آلکساندر میخائیل شولوخف با کودکان و نوجوانان: تفاوت بین نسخهها
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
'''برای مردم نوشتن افتخار بزرگی است''' | '''برای مردم نوشتن افتخار بزرگی است''' | ||
سطر ۱۳: | سطر ۵: | ||
:::::::::::::: '''ترجمهٔ: م. سجودی''' | :::::::::::::: '''ترجمهٔ: م. سجودی''' | ||
+ | [[Image:23-151.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۵۱]] | ||
+ | [[Image:23-152.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۵۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۵۲]] | ||
+ | [[Image:23-153.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۵۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۵۳]] | ||
==دوستان عزیز== | ==دوستان عزیز== | ||
سطر ۶۵: | سطر ۶۰: | ||
'''۱۹۵۹''' | '''۱۹۵۹''' | ||
{{پایان چپچین}} | {{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | [[رده:کتاب جمعه ۲۳]] | ||
+ | [[رده:شولوخف]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۵۳
برای مردم نوشتن افتخار بزرگی است
- از یک سخنرانی در سمینار نویسندگان جوان روستوف
- ترجمهٔ: م. سجودی
دوستان عزیز
همهٔ ما نویسندگانی که با سبکها و شیوههای گوناگون نویسندگی در اینجا گرد آمدهایم نظریههای مشترکی داریم و با شور یکسان برآن شدهایم که با مردم از حقیقت سخن بگوئیم – مسئولیت ما بسیار سنگین است. زیرا برای مردم نوشتن افتخار بزرگی است. من اینجا بهشعر شاعری جوان بهنام میخانیلوف و انتقاد شدید دوستانش گوش دادهام- چه باک اگر این شاعر جوان مانند دوستان مسنترش میخواهد از حقیقت با مردم سخن گوید.
مسئولیت نویسنده در برابر مردم بسیار بسیار سنگین است. همهٔ ما هم با یکدیگر و هم تکتک باید وجدان مردم باشیم. چیزی که باید با شما دوستان جوانم در میان بگذارم، درستکار کامل بودن است و این چیزی است که هر نویسندهٔ جوانی همیشه آسان بهآن دست نمییابد و بارها دستخوش ناملایمات خواهد شد، امّا با اینهمه در نوشتن آنچه هنوز بهطور کامل در جانتان شکل نگرفته شتاب نکنید. کتابی که مینویسید باید پاسخی برانگیزد و دیری بماند.
بیش از پیش خون تازه در رگهای ادبیات جریان مییابد و اعضای سازمان نویسندگان روستوف سخت رو بهافزایش است.
اکنون شما اینجا گرد آمدهاید تا از کار خلاقهمان سخن بگوئیم. کار بسیار خوبی است. مسائل و مشکلات باید با شور و هیجان بسیار بهبحث گذاشته شود. شما باید از صمیم قلب بهکار بپردازید و خود را با همهٔ وجود وقف حرفهٔ مشکلمان کنید.
میخواهم یک بار دیگر بهشما هشدار دهم که هرچند در آغاز راه با سختی روبهرو خواهید شد، امّا آسان درپی موفقیت نگردید. از همه مهمتر، شما جانشینان ما و امیدهای مائید. شما آیندهٔ مائید. بسیاری از شما نویسندگان معاصر و همهٔ شما آیندهئی دارید، آیندهٔ نویسندگی. شما نمایندگان ارزشمند مردمی با ارزشید. دوستان عزیزم، خوبیتان را آرزو میکنم با توفیق و فضیلتهای بزرگ.
۱۹۵۵
همراه وفادار شما
شایستهترین فرزندان بشریت، کسانی که در سراسر جهان برای خوشبختی مردم زحمتکش مبارزه کردهاند و میکنند، اینان از کودکی مشتاق کتاب بودهاند و دانش زندگی را از کتاب بارآور کردهاند.
فروغ دانش، چونان شعلهئی که از روزنی تنگ بهتاریکی میتابد، کودک را میترساند که در آستانهٔ فهمیدن و هماهنگ کردن واژههای مرموز در اندیشه خویش است. برای شما پسران و دختران عزیز، این صحنهٔ گذشته است گرچه چندان دور نیست. آنچه اکنون در برابر خود میبینید تابش نور از روزن تنگ نیست بلکه دری است گشاده بر جهانِ خیره کننده، بر زندگی که قوانینش را شما بر مبنای عقاید باشکوهِ مردمگرائی تصویب و اجرا میکنید.
هیچگاه از یاد مبرید که نیاکانتان، پدربزرگهاتان، پدرانتان و برادران بزرگترتان تا پای جان مبارزه کردهاند که این درها را برای همهٔ شما، بیهیچ استثنا بهجهان نور و دانش بگشایند و آن را تا جاودان همواره گشاده نگهدارند نیروهای فراوان بهکار برده و خونهای بسیار دادهاند.
شما باید از ته دل راه بهروشنائی و نور بسپرید و کتاب را دوست بدارید. کتاب فقط بهترین دوست شما نیست بلکه در راه زندگی نیکوترین همراه وفادار شما نیز هست.
۱۹۵۲
نامهئی بهدو دانشآموز دبستان در بلایاتسرکوف، دهکدهئی در کیف
ویتالی و آلکساندر عزیز
من تازه از مسکو رسیدهام و از این رو نتوانستهام بهموقع بهشما پاسخ دهم و برایتان بهروزی آرزو کنم. گرچه دیری از رسیدن نامهٔ شما میگذشت امّا نامه آنچنان شادی بخش بود که برآن شدم بهآن پاسخی نویسم.
نامهٔتان را با آرزوی عمر دراز و توفیق من در کار آغاز کردهاید. این از نهایت مهربانی شماست. تشکر میکنم در قسمت دوم نامه نوشتهاید که «چندی پیش بسیاری از ما مجموعهئی از آثار شما را پیش خرید کردیم که در نهایت تأسف مجموعهٔ کاملی نبود».
مگر نمیدانید که مجموعهٔ کامل فقط پس از مرگ نویسنده بهچاپ میرسد؟ این طور بگویم، مگر شما بچههای بدجنس از این که من هنوز نمردهام دلخورید؟ بههرحال، از کارتان خیلی خوشم آمد. حیف که بلایاتسرکوف از وشنسکایا دور است وگرنه میآمدم و از مهربانیهای شما برخوردار میشدم... با این حال من بهبدخواهی شما نیستم و از ته دل بهترین چیزها را برای همهٔ شاگردان همکلاس شما آرزو میکنم، یعنی نمرههای عالی، تندرستی، خوشبختی، و پس از بهپایان رساندن مدرسه هم پیشرفت بسیار. بچههای عزیزم، در آغوشتان میگیرم، زنده باشید.
مخلص شما. م. شولوخوف
میبینید نامهتان چه چیز خوبی بود؟ شوخی با شما تغییر ذائقهٔ بسیار دلپسندی بود، و حالا میبینم که دوباره کار کردن برایم آسانتر است.
۱۹۵۹