در سوگ آن پرندهٔ خونین...: تفاوت بین نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
|||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[Image:13-062.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۲]] | [[Image:13-062.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۲]] | ||
[[Image:13-063.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۳]] | [[Image:13-063.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۶۳]] | ||
− | |||
− | |||
سطر ۱۹: | سطر ۱۷: | ||
چون شاخه طرح قاب و قفس داشت. | چون شاخه طرح قاب و قفس داشت. | ||
+ | * | ||
+ | |||
+ | وقتی پرنده مرد | ||
+ | |||
+ | مردان حادثه گفتند: | ||
+ | |||
+ | «باری | ||
+ | |||
+ | تمام حادثه این است...» | ||
+ | |||
+ | وقتی که نردههای قفس | ||
+ | :::::باز | ||
+ | |||
+ | با خون آن پرندهی معصوم | ||
+ | |||
+ | تطهیر شد | ||
+ | |||
+ | مردان حادثه گفتند: | ||
+ | |||
+ | «شاید | ||
+ | |||
+ | تمام حادثه این بود...» | ||
+ | |||
+ | * | ||
+ | |||
+ | وقتی پرنده مرد | ||
+ | |||
+ | از صاعقه غریو برآمد، | ||
+ | |||
+ | مرگ هزارسالهی خود را | ||
+ | |||
+ | دیوار | ||
+ | ::صیحه زد. | ||
+ | |||
+ | و آنگاه با غریو هزاران موج | ||
+ | |||
+ | مردان صاعقه غریدند: | ||
+ | |||
+ | «شاید تمام حادثه مرگ پرنده نیست | ||
+ | |||
+ | شب حایل است | ||
+ | :::وگرنه | ||
+ | |||
+ | خورشید در برابر میسوزد.» | ||
+ | |||
+ | |||
+ | باری | ||
+ | |||
+ | تمام حادثه این است. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ::::::::'''م - ساغر''' | ||
+ | ::::::::'''زمستان / ۵۳''' | ||
+ | {{لایک}} | ||
[[رده:کتاب جمعه ۱۳]] | [[رده:کتاب جمعه ۱۳]] | ||
+ | [[رده:شعر]] | ||
+ | [[رده:م. ساغر]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۱۵
وقتی پرنده مرد
باران تمام پنجرهها را
شوق گریستن بخشید،
آغوش سرخ جنگل
دیگر بهار را نپذیرفت،
حتـّی نهال خـُرد غمین شد
چون شاخه طرح قاب و قفس داشت.
وقتی پرنده مرد
مردان حادثه گفتند:
«باری
تمام حادثه این است...»
وقتی که نردههای قفس
- باز
با خون آن پرندهی معصوم
تطهیر شد
مردان حادثه گفتند:
«شاید
تمام حادثه این بود...»
وقتی پرنده مرد
از صاعقه غریو برآمد،
مرگ هزارسالهی خود را
دیوار
- صیحه زد.
و آنگاه با غریو هزاران موج
مردان صاعقه غریدند:
«شاید تمام حادثه مرگ پرنده نیست
شب حایل است
- وگرنه
خورشید در برابر میسوزد.»
باری
تمام حادثه این است.
- م - ساغر
- زمستان / ۵۳