چند شعر از لوئی ویکا لیتائو*: تفاوت بین نسخهها
(در حال بازنگری) |
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
[[Image:27-058.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۸]] | [[Image:27-058.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۸|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۵۸]] | ||
− | |||
− | + | بهسال ۱۹۱۵ در '''موامنتا دابایرا''' چشم بهجهان گشوده است. درحال حاضر در '''پورتو''' اقامت دارد. در انتشار مجلهٔ مبارز «اخبار محاصره» همکاری میکند. آثار منتشر شدهٔ او '''آزادی''' (۱۹۵۰) و شب سنگی (۱۹۵۵) است که این آخری را در زندان سروده است. | |
− | بهسال ۱۹۱۵ در '''موامنتا دابایرا''' چشم بهجهان گشوده است. | ||
سطر ۲۶: | سطر ۲۴: | ||
روشنائی میرندهئی. | روشنائی میرندهئی. | ||
+ | |||
+ | |||
و ماه، شاخهای ماه، | و ماه، شاخهای ماه، | ||
سرنیزهئی نشانه رفته. | سرنیزهئی نشانه رفته. | ||
+ | |||
+ | |||
شبِ سنگی، شب گداخته، | شبِ سنگی، شب گداخته، | ||
سطر ۴۸: | سطر ۵۰: | ||
کلیدهای قفل بزرگ آهنین را | کلیدهای قفل بزرگ آهنین را | ||
− | که پنداری بر زمینهٔ | + | که پنداری بر زمینهٔ اونیفورم میخندند. |
+ | |||
+ | |||
استفراغ تحملناپذیرِ ریشخند. | استفراغ تحملناپذیرِ ریشخند. | ||
− | - | + | «- روز بهخیر» - چرا روز بهخیر؟ |
− | گوش کنید آقای زندانبان: {{نشان|2|*}} | + | گوش کنید آقای زندانبان:{{نشان|2|*}} |
اینجا شب است. هیچی روحی در آن ساکن نیست. | اینجا شب است. هیچی روحی در آن ساکن نیست. | ||
سطر ۶۰: | سطر ۶۴: | ||
سلامتان را بهخارج پرتاب کنید | سلامتان را بهخارج پرتاب کنید | ||
− | فقط در خارج است که روز سر | + | فقط در خارج است که روز سر میزند! |
سطر ۸۲: | سطر ۸۶: | ||
«حالم خوب است عشق من.» | «حالم خوب است عشق من.» | ||
+ | |||
هنگامی که برای تو مینویسم | هنگامی که برای تو مینویسم | ||
سطر ۸۷: | سطر ۹۲: | ||
چشمهایم تصویر تو را نظاره میکنند | چشمهایم تصویر تو را نظاره میکنند | ||
− | که | + | که برمیلههای تختم آویخته |
برای آن که کلماتم طعم حقیقی را باز یابند | برای آن که کلماتم طعم حقیقی را باز یابند | ||
سطر ۹۸: | سطر ۱۰۳: | ||
«حالم خوب است عشق من.» | «حالم خوب است عشق من.» | ||
+ | |||
دیروز در گلی از باغچهها چیده | دیروز در گلی از باغچهها چیده | ||
سطر ۱۰۷: | سطر ۱۱۳: | ||
و مشتی در کمین گُردههای من است. | و مشتی در کمین گُردههای من است. | ||
− | چندان که مرگ فراز آید- دوستم، شیرین من- | + | چندان که مرگ فراز آید - دوستم، شیرین من- |
حتی اگر هیچ کس آنجا کنارم نباشد | حتی اگر هیچ کس آنجا کنارم نباشد | ||
سطر ۱۱۵: | سطر ۱۲۱: | ||
«حالم خوب است عشق من.» | «حالم خوب است عشق من.» | ||
− | :::::::::::::::برگردان احمدرضا روانبخش | + | :::::::::::::::{{کوچک}}برگردان{{پایان کوچک}} احمدرضا روانبخش |
== پاورقیها == | == پاورقیها == | ||
− | :<nowiki>*</nowiki> مترجم ملیّت شاعر را متذکر نشده. تنها از روی محل اقامت او پورتو - که دومین شهر مهم پرتغال است - احتمال داده میشود که پرتغالی باشد. | + | :<nowiki>*</nowiki> مترجم ملیّت شاعر را متذکر نشده. تنها از روی محل اقامت او '''پورتو''' - که دومین شهر مهم کشور پرتغال است - احتمال داده میشود که پرتغالی باشد. |
− | {{پاورقی|2}}<nowiki>*</nowiki> بهسبب نامفهوم | + | {{پاورقی|2}}<nowiki>*</nowiki> بهسبب نامفهوم بودن ترجمه سطر بعد حذف شده است. |
+ | {{لایک}} | ||
[[رده:کتاب جمعه ۲۷]] | [[رده:کتاب جمعه ۲۷]] | ||
[[رده:شعر]] | [[رده:شعر]] | ||
+ | [[رده:لوئی ویکا لیتائو]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۰۵
بهسال ۱۹۱۵ در موامنتا دابایرا چشم بهجهان گشوده است. درحال حاضر در پورتو اقامت دارد. در انتشار مجلهٔ مبارز «اخبار محاصره» همکاری میکند. آثار منتشر شدهٔ او آزادی (۱۹۵۰) و شب سنگی (۱۹۵۵) است که این آخری را در زندان سروده است.
۱
شب سنگی
شب سنگی
تیرگی دیوارها
سیمهای خاردار افراشته
نردههای آهنی
صلیب آهنی،
و بر سنگفرشهای عریان
روشنائی میرندهئی.
و ماه، شاخهای ماه،
سرنیزهئی نشانه رفته.
شبِ سنگی، شب گداخته،
برای آن که سکوت
قلب انسانها را پایمال کند.
۲
صبح
زندانبان روز بهخیر میگوید.
نمیشنوم، بهسختی میبینم
کلیدهای قفل بزرگ آهنین را
که پنداری بر زمینهٔ اونیفورم میخندند.
استفراغ تحملناپذیرِ ریشخند.
«- روز بهخیر» - چرا روز بهخیر؟
گوش کنید آقای زندانبان:*
اینجا شب است. هیچی روحی در آن ساکن نیست.
سلامتان را بهخارج پرتاب کنید
فقط در خارج است که روز سر میزند!
۳
نامه
کلمات را بر صفحهٔ کاغذ پرتاب میکنم
همچون ماهیگیر بیخیال
که زورقها را بهرودخانه افکند.
تنها در عمق، در این عمق دست نایافته
دستهایم را میگشایم و میبندم،
دستهای منِ مغروقِ
در احتضار از تشنگی.
«حالم خوب است عشق من.»
هنگامی که برای تو مینویسم
چشمهایم تصویر تو را نظاره میکنند
که برمیلههای تختم آویخته
برای آن که کلماتم طعم حقیقی را باز یابند
از کسی که بهمن گوش فرا میدهد
از کسی که با من سخن میگوید
از کسی که مرا باز میخواند،
«حالم خوب است عشق من.»
دیروز در گلی از باغچهها چیده
بهار را باز دیدم
امروز سنگی بر شانههایم سنگینی میکند
و مشتی در کمین گُردههای من است.
چندان که مرگ فراز آید - دوستم، شیرین من-
حتی اگر هیچ کس آنجا کنارم نباشد
بهخواهش از او خواهم خواست که باز با تو بگوید:
«حالم خوب است عشق من.»
- برگردان احمدرضا روانبخش
پاورقیها
- * مترجم ملیّت شاعر را متذکر نشده. تنها از روی محل اقامت او پورتو - که دومین شهر مهم کشور پرتغال است - احتمال داده میشود که پرتغالی باشد.
^ * بهسبب نامفهوم بودن ترجمه سطر بعد حذف شده است.