«جا»ئی برای آزادی: تفاوت بین نسخهها
(افزودنِ الگوی لایک.) |
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۵۶: | سطر ۱۵۶: | ||
{{پاورقی|اندیشه}} نگاه کنید به نخستین شماره از «اندیشهٔ آزاد» یا دومین شماره از «خبرنامهٔ کانون نویسندگان ایران.» | {{پاورقی|اندیشه}} نگاه کنید به نخستین شماره از «اندیشهٔ آزاد» یا دومین شماره از «خبرنامهٔ کانون نویسندگان ایران.» | ||
− | + | {{الگو:لایک}} | |
[[رده:کتاب جمعه ۱۴]] | [[رده:کتاب جمعه ۱۴]] | ||
+ | [[رده:اسماعیل خوئی]] | ||
[[رده:مقالات نهاییشده]] | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
− | + | [[رده:کتاب جمعه]] | |
− |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۴۵
هر کس، از دیدهٔ یک آشنا، بهفهرست نامهای اعضاء کانون نویسندگان ایران بنگرد، بیدرنگ درخواهد یافت که این انجمن فرهنگی طیفی بس گسترده و رنگارنگ از گرایشهای جهان نگرانه و سیاسیِ گوناگون و گاه متضاد را در خود پذیرفته است. این را میگوئیم تا روشن شود که کانون نویسندگان ایران ذاتاً نمیتواند نماینده یا سخنگوی جهان نگری یا سیاست ویژهئی باشد. و این را میگوئیم تا روشن شود که آنان که بر فعالیتهای این کانون رنگ و انگ اندیشه یا منشِ سیاسی ویژهئی را میبینند یا میزنند کاری میکنند که اگر از روی نادانی نباشد، باری، در نیکخواهی ایشان نسبت بهاین مردم و این سرزمین نیز ریشه ندارد. اعضاء کانون نویسندگان ایران، که بیشتر ایشان از نامآوران شعر و ادب و اندیشهٔ امروزین این سرزمیناند، در یک زمینه، و تنها در یک زمینه، با یکدیگر همرأی و همسخناند: در پذیرش پشتیبانی از اصولی که «موضعِ کانون نویسندگان ایران» بیانگرِ آنهاست*. اینک فشردهئی از با اهمیتترین این اصول:
- -«دفاع از آزادی اندیشه و عقیده برای همهٔ افراد و گروههای عقیدتی و قومی بدون هیچ حصر و استثناء...»
- -«دفاع از آزادی بیان و نشر و اشاعهٔ افکار و عقاید و آثار فکری... و مبارزه با هرگونه ممیزی (سانسور)...»
- -«مبارزه با هرگونه تبعیض و استثمار فرهنگی...»*
در بهکاربستن این اصول، کانون نویسندگان ایران پشتوانه و پناهی جز نیروی نامیرا و داوریِ تاریخیِ مردمِ روشن رای میهن خویش و آزادگان اندک شمارِ جهانِ امروز نداشته است و ندارد. تنها با برخوردار بودن ازاین پشتوانه و پناه است که کانون نویسندگان ایران میتواند باشد و راهِ دشوارِ خود را بهسوی رسیدن بهآرمانهای مردمی خویش بگشاید؛ و برخوردار شدن از این پشتوانه و پناه، برای کانون نویسندگان ایران، تنها از یک راه امکانپذیر است: از راهِ ارتباط داشتن با مردم روشن رای ایران و آزادگانِ اندکِ شمارِ جهان. با نظر داشتن بهاین حقیقتها، کانون نویسندگان ایران، که پانزده سال پیش با گفتنِ «نه»ئی بزرگ، یعنی با «نه» گفتنی بزرگ، بهستم شاهی پدید آمد، در درازای هستیِ پانزده سالهٔ خویش، همواره کوشیده است تا، نه تنها با مردمان روشن رای ایران زمین، بلکه با همهٔ آزاداندیشان جهان، پیوندی دوسویه داشته باشد:
- ما پیشنهاد میکنیم و شما انتقاد میکنید؛
- شما پیشنهاد میکنید و ما انتقاد میکنیم.
و بدینسان است که داد و ستدها در راستای اندیشهٔ سازنده، چندان و چنان که شاید و باید، پیش میرود. کانونیان چنین میپندارند. پیوند داشتنِ کانون با مردم یک مصلحت اندیشیِ روزمرّه و گذرا نیست. پیوند داشتن کانون با مردم، همانا، یک ضرورت تاریخی و گریزناپذیر است.
و، پس، طبیعی بود که، برای نمونه، دو سال پیش، کانون نویسندگان ایران، در اوجِ اختناقِ ستم شاهی، بخواهد و بتواند پیوند خویش را با مردم این سرزمین و با آزادگان جهان بهرخِ همهٔ دشمنان اندیشه و فرهنگ، در ایران و درجهان بکشاند. ستم شاهیِ اندیشهکُش در ایران، و پشتیبانان فرهنگخوارِ آن در جهان سرمایه سالاری، برپا شدن «شبهای شعر و سخنرانی» از طرفِ کانون نویسندگان ایران را خوش نمیداشتند. و دیدیم و دیدید، اما، که مردم چگونه گروها گروه آن شبها را بهانبوهیِ زیبا و پرمعنای خویش آراستند. هزاران تن از مردم، در زیرِ باران بیامان شبانگاهی و در خطرِ هر دمهٔ شبیخونِ گزمگانِ آریامهری، بر سرِ پا میایستادند و، آرام و نیوشا، بهسخنان شاعران و نویسندگان خویش گوش فرا میدادند. و کم نیستند کسانی که برپا شدن «شبهای شعرخوانی کانون» را یکی از نخستین جلوهگاههای رای تاریخیِ مردم این سرزمین بهسرنگون کردن دستگاه ستم شاهی میدانند.
کارِ کانون نویسندگان ایران، امّا، با سرنگون شدن دستگاه ستم شاهی بهپایان نرسیده است. و تا هنگامی که «آزادی اندیشه و عقیده برای همهٔ افراد و گروههای عقیدتی و قومی بدون هیچ حصر و استثناء» و «آزادی بیان و نشر و اشاعهٔ افکار و عقاید و آثار فکری» و برای «همهٔ افراد و گروههای عقیدتی و قومی» در ایران تأمین نشده باشد، و تا هنگامی که کوچکترین نشانهئی از «تبعیض و استثمار فرهنگی» در این سرزمین و در جهان برجای مانده باشد، کانون نویسندگان ایران حق خواهد داشت که آرمانهای خویش را واقعیت نیافته بداند و مبارزهٔ بیامان خود را با همهٔ نیروها و گرایشهای ضد اندیشیدن، یعنی با همهٔ دشمنان آزادی وآزادگی، ادامه دهد.
کانون نویسندگان ایران دولت موقت انقلاب را، البته، ذاتاً دشمن آزادی و آزادگی نمیداند. دولتی برخاسته از بطن انقلاب مردم ایران، که هنوز نیز مردم ما، در همایشها و نمایشهای خیابانی، کرور کرور، برحق بودنِ او را میپذیرند، چگونه میتواند دشمن آزادی و آزادگی باشد؟ چرا که دشمن بودن با آزادی و آزادگی، همانا، دشمن بودن با مردم است. و دولتِ برخاسته از بطن انقلاب، گویا، نمیتواند دشمن مردم باشد. این در یک سوی. در سوی دیگر، باری کانون نویسندگان ایران را داریم که، گفتیم، پشتوانه و پناهی جز مردم نمیتواند و نمیباید داشته باشد. و، تا از این پشتوانه و پناه برخوردار باشد، کانون میباید، چندان که میتواند، با مردم در ارتباط باشد.
تا زمینه برای برقرار شدن این ارتباط فراهم آید، کانون نویسندگان ایران آن بار از راههای دیگر وارد شده بود. برگزار شدنِ «شبهای شعر کانون» در انستیتوگوته را بهیاد دارید که؟
این بار، اما، چه باید کرد؟ این بار، باری، با دولتی سر و کار داریم که، گفتیم، از بطن انقلاب مردم ایران برآمده است. و ما خود را رویاروی او نمیبینیم. ما خود را حتی در کنار او میبینیم. این، این که دولت از این مردم برخاستهست، اما، برای ما، دهانبندی نیست. دهان ما را، هرگز، هیچ نیروئی نمیتواند ببندد. ما میخواهیم بگوئیم که «آزادی عقیده برای همه*». ما میخواهیم بگوئیم که «آزادی بیان و نشر برای همه*». ما میخواهیم بگوئیم که: «تبعیض*» نه! «استثمارِ فرهنگی* نه! ما میخواهیم بگوئیم که انسان هست و انسان آزاد است. و، این بار، دولت را داریم که، گویا، با ما دشمن نیست، که، یعنی که، نمیباید با ما دشمن باشد. زیرا، او نیز، مثل ما، بهفردا میاندیشد، فردای انقلاب.
و، پس، بهسوی دولت میرویم. آزادی بیان و قلم، بد که نیست؟ هست؟ قربان؟!
اما، ما پیش از آنکه به دولت روی آوریم، کارها کردهایم. «هیأت دبیران» از همهٔ اعضای کانون یاری خواسته است. «شبهای کانون» باید برگزار شود. و هر که ازاینان خواسته است که با ما – هیأت دبیران – باشد، خود، گفته است که با ما خواهد بود. و، پس، اینک «گروهِ برگزار کننده». مردانی ازتبار «قلم». که با «قدم» نیز میخواهد از «قلم»هاشان پاس بدارند؛ تا با تمام درد و پریشانیشان فریاد برآرند:
- -«قلمها را مشکنید!»
پس، حرفهای بسیار. در این که ما چهایم و چه میخواهیم. این هم نتیجه: ما میخواهیم انسان باشد. ما میخواهیم انسان آزاد باشد. ما میخواهیم بگوئیم که انسان باید آزاد باشد.
اما کجا بگوئیم؟ این یک مشکل. یک.
و تا کجا بگوئیم؟ جا ماندگانِ سفرهٔ برچیدهٔ ستم شاهی – ها هاه! سفرهٔ برچیده! – آیا میگذارند؟ خواهندمان گذاشت که... این هم یک مشکل. دو.
اما، مگر نه این که دولت با ماست؟
پس، ما بهسوی دولت میرویم.
- - جای مناسب، یک. امنیّت، دو.
و ما بهسوی دولت میرویم.
اما دولت کجاست؟ یعنی که از کجا، از چه کسی؟ آغاز باید کرد؟
آقای دکتر میناچی را میشناسیم. از ماجرای «لایحهٔ مطبوعات».
و، پس، بهسوی دکتر میناچی میرویم، با نامهئی رسمی، که در آن آوردهایم که ما میخواهیم چنین و چنان کنیم.
آقای دکتر میناچی، اما، با یک جهان شگفتی در گفتار که: «آخر، من چرا؟» و «مگر من دولتم؟»، و ما هل داده شدیم بهسوی عمارت هفت اشکوبه «وزارت کشور».
- - «آقای هاشم صباغیان،
- وزیر محترم کشور!
- ما میخواهیم باشیم. ما میخواهیم بگوئیم که مردم هنوز هم هستند، که ما میخواهیم که آزادی باشد...»
البته، نامهٔ ما تنها در معنا اینگونه بود. وگرنه، تمام رندان و آزادگان میدانند که با دولتمردان اینگونه نباید حرف زد.
- - پاسخ؟
- - این بود:
- - «دستور فرمایند محل و ساعات تشکیل جلسات و مسؤول آن را اعلام نمایند که تدابیر لازم برای امنیت جلسات مزبور، از طرف وزارت کشور، داده شود.»
و ما بهشکلِ این «دستور» هیچ نیندیشیدیم. معنایش، آری، معنایش، زیبا بود. دولت بهفکرِ ما بود. دولت همفکر ما بود.
خوب. مسؤول یا مسؤولان، مسألهئی نیست.
جا. مشکل این است.
و هرکسی که حرفی دارد، انگار، پیش و بیش از هر چیز، بهدانشگاه تهران میاندیشد. گفتیم:
- - «دانشگاه! چمنِ دانشگاه!»
و، دردِ سر کم، اینک تنیجهٔ گفت و شنود ما با سرپرست دانشگاه:
ایشان نوشتند:
«کانون نویسندگان ایران علاقمند است این مراسم در چمن دانشگاه برگزار گردد... برگزاری این مراسم در این محل برای دانشگاه بلامانع میباشد؛ ولی ترتیب حفظِ انتظامات آن با مقامات وزارت کشور خواهد بود.»
خوب. پس، کارها تمام است. ما میتوانیم «شبهای کانون» را برگزار کنیم. دیگر چه باک که «دانشگاه تربیت معلم»، در پاسخ تقاضای ما، گفته است:
- - «نه!»
دیگر چه باک که دانشگاه صنعتی شریف هنوز بهما هیچ پاسخی نداده است.
دیگر چه باک که فرهنگ سرای نیاوران...
باری، چه باک؟
ما جا داریم.
زمین چمن دانشگاه.
و مینویسیم به
«جناب آقای هاشم صباغیان، وزیر کشور»
که ما جا داریم، زمین چمن دانشگاه، که «مسؤولیت برگزاری شبهای کانون را هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران عهدهدار خواهد بود...»
و، دیگر، چرا درنگ کنیم؟
دولت با ماست. دولت که با ماست.
بهمردم بگوئیم، در روزنامهها، که «شبهای کانون نویسندگان ایران» در زمین چمن دانشگاه برگزار خواهد شد. از دوم تا دوازدهم آبان ماه.
اینهمهرا بهمردم میگوئیم، در روزنامهها و با پوسترها که «کمیتهٔ تبلیغات و انتشار شبهای کانون» تهیه کرده است.
و کنفرانسی مطبوعاتی نیز ترتیب میدهیم تا در آن هیأت دبیران کانون برای مفسده جویان گروههای انحصارطلب روشن کند که هیچکس نمیتواند از این «شبها» جز در راه تثبیت دستاوردهای انقلاب ایران، بهویژه در زمینهٔ آزادی اندیشه و بیان، بهرهبرداری کند.
و میرویم تا«شبهای کانون» را برگزار کنیم.
روز بعد، اما، نامه وبیانیهٔ دولت ما را در سه کُنجی از شگفتی و ناباوری میخکوب میکند. در نامهئی که بهما نوشتهاند، و در روزنامهها، میخوانیم که ساحت دانشگاه از گسترهٔ فرمانروائی دولت بیرون است.
و میمانیم، حیران و پرسان، که چه باید کرد.
اعلامیه میدهیم، از سرِ ناچاری، که «شبهای کانون» - چندی؟ - بهتعویق افتاده است. از مردم میخواهیم که ما را یاری دهند و راهنمائی کنند.
و میمانیم که چه باید کرد.
در روزهای گذشته، پیشنهادهای بسیاری بهما رسیده است. سازمانهای آزادیخواه و مردمی بهطور کلی، و دانشجویان بهویژه، بهیاریِ ما شتافتهاند.
سپاس و درود ما برایشان.
اما سرد شدن هوا، اندک اندک، امکان برگزاری «شبهای کانون» در «فضای آزاد» را از ما میگیرد. باید در اندیشهٔ بهره گرفتن از «فضاهای سرپوشیده» بود.
ما برآنیم که «شبهای کانون» را میتوان و باید برگزار کرد. هرچند نه در «فضای آزاد.»
- - اما کی و کجا؟
- - در پاسخ این پرسش، با شرمساری و از روی ناچاری، باید بگوئیم: بهزودی و، بهناگزیر، در فضائی سرپوشیده.
پنجم آبان ۵۸- تهران
اسماعیل خوئی
پاورقی
^ نگاه کنید به نخستین شماره از «اندیشهٔ آزاد» یا دومین شماره از «خبرنامهٔ کانون نویسندگان ایران.»