فریبدادن.
پایدار باشید.
رسید، متشکریم:
- آقای فرید عربخوری (بندر انزلی): شمع شب، فردای خوب، گذر قدح، روستای من.
- آقای کیانوش شمس اسحاق (اراک): از خون خسته خورشید.
- آقای تیمور ترنج (خرمشهر): از توانائی مرگ، و اصلاحیهٔ آن.
- م. ناوک (سُنقر): باور کنید.
- آقای رحیم صارمی: تابلوهای کوچک ... ۱ و ۲.
از میان نامهها
کتاب جمعهٔ عزیز چاپ و انتشار هر نشریهئی، بدون غلطهای چاپی، در ایران دشوار و شاید یکسره ناممکن است. البته بسیاری از این غلطهای چاپی را خود خوانندگان تصحیح میکنند، اما غلط یا اشتباه گاه به حدی ناجور است که ضرورت ایجاب میکند تذکری داده شود. از این جمله است چند غلط و اشتباه چاپی در مقالات من، در شمارهٔ ۲۶.
۱- عبارت (یک نمونهٔ به راستی بدیع) که در پایان شعر «رودخانهها» (صفحهٔ ۴۹) آمده مربوط به انتهای شعر «عقابها» (در صفحه ۵۱) است و میبایست پس از سطر: عقاب قوطی شیرِ «عقابنشان» آورده شود.
۲- در شعر «عقابها» چون سطرهای ۸ و ۹ متن باهم یکی شده چند توضیح زیرنویس در صفحه ۵۱ نادرست درآمده است، و توضیحات مربوط به سطرهای ۱۰ و ۱۳ و ۱۷ (در زیرنویس صفحهٔ ۵۱) باید مبدل به سطرهای ۹ و ۱۲ و ۱۶ شود.
۳- در زیرنویس مقالهٔ مرد سیاه، مرد من، گوش کن!، پیداست که «مبارزات ضد تبلیغات نژادی» غلط و درستِ آن «مبارزات ضد تبعیضات نژادی» است.
ضمناً یادآوری این نکته را لازم میدانم که در زبان پرتغالی تلفظ حروف J ،G ،CH ،C درست مانند تلفظ آنها در زبان فرانسه است. از این رو تلفظ صحیح نام JORGE AMADO ژرژ آمادو است (صفحه ۳۴ شماره ۲۶) و نه خورخه آمادو که تلفظ اسپانیولی این نام است. و همین اشتباه در مورد تلفظ دو نام از مقالهٔ پس از هفت سال (کتاب جمعه ۱۳) نیز مصداق دارد. یعنی JOAO ژوائو (صفحه ۱۳) و MARIA CAROLINA DE JESUS ماریا کارولینادژزوس (صفحه ۲۶) که به ترتیب خوائو و خهروس چاپ شده است.
رامین شهروند
با پوزش از خوانندگان
نام نویسندهٔ مقاله «بار دیگر کردستان»، نادر هدی، (کتاب جمعه ۲۸) به اشتباه از قلم افتاده بود.
متأسفیم که به سبب پیدا نشدن کاغذ عکاسی در بازار، نتوانستیم عکسهای همراه مقاله را چاپ کنیم.
طرحهای پایان کتاب جمعهٔ ۲۸ کار لیندوارد، هنرمند آمریکائی است.