خودگردانی در مبارزه برای سوسیالیسم ۲: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
جز خودگردانی در مبارزه برای سوسیالیسم ۲» را محافظت کرد: مطابق با متنِ اصلی است. ([edit=sysop] (بی‌پایان) [move=sysop] (بی‌پایان)))
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۷: سطر ۷:
 
[[Image:12-107.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۷]]
 
[[Image:12-107.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۷]]
  
{{ناقص}}
 
  
 +
اگر بخواهیم نظام دستمزدی را کاملاً منحل کنیم باید ملاک میزان کار تولید شده را تعیین کرد. خود شهروندان و زحمتکشان باید گره‌های «کار اجتماعی» را از هم باز کنند که عبارت است از میزان کار تولید شدهٔ هر فرد، این کار را می‌توان از طریق تصمیم‌گیری‌های دمکراتیک از پائین‌ترین سطح تشکیلاتی تا بالاترین سطوح ادارهٔ ملی انجام داد.
 +
 +
با چنین روش پرداختی، مسئلهٔ تفاوت دستمزدها فوراً حل نمی‌شود. اما این روش به‌کم شدن این تفاوت‌ها کمک می‌کند، حدود و ثغور آن‌ها را تعیین می‌کند، و میزان منافع حاصل از افزایش تولید و توزیع عادلانه را تحت کنترل در می‌آورد.
 +
 +
این روش، ضمناً بهترین محرک برای افزایش تولید است. هر کارگر احساس می‌کند که هم بر مبنای میزان مشارکتش درکار اجتماعی دستمزد می‌گیرد و هم این که به‌طور اتوماتیک ازافزایش میزان تولید عمومی کار اجتماعی بهره‌مند می‌شود.
 +
 +
روش‌های پرداختی که به‌طور اختیاری تعیین می‌شود، رابطهٔ روشنی با مقدار کار تولید شده و استعداد تولیدی این کار را ندارند، و فقط باعث تحکیم احساس بی‌عدالتی در زحمتکشان و در نتیجه کاهش میزان تولید می‌شود.
 +
 +
نظامی که کارگران را به‌زور به‌بهانهٔ سوسیالیسم «ایده‌آل» وادار به‌افزایش میزان کار می‌کند یا با استفاده از عبارات اخلاقی آنان را به‌کار بکشاند، کوچک‌ترین امکان مشارکت واقعی در ادارهٔ امور و ثروت حاصل از کارشان را ندهد، هیچ عذر موجهی ندارد. کسانی که از چنین نظام‌هائی دفاع می‌کنند سخنگویان ناآگاه لایه‌های بوروکراتیک صاحب امتیازاند. آنها با این عمل شرایط پرولتاریائی توده عظیم زحمتکشان را زنده نگه می‌دارند.
 +
 +
اصلاح دیگری که باید صورت پذیرد، '''اصلاحات رادیکال آموزش''' است - یعنی آموزشی از اول و دوباره با هدف '''امحاء موثر شرایط پرولتاریائی.'''
 +
 +
هدف از این اصلاح، ریشه کن کردن فقدان آموزش تودهٔ زحمتکشان است و نیز آن که به‌شکاف موجود میان «تحصیل کرده» و «تحصیل نکرده» و میان کارگران «فکری» و «یدی» میان مردمی که به‌اصطلاح «قابلیت رهبری» دارند و آنهائی که «فرمانبردار»اند خاتمه داده شود.
 +
 +
از این دیدگاه، آموزش، شرط مقدم هر جامعهٔ واقعاً سوسیالیستی است در چنین جامعه‌ئی نه فقط '''اشکال''' مالکیت بلکه '''کیفیت''' مناسبات اجتماعی هم تحت تاثیر قرار می‌گیرد. اما آموزش بر تکامل نیروهای مولده هم تاثیر می‌گذارد، و پی‌آمدهای این تکامل به‌نوبهٔ خود ترکیب کیفی طبقهٔ کارگر به‌طور کلی زحمتکشان را، تحت تاثیر قرار می‌دهد.
 +
 +
ما قبلاً بر این واقعیت تأکید کردیم که گرایش مسلط در تکامل اقتصاد نوین، همانا به‌کارگیری هرچه بیش‌تر علم در فرایند تولید است، از طریق مثلاً تحقیق اصولی، تحقیق علمی، و تکنولوژی عالی.
 +
 +
پس از این ضرورت که تعداد روزافزون زحمتکشان همواره باید مهارت‌های بیش‌تر کسب کنند، به‌زیان تعداد و ارزش کارگران معمولی تمام شده است.
 +
 +
اما در زمینهٔ نظام سرمایه‌داری، این فقط به‌شکل یک جهت باقی می‌ماند. توفیق آن بستگی دارد به‌انهدام آن نظام و اصول مرجعیت (اتوریته‌ئی)، سلسله مراتب، فرمانبرداری و دوگانگی [کار و سرمایه] که سرمایه را در موقعیتی می‌گذارد که زحمتکشان را در کنترل داشته باشد.
 +
 +
'''آموزش دائمی''' در جامعه‌ئی که در راه تکامل به‌سوی سوسیالیسم است یک امکان پر ارزش است، به‌دلایلی که هم بنیادی و هم مهم است و این دلایل هم به‌جوهر سوسیالیسم مربوط می‌شود و هم به‌وسایل رسیدن به‌آن.
 +
 +
از یک طرف آموزش دائمی برای کمک به‌زحمتکشان در ادارهٔ زندگی اجتماعی‌شان در کلیه سطوح و در همهٔ حیطه‌ها لازم است (که این همان هدف سوسیالیسم است).
 +
 +
از طرف دیگر، فقط یک سطح همواره روبه‌پیش مهارت و قابلیت است که می‌تواند اقتصاد را پویا و متجدد کرده و بازدهی آن را افزایش دهد.
 +
 +
آموزش پی‌گیر زحمتکشان را باید در جوهر کلی آن در نظر گرفت. یعنی بدین معنی که همه رشته‌های عمومی، فنی و سیاسی در یک زمان آموخته شود تا آن که فقط متخصص تربیت نشود، بلکه افرادی تربیت شوند که چندین تخصص دارند. زیرا شهروندانی که رشد متعادل در آموزش دارند قادرند که زندگی اجتماعی خود را اداره و کنترل کنند.
 +
 +
آموزش را باید همچون جزء اساسی '''کار اجتماعی''' اعضاء جامعه در نظر گرفت. در این جا می‌توان میان '''کار تولیدی مستقیم''' و '''کار آموزشی''' تمایز قائل شد، اما در هر دو مورد '''جامعه باید مخارج آن را تأمین کند.'''
 +
 +
به‌سخنی دیگر، اصلاحات رادیکال آموزشی، به‌معنی تقسیم زمان کار اجتماعی به‌دو قسمت است: اول، زمانی که صرف کار مستقیم و مولد می‌شود و دوم: زمانی که صرف کار آموزشی می‌شود. این است آن انقلاب فرهنگی واقعی که باید به‌دست آید. رشد، دامنه و شکل آن بستگی دارد به‌زمینهٔ موجود در هر نمونهٔ مشخص.
 +
 +
اما مهم‌ترین مطلب همانا درگیری با این مسئله از ابتدای کار است، یعنی آغاز به‌ریشه کن کردن شرایط پرولتاریائی در امور آموزشی.
 +
 +
خودگردانی یک نظام «جهانی» است که نمی‌تواند صرفاً به‌اقتصاد یا به‌سطح انفرادی عمل هر کس برای فروش محدود باشد.
 +
 +
نهایتاً، اقتصاد سوسیالیستی ممکنست مرکب از چندین مؤسسهٔ بزرگ فوق‌العاده مدرن (اولترامدرن) در هر یک از بخش‌های اقتصاد، درون چارچوب برنامه ریزی اجتماعی '''دمکراتیک''' در سطح ملی باشد: اما برای مدت زیادی همین عدم تجانس (گذشته از سایر مسایل) است که هنوز استفاده از روش‌های اقتصاد بازار جهانی پول را الزامی کرده برنامه‌ریزی واقعی را تحدید می‌کند (یعنی ادارهٔ نیمه خودکار توسعه اجتماعی متوازن).
 +
 +
این نوع دوم برنامه‌ریزی، اثرات بعدی جامعهٔ سرمایه‌داری را در حوزهٔ بازار، پول، پرداخت برای کار تولید شده، ارزش و ارزش اضافی به‌شکل اقتصادی و واقعی (نه روش‌های اختیاری و اداری) سرکوب می‌کند. و پول یعنی اقتصادی که هم چنان محتاج به‌آن است که به‌وسیله بازار، پول و کار، پیشرفت را اندازه‌گیری کند رشدش را متعادل و بازدهی‌ش را ترغیب کند.
 +
 +
طی دوران گذار، خط هدایت کننده در حیطهٔ اقتصادی، باید در راه '''اجتماعی کردن''' یک '''بخش مسلط''' در یکی از شعب اقتصاد باشد. این تسلط می‌تواند به‌دلیل متمرکز بودن، مدرن بودن، یا بازدهی آن بخش بوده، و در عین حال همکاری داوطلبانه شرکت‌های کوچک‌تر دیگر را با انواع مساعدت‌های دولتی تشویق کند. وقتی عبارت «اجتماعی کردن» را به‌کار می‌بریم از مالکیتی سخن می‌گوئیم که '''دسته جمعی''' بوده و '''تحت ادارهٔ کارگران''' است.
 +
 +
خودگردانی، آن نیست که انبوهه‌ئی از تعدادی شرکت هر یک برای خود و در رقابت بدون کنترل عمل می‌کنند. خودگردانی در سطح اقتصادی جزئی است از برنامهٔ اجتماعی ملی، که به‌طور دمکراتیک حساب شده و به‌کار گرفته می‌شود. این از پیش بازاندیشیِ بنیادیِ تصور برنامه‌ریزی سخت متمرکز در اقتصادی که در مالکیت دولت است مسلم می‌دارد.
 +
 +
در حیطهٔ اقتصادی، هدف این برنامه عبارتست ازتعیین شرایط عمومی‌ئی که تحت آن‌ها شرکت‌های خودگردان قادر به‌فعالیت بوده، می‌توانند تلاش خود را با توجه به‌منافع نهائی جامعه به‌طور کلی همگام کنند. ما از عبارت برنامهٔ '''اجتماعی''' به‌جای عبارت برنامهٔ '''اقتصادی''' استفاده می‌کنیم تا بر این حقیقت پافشاری کرده باشیم که درپیِ تکامل کلیِ متوازن جامعه به‌سوی '''سوسیالیسم''' است. این برنامه تعیین کنندگی به‌اصطلاح هدف‌های اقتصادی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و هدف اصلی آن ارضاء احتیاجات واقعی جامعه زحمتکشان و شهروندان است. تصمیم‌گیری‌ها به‌طور دمکراتیک از پائین به‌بالا و بالعکس انجام می‌شود و هدف‌های مورد نظر را حتی وقتی که برنامه به‌اجرا در می‌آید، در جریان یک رابطهٔ متقابل مرتباً تجدید نظام می‌دهد.
 +
 +
بنابراین، هیچ گونه، ناهمگونی '''مطلق''' میان خودگردانی، برنامه و به‌کارگیری الزامی آن '''با روش‌های اقتصاد بازار پول''' (نه دقیقاً «بازار» به‌مفهوم سرمایه‌داری آن) وجود ندارد.
 +
 +
کارکرد برنامه، عبارت است ازاستقرار نوعی موازنه میان خودگردانی و استفاده از روش‌های فوق، و ضمناً این برنامه مسیر عمومی گسترده‌ترین توسعه ممکن برای بخش '''اجتماعی شدهٔ''' اقتصاد را تضمین می‌کند.
 +
 +
در هر برنامه‌ئی از این نوع، '''تمرکز زدائی اقتصادی و اداری کشور''' نقش فوق‌العاده مهمی را بازی خواهد کرد.
 +
 +
کشور را باید همچون ترکیبی از '''کمون‌ها''' و '''منطقه‌ها''' در نظر گرفت که تقسیم آن فقط به‌خاطر '''کنترل اداری''' نیست، بل که به‌دلیل این است که آن‌ها [کمون‌ها و منطقه‌ها] واحدهای اقتصادی- اداری متجانس و مرتبطی هستند که توسعهٔ متوازن کشور را خواهانند.
 +
 +
کمون‌ها و منطقه‌ها را هم زحمتکشان و شهروندان می‌گردانند و بر آن حکومت می‌کنند زحمتکشان و شهروندان امکانات مالی کافی برای توسعه برنامه‌هاشان را درون چارچوب عمومی برنامهٔ اجتماعی ملی به‌دست خواهند آورد.
 +
 +
این نوع اصلاحات رادیکال حکومت‌های محلی، نه فقط در کشورهای در حال توسعه، بل‌که در کشورهای پیشرفته هم اقدام بسیار مهمی به‌حساب می‌آید.
 +
 +
این، زمینهٔ دمکراتیک شدن واقعی دولت جدید، را فراهم می‌کند که پی‌آمدهای اقتصادی و اجتماعی مساعد آن به‌نفع کل کشور است.
 +
 +
در کشورهای غیر پیشرفته، اصلاحات کمونی را می‌توان همزمان با اصلاحات ارضی و خودگردانی انجام داد. این اقدام پایگاه بسیار پرقدرتی را برای تودهٔ عظیم دهقانی فراهم می‌کند. و در نتیجه آن‌ها می‌توانند در دولت محلی شرکت کنند؛ انگیزهٔ این مشارکت در هدف‌هائی ارائه می‌شود که به‌نحوی دمکراتیک در سطح کمون تشریح شده است، و تأثیر مستقیم و ملموسی بر سطح زندگی جمعیت محلی خواهند داشت.
 +
 +
این است نحوه‌ئی که جزء جزء هر جامعهٔ خودگردان، در راه تکامل به‌سوی رژیم سوسیالیستی مقتدر، همچون یک کل شکل می‌گیرد. '''اجتماعی کردن''' نه فقط به‌این معنی است که دولت مالکیت شرکت‌ها و مزارع را به‌دست بگیرد بل‌که به‌معنی '''اصلاحات ارضی، اصلاحات کمونی، اصلاحات آموزشی، برنامه‌ریزی دمکراتیک''' هم هست - این‌ها عناصر چنان ساختاری است که به‌رغم لزوم زمان طولانی برای انجام آن‌ها، باید از همان آغاز آن‌ها را به‌مفهوم «کلی»شان به‌عنوان نقطهٔ حرکت به‌کار گرفت.
 +
 +
بدین ترتیب مبارزه برای سوسیالیسم، از مبارزه برای خودگردانی جدائی ناپذیر است. استراتژی خودگردانی هم قبل و هم بعد از رسیدن به‌قدرت، تنها استراتژی‌ئی است که می‌تواند توده‌های عظیم شهروندان و زحمتکشان را بسیج کند. چرا که در همهٔ مراحل روند انقلابی مشارکت مؤثر آنان را عرضه می‌کند.
 +
 +
احزاب، اتحادیه‌ها و دولت‌ها که روی سخنشان با طبقهٔ کارگر، با «مردم»، و با سوسیالسیم است باید خود را وقف این وظیفه کنند که این مشارکت مؤثر افتد، تا انقلابی که «آغاز» شده به‌پیروزی بیانجامد و سپس رژیم نوینی ساخته شود که نتایج اسفناک تصلب بوروکراتیک را در بر نداشته باشد.
 +
 +
درست است که توده‌ها آرزوی «دمکراسی مستقیم» را دارند، و می‌کوشند بیگانگی چندگانه‌ئی را که زندگی اجتماعی به‌آن‌ها تحمیل کرده است از میان بردارند. امّا مناسبات اجتماعی موجود نه فقط بر مبنای '''داشتن''' بل‌که بر مبنای '''دانستن''' و '''توانستن''' نیز هست. همهٔ این‌ها مختص اقلیت‌های کوچک است، و مبتنی است بر مفاهیم کهن (قرن‌های گذشته) سلسله مراتب، حاکمیت و دوگانگی بین «رهبر» و «تحت رهبری».
 +
 +
این، بدان معنی است که توده‌ها قادر نیستند به‌فوریت خودگردانی اجتماعی را بنا نهند. و برای مدتی به‌واسطه‌هائی چون احزاب سیاسی، اتحادیه‌ها و سایر ارکان نیاز خواهند داشت. دولت همان طور که جامعه به‌طور کلی هم برای مدتی احتیاج به‌یک قدرت مرکزی، و یک «دولت» دارد.
 +
 +
امّا هدف اصلی یک انقلاب اجتماعی، فقط تغییر مناسبات مالکیت نیست، '''بل‌که تغییر کیفیّت مناسبات اجتماعی است،''' یعنی اعتبار اجتماعی تولیدکنندگان و شهروندان. باید از آغاز کار گام‌های مؤثر به‌سوی این هدف برداشته شود: به‌کار گرفتن هرچه بیش‌تر خودگردانی سوسیالیستی، در کلیهٔ حیطه‌ها و سطوح زندگی اجتماعی.
 +
 +
این که شهروندان و زحمتکشان هرچه مستقیم‌تر زندگی اجتماعی را بگردانند، هم چون روند نوآوری سوسیالیسم تشریح شده است.
 +
 +
خودگردانی، بالندگی سوسیالیسم، و بالندگی خودگردانی است؛ تعلیم می‌دهد و خود را در پروسهٔ عملِ خود کامل می‌کند.
 +
 +
به‌کارگیری خودگردانی را نباید به‌بعد موکول کرد، بعضی‌ها بهانه می‌آورند که زحمتکشان و شهروندان هنوز قابلیت ادارهٔ زندگی اجتماعی خود را ندارند. یا استدلال می‌کنند که کار باید مرحله به‌مرحله انجام گیرد به‌عقیده آنان این مراحل عبارتند از: اول آن که توده‌ها تحت کنترل دولت، احزاب و اتحادیه‌ها که جوهر قدرت توده‌ئی را به‌دست می‌گیرند خود را با میزان معینی از کنترل راضی کنند. و دوم آن که توده‌ها تحت «دستورالعمل» با وظیفهٔ گرداندن آشنا خواهند شد.
 +
 +
این نوع استدلال‌ها به‌کژدیسی بورکراتیک ارتباط دارد که در آن‌جا قدرت به‌نام سوسیالیسم و به‌نام توده‌ها در انحصار عده معینی است- و به‌طور اجتناب‌ناپذیر به‌یک طبقه بندی بورکراسی انجامیده، و به‌تدریج به‌قدرت مطلق تبدیل می‌شود.
 +
 +
شکل‌گیری بورکراسی سدی است میان دولتی که توده فقط آن را '''کنترل''' می‌کند و دولتی که توده آن را '''اداره''' می‌کند.
 +
 +
خودگردانی، مستقیم‌ترین و سرسخت‌ترین دشمن بورکراسی است. خودگردانی، نفی بورکراسی به'''معنی اخص''' است.
 +
 +
گذشتهٔ وحشیانهٔ بشریت بر پایهٔ استثمار و فرمانروائی عده‌ئی از مردم بر دیگران بوده است. این حقیقت هنوز رفتار ما را چه آگاهانه و چه ناآگاهانه و بدون وابستگی به‌این یا آن ایدئولوژی، شکل می‌دهد. مقاومتی تقریباً سراسری در مقابل ایجاد مناسبات اجتماعی نوین، که استبداد، سلسله مراتب، انقیاد و دوگانگی را از میان برمی‌دارد وجود دارد.
 +
 +
بخشی ازاین مقاومت را لایه‌های سوسیالیست و انقلابی انجام می‌دهند این مقاومت به‌این دلیل است که مبارزه برای سوسیالیسم خودگردان، با این که راه طولانی‌ئی در پیش دارد، امّا کاملاً ضروری است.
 +
 +
وظیفه آنان که ادعا می‌کنند پیشقراول انقلاب‌اند این است که اطمینان حاصل کنند که «قدرت» جدید در دست یک عده نخبهٔ (الیت) دولتی، حزبی، اتحادیه‌ئی متمرکز نشود. بلکه این قدرت حد ممکن میان تودهٔ زحمتکشان و شهروندان توزیع شود. وظیفه این پیشقراولان آن است که حداکثر پشت گرمی آگاهانه، روشن و سیستماتیک را به‌کلیهٔ ابتکارات سازنده بدهند یعنی ابتکاراتی که از طریق آن توده‌ها می‌توانند آرزوی عمیق خود، یعنی فاعل حقیقی تاریخ خود شدن را بیان کنند.
 +
 +
فقط آن زمان است که آینده‌ئی برای سوسیالیسم «با چهره‌ئی انسانی» وجود خواهد داشت - و این تنها نوع سوسیالیسم است که ارزش مبارزهٔ طولانی، خستگی‌ناپذیر و فداکارانه‌ئی را که در پیش است، خواهد داشت.
 +
 +
 +
----
 +
 +
 +
این مقاله به‌دهمین کنگره جامعه‌شناسی آمریکای لاتین، سانتیاگو، ژوئیه ۱۹۷۲ ارائه شد.
 +
 +
 +
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۲]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۲]]
[[رده:کتاب جمعه]]
+
[[رده:مقاله]]
 +
[[رده:مایکل راپتیس]]
 +
[[رده:آزاده]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
 
 +
 
 +
{{لایک}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۰:۲۳

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۰۷


اگر بخواهیم نظام دستمزدی را کاملاً منحل کنیم باید ملاک میزان کار تولید شده را تعیین کرد. خود شهروندان و زحمتکشان باید گره‌های «کار اجتماعی» را از هم باز کنند که عبارت است از میزان کار تولید شدهٔ هر فرد، این کار را می‌توان از طریق تصمیم‌گیری‌های دمکراتیک از پائین‌ترین سطح تشکیلاتی تا بالاترین سطوح ادارهٔ ملی انجام داد.

با چنین روش پرداختی، مسئلهٔ تفاوت دستمزدها فوراً حل نمی‌شود. اما این روش به‌کم شدن این تفاوت‌ها کمک می‌کند، حدود و ثغور آن‌ها را تعیین می‌کند، و میزان منافع حاصل از افزایش تولید و توزیع عادلانه را تحت کنترل در می‌آورد.

این روش، ضمناً بهترین محرک برای افزایش تولید است. هر کارگر احساس می‌کند که هم بر مبنای میزان مشارکتش درکار اجتماعی دستمزد می‌گیرد و هم این که به‌طور اتوماتیک ازافزایش میزان تولید عمومی کار اجتماعی بهره‌مند می‌شود.

روش‌های پرداختی که به‌طور اختیاری تعیین می‌شود، رابطهٔ روشنی با مقدار کار تولید شده و استعداد تولیدی این کار را ندارند، و فقط باعث تحکیم احساس بی‌عدالتی در زحمتکشان و در نتیجه کاهش میزان تولید می‌شود.

نظامی که کارگران را به‌زور به‌بهانهٔ سوسیالیسم «ایده‌آل» وادار به‌افزایش میزان کار می‌کند یا با استفاده از عبارات اخلاقی آنان را به‌کار بکشاند، کوچک‌ترین امکان مشارکت واقعی در ادارهٔ امور و ثروت حاصل از کارشان را ندهد، هیچ عذر موجهی ندارد. کسانی که از چنین نظام‌هائی دفاع می‌کنند سخنگویان ناآگاه لایه‌های بوروکراتیک صاحب امتیازاند. آنها با این عمل شرایط پرولتاریائی توده عظیم زحمتکشان را زنده نگه می‌دارند.

اصلاح دیگری که باید صورت پذیرد، اصلاحات رادیکال آموزش است - یعنی آموزشی از اول و دوباره با هدف امحاء موثر شرایط پرولتاریائی.

هدف از این اصلاح، ریشه کن کردن فقدان آموزش تودهٔ زحمتکشان است و نیز آن که به‌شکاف موجود میان «تحصیل کرده» و «تحصیل نکرده» و میان کارگران «فکری» و «یدی» میان مردمی که به‌اصطلاح «قابلیت رهبری» دارند و آنهائی که «فرمانبردار»اند خاتمه داده شود.

از این دیدگاه، آموزش، شرط مقدم هر جامعهٔ واقعاً سوسیالیستی است در چنین جامعه‌ئی نه فقط اشکال مالکیت بلکه کیفیت مناسبات اجتماعی هم تحت تاثیر قرار می‌گیرد. اما آموزش بر تکامل نیروهای مولده هم تاثیر می‌گذارد، و پی‌آمدهای این تکامل به‌نوبهٔ خود ترکیب کیفی طبقهٔ کارگر به‌طور کلی زحمتکشان را، تحت تاثیر قرار می‌دهد.

ما قبلاً بر این واقعیت تأکید کردیم که گرایش مسلط در تکامل اقتصاد نوین، همانا به‌کارگیری هرچه بیش‌تر علم در فرایند تولید است، از طریق مثلاً تحقیق اصولی، تحقیق علمی، و تکنولوژی عالی.

پس از این ضرورت که تعداد روزافزون زحمتکشان همواره باید مهارت‌های بیش‌تر کسب کنند، به‌زیان تعداد و ارزش کارگران معمولی تمام شده است.

اما در زمینهٔ نظام سرمایه‌داری، این فقط به‌شکل یک جهت باقی می‌ماند. توفیق آن بستگی دارد به‌انهدام آن نظام و اصول مرجعیت (اتوریته‌ئی)، سلسله مراتب، فرمانبرداری و دوگانگی [کار و سرمایه] که سرمایه را در موقعیتی می‌گذارد که زحمتکشان را در کنترل داشته باشد.

آموزش دائمی در جامعه‌ئی که در راه تکامل به‌سوی سوسیالیسم است یک امکان پر ارزش است، به‌دلایلی که هم بنیادی و هم مهم است و این دلایل هم به‌جوهر سوسیالیسم مربوط می‌شود و هم به‌وسایل رسیدن به‌آن.

از یک طرف آموزش دائمی برای کمک به‌زحمتکشان در ادارهٔ زندگی اجتماعی‌شان در کلیه سطوح و در همهٔ حیطه‌ها لازم است (که این همان هدف سوسیالیسم است).

از طرف دیگر، فقط یک سطح همواره روبه‌پیش مهارت و قابلیت است که می‌تواند اقتصاد را پویا و متجدد کرده و بازدهی آن را افزایش دهد.

آموزش پی‌گیر زحمتکشان را باید در جوهر کلی آن در نظر گرفت. یعنی بدین معنی که همه رشته‌های عمومی، فنی و سیاسی در یک زمان آموخته شود تا آن که فقط متخصص تربیت نشود، بلکه افرادی تربیت شوند که چندین تخصص دارند. زیرا شهروندانی که رشد متعادل در آموزش دارند قادرند که زندگی اجتماعی خود را اداره و کنترل کنند.

آموزش را باید همچون جزء اساسی کار اجتماعی اعضاء جامعه در نظر گرفت. در این جا می‌توان میان کار تولیدی مستقیم و کار آموزشی تمایز قائل شد، اما در هر دو مورد جامعه باید مخارج آن را تأمین کند.

به‌سخنی دیگر، اصلاحات رادیکال آموزشی، به‌معنی تقسیم زمان کار اجتماعی به‌دو قسمت است: اول، زمانی که صرف کار مستقیم و مولد می‌شود و دوم: زمانی که صرف کار آموزشی می‌شود. این است آن انقلاب فرهنگی واقعی که باید به‌دست آید. رشد، دامنه و شکل آن بستگی دارد به‌زمینهٔ موجود در هر نمونهٔ مشخص.

اما مهم‌ترین مطلب همانا درگیری با این مسئله از ابتدای کار است، یعنی آغاز به‌ریشه کن کردن شرایط پرولتاریائی در امور آموزشی.

خودگردانی یک نظام «جهانی» است که نمی‌تواند صرفاً به‌اقتصاد یا به‌سطح انفرادی عمل هر کس برای فروش محدود باشد.

نهایتاً، اقتصاد سوسیالیستی ممکنست مرکب از چندین مؤسسهٔ بزرگ فوق‌العاده مدرن (اولترامدرن) در هر یک از بخش‌های اقتصاد، درون چارچوب برنامه ریزی اجتماعی دمکراتیک در سطح ملی باشد: اما برای مدت زیادی همین عدم تجانس (گذشته از سایر مسایل) است که هنوز استفاده از روش‌های اقتصاد بازار جهانی پول را الزامی کرده برنامه‌ریزی واقعی را تحدید می‌کند (یعنی ادارهٔ نیمه خودکار توسعه اجتماعی متوازن).

این نوع دوم برنامه‌ریزی، اثرات بعدی جامعهٔ سرمایه‌داری را در حوزهٔ بازار، پول، پرداخت برای کار تولید شده، ارزش و ارزش اضافی به‌شکل اقتصادی و واقعی (نه روش‌های اختیاری و اداری) سرکوب می‌کند. و پول یعنی اقتصادی که هم چنان محتاج به‌آن است که به‌وسیله بازار، پول و کار، پیشرفت را اندازه‌گیری کند رشدش را متعادل و بازدهی‌ش را ترغیب کند.

طی دوران گذار، خط هدایت کننده در حیطهٔ اقتصادی، باید در راه اجتماعی کردن یک بخش مسلط در یکی از شعب اقتصاد باشد. این تسلط می‌تواند به‌دلیل متمرکز بودن، مدرن بودن، یا بازدهی آن بخش بوده، و در عین حال همکاری داوطلبانه شرکت‌های کوچک‌تر دیگر را با انواع مساعدت‌های دولتی تشویق کند. وقتی عبارت «اجتماعی کردن» را به‌کار می‌بریم از مالکیتی سخن می‌گوئیم که دسته جمعی بوده و تحت ادارهٔ کارگران است.

خودگردانی، آن نیست که انبوهه‌ئی از تعدادی شرکت هر یک برای خود و در رقابت بدون کنترل عمل می‌کنند. خودگردانی در سطح اقتصادی جزئی است از برنامهٔ اجتماعی ملی، که به‌طور دمکراتیک حساب شده و به‌کار گرفته می‌شود. این از پیش بازاندیشیِ بنیادیِ تصور برنامه‌ریزی سخت متمرکز در اقتصادی که در مالکیت دولت است مسلم می‌دارد.

در حیطهٔ اقتصادی، هدف این برنامه عبارتست ازتعیین شرایط عمومی‌ئی که تحت آن‌ها شرکت‌های خودگردان قادر به‌فعالیت بوده، می‌توانند تلاش خود را با توجه به‌منافع نهائی جامعه به‌طور کلی همگام کنند. ما از عبارت برنامهٔ اجتماعی به‌جای عبارت برنامهٔ اقتصادی استفاده می‌کنیم تا بر این حقیقت پافشاری کرده باشیم که درپیِ تکامل کلیِ متوازن جامعه به‌سوی سوسیالیسم است. این برنامه تعیین کنندگی به‌اصطلاح هدف‌های اقتصادی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و هدف اصلی آن ارضاء احتیاجات واقعی جامعه زحمتکشان و شهروندان است. تصمیم‌گیری‌ها به‌طور دمکراتیک از پائین به‌بالا و بالعکس انجام می‌شود و هدف‌های مورد نظر را حتی وقتی که برنامه به‌اجرا در می‌آید، در جریان یک رابطهٔ متقابل مرتباً تجدید نظام می‌دهد.

بنابراین، هیچ گونه، ناهمگونی مطلق میان خودگردانی، برنامه و به‌کارگیری الزامی آن با روش‌های اقتصاد بازار پول (نه دقیقاً «بازار» به‌مفهوم سرمایه‌داری آن) وجود ندارد.

کارکرد برنامه، عبارت است ازاستقرار نوعی موازنه میان خودگردانی و استفاده از روش‌های فوق، و ضمناً این برنامه مسیر عمومی گسترده‌ترین توسعه ممکن برای بخش اجتماعی شدهٔ اقتصاد را تضمین می‌کند.

در هر برنامه‌ئی از این نوع، تمرکز زدائی اقتصادی و اداری کشور نقش فوق‌العاده مهمی را بازی خواهد کرد.

کشور را باید همچون ترکیبی از کمون‌ها و منطقه‌ها در نظر گرفت که تقسیم آن فقط به‌خاطر کنترل اداری نیست، بل که به‌دلیل این است که آن‌ها [کمون‌ها و منطقه‌ها] واحدهای اقتصادی- اداری متجانس و مرتبطی هستند که توسعهٔ متوازن کشور را خواهانند.

کمون‌ها و منطقه‌ها را هم زحمتکشان و شهروندان می‌گردانند و بر آن حکومت می‌کنند زحمتکشان و شهروندان امکانات مالی کافی برای توسعه برنامه‌هاشان را درون چارچوب عمومی برنامهٔ اجتماعی ملی به‌دست خواهند آورد.

این نوع اصلاحات رادیکال حکومت‌های محلی، نه فقط در کشورهای در حال توسعه، بل‌که در کشورهای پیشرفته هم اقدام بسیار مهمی به‌حساب می‌آید.

این، زمینهٔ دمکراتیک شدن واقعی دولت جدید، را فراهم می‌کند که پی‌آمدهای اقتصادی و اجتماعی مساعد آن به‌نفع کل کشور است.

در کشورهای غیر پیشرفته، اصلاحات کمونی را می‌توان همزمان با اصلاحات ارضی و خودگردانی انجام داد. این اقدام پایگاه بسیار پرقدرتی را برای تودهٔ عظیم دهقانی فراهم می‌کند. و در نتیجه آن‌ها می‌توانند در دولت محلی شرکت کنند؛ انگیزهٔ این مشارکت در هدف‌هائی ارائه می‌شود که به‌نحوی دمکراتیک در سطح کمون تشریح شده است، و تأثیر مستقیم و ملموسی بر سطح زندگی جمعیت محلی خواهند داشت.

این است نحوه‌ئی که جزء جزء هر جامعهٔ خودگردان، در راه تکامل به‌سوی رژیم سوسیالیستی مقتدر، همچون یک کل شکل می‌گیرد. اجتماعی کردن نه فقط به‌این معنی است که دولت مالکیت شرکت‌ها و مزارع را به‌دست بگیرد بل‌که به‌معنی اصلاحات ارضی، اصلاحات کمونی، اصلاحات آموزشی، برنامه‌ریزی دمکراتیک هم هست - این‌ها عناصر چنان ساختاری است که به‌رغم لزوم زمان طولانی برای انجام آن‌ها، باید از همان آغاز آن‌ها را به‌مفهوم «کلی»شان به‌عنوان نقطهٔ حرکت به‌کار گرفت.

بدین ترتیب مبارزه برای سوسیالیسم، از مبارزه برای خودگردانی جدائی ناپذیر است. استراتژی خودگردانی هم قبل و هم بعد از رسیدن به‌قدرت، تنها استراتژی‌ئی است که می‌تواند توده‌های عظیم شهروندان و زحمتکشان را بسیج کند. چرا که در همهٔ مراحل روند انقلابی مشارکت مؤثر آنان را عرضه می‌کند.

احزاب، اتحادیه‌ها و دولت‌ها که روی سخنشان با طبقهٔ کارگر، با «مردم»، و با سوسیالسیم است باید خود را وقف این وظیفه کنند که این مشارکت مؤثر افتد، تا انقلابی که «آغاز» شده به‌پیروزی بیانجامد و سپس رژیم نوینی ساخته شود که نتایج اسفناک تصلب بوروکراتیک را در بر نداشته باشد.

درست است که توده‌ها آرزوی «دمکراسی مستقیم» را دارند، و می‌کوشند بیگانگی چندگانه‌ئی را که زندگی اجتماعی به‌آن‌ها تحمیل کرده است از میان بردارند. امّا مناسبات اجتماعی موجود نه فقط بر مبنای داشتن بل‌که بر مبنای دانستن و توانستن نیز هست. همهٔ این‌ها مختص اقلیت‌های کوچک است، و مبتنی است بر مفاهیم کهن (قرن‌های گذشته) سلسله مراتب، حاکمیت و دوگانگی بین «رهبر» و «تحت رهبری».

این، بدان معنی است که توده‌ها قادر نیستند به‌فوریت خودگردانی اجتماعی را بنا نهند. و برای مدتی به‌واسطه‌هائی چون احزاب سیاسی، اتحادیه‌ها و سایر ارکان نیاز خواهند داشت. دولت همان طور که جامعه به‌طور کلی هم برای مدتی احتیاج به‌یک قدرت مرکزی، و یک «دولت» دارد.

امّا هدف اصلی یک انقلاب اجتماعی، فقط تغییر مناسبات مالکیت نیست، بل‌که تغییر کیفیّت مناسبات اجتماعی است، یعنی اعتبار اجتماعی تولیدکنندگان و شهروندان. باید از آغاز کار گام‌های مؤثر به‌سوی این هدف برداشته شود: به‌کار گرفتن هرچه بیش‌تر خودگردانی سوسیالیستی، در کلیهٔ حیطه‌ها و سطوح زندگی اجتماعی.

این که شهروندان و زحمتکشان هرچه مستقیم‌تر زندگی اجتماعی را بگردانند، هم چون روند نوآوری سوسیالیسم تشریح شده است.

خودگردانی، بالندگی سوسیالیسم، و بالندگی خودگردانی است؛ تعلیم می‌دهد و خود را در پروسهٔ عملِ خود کامل می‌کند.

به‌کارگیری خودگردانی را نباید به‌بعد موکول کرد، بعضی‌ها بهانه می‌آورند که زحمتکشان و شهروندان هنوز قابلیت ادارهٔ زندگی اجتماعی خود را ندارند. یا استدلال می‌کنند که کار باید مرحله به‌مرحله انجام گیرد به‌عقیده آنان این مراحل عبارتند از: اول آن که توده‌ها تحت کنترل دولت، احزاب و اتحادیه‌ها که جوهر قدرت توده‌ئی را به‌دست می‌گیرند خود را با میزان معینی از کنترل راضی کنند. و دوم آن که توده‌ها تحت «دستورالعمل» با وظیفهٔ گرداندن آشنا خواهند شد.

این نوع استدلال‌ها به‌کژدیسی بورکراتیک ارتباط دارد که در آن‌جا قدرت به‌نام سوسیالیسم و به‌نام توده‌ها در انحصار عده معینی است- و به‌طور اجتناب‌ناپذیر به‌یک طبقه بندی بورکراسی انجامیده، و به‌تدریج به‌قدرت مطلق تبدیل می‌شود.

شکل‌گیری بورکراسی سدی است میان دولتی که توده فقط آن را کنترل می‌کند و دولتی که توده آن را اداره می‌کند.

خودگردانی، مستقیم‌ترین و سرسخت‌ترین دشمن بورکراسی است. خودگردانی، نفی بورکراسی بهمعنی اخص است.

گذشتهٔ وحشیانهٔ بشریت بر پایهٔ استثمار و فرمانروائی عده‌ئی از مردم بر دیگران بوده است. این حقیقت هنوز رفتار ما را چه آگاهانه و چه ناآگاهانه و بدون وابستگی به‌این یا آن ایدئولوژی، شکل می‌دهد. مقاومتی تقریباً سراسری در مقابل ایجاد مناسبات اجتماعی نوین، که استبداد، سلسله مراتب، انقیاد و دوگانگی را از میان برمی‌دارد وجود دارد.

بخشی ازاین مقاومت را لایه‌های سوسیالیست و انقلابی انجام می‌دهند این مقاومت به‌این دلیل است که مبارزه برای سوسیالیسم خودگردان، با این که راه طولانی‌ئی در پیش دارد، امّا کاملاً ضروری است.

وظیفه آنان که ادعا می‌کنند پیشقراول انقلاب‌اند این است که اطمینان حاصل کنند که «قدرت» جدید در دست یک عده نخبهٔ (الیت) دولتی، حزبی، اتحادیه‌ئی متمرکز نشود. بلکه این قدرت حد ممکن میان تودهٔ زحمتکشان و شهروندان توزیع شود. وظیفه این پیشقراولان آن است که حداکثر پشت گرمی آگاهانه، روشن و سیستماتیک را به‌کلیهٔ ابتکارات سازنده بدهند یعنی ابتکاراتی که از طریق آن توده‌ها می‌توانند آرزوی عمیق خود، یعنی فاعل حقیقی تاریخ خود شدن را بیان کنند.

فقط آن زمان است که آینده‌ئی برای سوسیالیسم «با چهره‌ئی انسانی» وجود خواهد داشت - و این تنها نوع سوسیالیسم است که ارزش مبارزهٔ طولانی، خستگی‌ناپذیر و فداکارانه‌ئی را که در پیش است، خواهد داشت.




این مقاله به‌دهمین کنگره جامعه‌شناسی آمریکای لاتین، سانتیاگو، ژوئیه ۱۹۷۲ ارائه شد.