سرودهای کار: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(انتقال متن پیاده‌شده از بحث پرونده به اینجا.)
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴: سطر ۴:
 
[[Image:17-036.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶]]
 
[[Image:17-036.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶]]
  
{{بازنگری}}
 
  
 +
'''ترجمهٔ احمد کریمی حکـّاک'''
  
'''ترجمهء احمد كريمي حكاك'''
 
  
'''راه دوزخ'''
+
==راه دوزخ==
  
''''''برت وارد Bert Ward''''''
+
'''برت وارْد''' Bert Ward
  
كارگرِ سفيد پوست
 
  
به‌زني كه كنارش ايستاده بود گفت:
+
کارگرِ سفید پوست
 +
 
 +
به‌زنی که کنارش ایستاده بود گفت:
  
 
من از شما بهترم
 
من از شما بهترم
  
نيم گزي فروتر از من بِايست
+
نیم گزی فروتر از من بِایست
  
تا جهان، غرور مرا ببيند.
+
تا جهان، غرور مرا ببیند.
  
  
زنِ سفيد پوست
+
زنِ سفید پوست
  
به‌مردِ سياه‌پوستِ كنار دستش گفت:
+
به‌مردِ سیاه‌پوستِ کنار دستش گفت:
  
 
بعد از او من از همه بهترم
 
بعد از او من از همه بهترم
  
تو نيم گزي پايينِ پايِ من بايست
+
تو نیم گزی پایینِ پایِ من بایست
 +
 
 +
تا خلق بدانند که زنان را نیز غروری هست.
 +
 
  
تا خلق بدانند كه زنان را نيز غروري هست.
+
مرد سیاه‌پوست
  
 +
به‌زن سیاه‌پوست رو کرد و گفت:
  
مرد سياه پوست
+
تو چرا نیم گزی پایین نمی‌روی؟
  
به‌زن سياه‌پوست رو كرد و گفت:
+
مرا هم ، آخر، اندک غروری باقی مانده است.
  
تو چرا نيم گزي پايين نمي‌روي؟
 
  
مرا هم ، آخر، اندك غروري باقي مانده است.
+
:زنِ سیاه پوست
 +
:به‌مرد دورگه نگاهی افکند
 +
:که می‌گفت جایِ خود را بشناس
 +
:چرا که غرور‌ من نیز باید حفظ شود.
  
  
زنِ سياه پوست
+
::و بدینسان
 +
::درجه‌بندی ادامه یافت
 +
::سایه به‌سایه
 +
::رو به‌سرازیری
 +
::تا پلکانی از انسانیت شکل گرفت
 +
::در برابرِ آن که چشمِ بصیرت دارد.
  
به‌مرد دورگه نگاهي افكند
 
  
كه مي‌گفت جايِ خود را بشناس
+
:::و بر فراز این پلکان
 +
:::بالاتر و بالاتر همچنان
 +
:::سرمایه‌دارِ هفت رنگ بر صحنه آمد
 +
:::با صولتی تمام، امّا با چهره‌ئی مهربان
 +
:::و تبسمی بر لب
 +
:::و رو به‌بالا گام برداشت، بالا و بالاتر همچنان،
 +
:::و گام‌هایش از طنین سنگینی و وقار سرشار بود.
 +
:::و به‌اوج رسید و ایستاد
 +
:::پا بر سرِ کارگرِ سفیدپوست.
  
چرا كه غرور‌ي من نيز بايد حفظ شود.
 
  
..............................
+
==بهای ذغال==
  
'''بهاي ذغال
+
'''بیل ابورن''' Bill Eburn
  
بيل اِبورن Bill Eburn'''
 
  
معدن به‌خانه‌ي خودمان مي‌مانست
+
معدن به‌خانهٔ خودمان می‌مانست
  
و پايين رفتن از آن
+
و پائین رفتن از آن
  
به‌راحتي هبوطي آني بود
+
به‌راحتیِ هبوطی آنی بود
 +
 
 +
و ما از شاهرگ این ایستگاهِ زیرزمینی پائین رفتیم.
  
و ما از شاهرگ اين ايستگاه زيرزميني پايين رفتيم.
 
  
 
رفته رفته شاهرگ
 
رفته رفته شاهرگ
  
به‌رگ‌هايي كوچك و كوچكتر از ذغال و سنگ بَدَل شد
+
به‌رگ‌هائی کوچک و کوچک‌تر از ذغال و سنگ بَدَل شد
 +
 
 +
که نورافکنِ کلاهِ کارِ ما به‌پیشِ پای‌مان می‌نشاند.
 +
 
 +
کرم وار بر جداره‌ها می‌خزیدیم
 +
 
 +
و در امعاء زمین فرو می‌رفتیم.
  
كه نور افكنِ كلاهِ كارِ ما به‌پيشِ پاي‌مان مي‌نشاند.
 
  
كرم وار برجداره‌ها مي‌خزيديم
+
راه آسان می‌نمود و بی‌خطر
  
و در امعاء زمين فرو مي‌رفتيم.
+
چرا که هنوز غول درخواب بود
  
 +
تا آن که یک روز، روزی به‌سیاهیِ ذغال،
  
راه آسان مي‌نمود و بي خطر
+
بی‌هیچ زحمتی
  
چرا كه هنوز غول درخواب بود
+
ستونی شکست و الواری ازسقف فرو افتاد
  
تا آن كه يك روز، روزي به‌سياهيِ ذغال.
+
و آن‌گاه، همچون ورقی که بازیگوشانه بر خانه‌ئی ساخته -
  
بي‌هيچ زحمتي
+
:::::::::::از ورق‌های بازی فرو اندازی
  
ستوني شكست و الواري ازسقف فرو افتاد
+
همه چیز فرو ریخت.
  
و آن‌گاه، همچون ورقي كه بازي‌گوشانه برخانه‌اي ساخته
 
  
از ورق‌هاي بازي فرواندازي
+
==تاملات یک روز آفتابی در کارگاه==
  
همه چيز فرو ريخت.
+
'''پاتریشیا گوردون''' Patricia Gordon
  
...............................
 
  
 +
می‌گویند انسانی نیست به‌بند کشیدنِ انسان
  
'''تاملات يك روز آفتابي در كارگاه'''
+
بیست سال یا سی، یا برای ابد.
  
'''پاتريشيا گوردونPatricia Gordon'''
+
لیکن آزاد و دموکراتیک است – یا ما چنین می‌پنداریم -
  
مي‌گويند انساني نيست به‌بند كشيدنِ انسان
+
به‌بند کشیدنِ کارگر در این کشورِ دموکراتیک.
  
بيست سال يا سي، يا براي ابد.
+
یک کارگرِ معمولی انسانی است آزاد، که آزادانه داوطلب می‌شود
  
ليكن آزاد و دموكراتيك است – يا ما چنين مي‌پنداريم-
+
و تا سی سال هم تقاضای عفو ندارد.
  
به‌بند كشيدنِ كارگر در اين كشورِ دموكراتيك.
+
بی‌گمان هیچ اجباری در میان نیست، ابداً، اگر اندوهِ بی‌چیزی را بپذیرد.
  
يك كارگرِ معمولي انساني است آزاد، كه آزادانه داوطلب مي‌شود
+
اما آخر ما هم بندیِ خوردن و آشامیدنیم
  
و تا سي سال هم تقاضاي عفو ندارد.
+
وکفش‌هایمان در بندِ نیمْ‌تخت است.
  
بي‌گمان هيچ اجباري درميان نيست، ابدا، اگر اندوهِ بي‌چيزي را بپذيرد.
+
و دانشِ معجز‌آسایِ امروز نیز عاجز خواهد ماند
  
اما آخر ما هم بنديِ خوردن و آشاميدنيم
+
آن‌گاه که کارگر به‌ندایِ رهبر خویش
  
وكفش‌هايمان در بندِ نيم تخت است.
+
به‌خیابان‌ها بریزد.
  
و دانشِ معجز‌آسايِ امروز نيز عاجز خواهدماند
+
چرا که اگر سود کارفرمایان سقوط کند
  
آن‌گاه كه كارگر به‌ندايِ رهبر خويش
+
دیگر این جهانِ دموکراتیک چگونه گِردِ خود خواهد گشت؟
  
به‌خيابان بريزد.
+
پس دورانِ محکومیت را با روئی گشاده طی کن، ای کارگر
  
چرا كه اگر سود كارفرمايان سقوط كند
+
حتی اگر برای همیشه باشد.
  
ديگر اين جهان‌ي دموكراتيك چگونه گِردِ خود خواهد گشت؟
+
و بیهوده لگد به‌بختِ خویش مزن، تو را با مبارزه چه کار؟
  
پس دورانِ محكوميت را با رويي گشاده طي كن، اي كارگر
+
شاید از گرما عرق از سر و رویت فرو ریزد، یا از سرما بر خود بلرزی
  
حتي اگر براي هميشه باشد.
+
لیکن به‌یاد داشته باش برای خدا، که تو آزادی
  
و بيهوده لگد به‌بختِ خويش مزن، تو را با مبارزه چه‌كار؟
+
اگر آن‌چه می‌گویند بکن، بکنی!
  
شايد از گرما عرق از سرو رويت فرو ريزد، يا از سرما به‌خود بلرزي
 
  
اگر آن‌چه مي‌گويند بكن، بكني!
+
==ثروت چگونه اندوخته شد==
  
...................................................
+
'''پاتریشیا گوردون'''
  
'''
 
ثروت چگونه اندوخته شد'''
 
'''پاتريشيا گوردون'''
 
  
 +
دلّالان به‌ثروت رسیدند
  
دلالان به‌ثروت رسيدند
+
ارغوان‎‌هایِ مرگ، نیکو بر بسیطِ خاک افشانده شد
  
ارغوان‎‌هايِ مرگ، نيكو بر بسيط خاك افشانده شد
+
خونِ مردمان بر بسیطِ خاک جاری شد
  
خونِ مردمان بر بسيطِ خاك جاري شد
+
و ریشه‌ها را سیراب کرد.
  
و ريشه‌ها را سيراب كرد.
+
در «مکزیک» و در «پـِرو» تازیانه بر گـُرده‌های عریان صفیر کشید
  
در ((مكزيك)) و در ((پرو)) تازيانه بر گرده‌هاي عريان صفير كشيد
+
و نقره از دلِ معدن‎ها به‌در آمد.
  
و نقره از دلِ‌معدن‎ها به‌در آمد.
+
تازیانه بر گـُرده‌های عریان صفیر کشید
  
تازيانه بر گرده‌هاي عريان صفير كشيد
 
 
و نقره دست به‌دست شد
 
و نقره دست به‌دست شد
  
و دلالان به‌ثروت رسيدند
+
و دلّالان به‌ثروت رسیدند
  
خوردني‌هاي گوارا و جامه‌هاي فاخر خريدند
+
خوردنی‌های گوارا و جامه‌های فاخر خریدند
و بهايِ آن‌را دزديدند.
 
  
مردمان از گرسنگي مردند
+
و بهایِ آن‌را دزدیدند،
و دلالان به‌ثروت رسيدند.
 
  
'''پايان'''
+
مردمان از گرسنگی مردند
  
 +
و دلّالان به‌ثروت رسیدند.
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۷]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۷]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:احمد کریمی حکاک]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۲۳

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶


ترجمهٔ احمد کریمی حکـّاک


راه دوزخ

برت وارْد Bert Ward


کارگرِ سفید پوست

به‌زنی که کنارش ایستاده بود گفت:

من از شما بهترم

نیم گزی فروتر از من بِایست

تا جهان، غرور مرا ببیند.


زنِ سفید پوست

به‌مردِ سیاه‌پوستِ کنار دستش گفت:

بعد از او من از همه بهترم

تو نیم گزی پایینِ پایِ من بایست

تا خلق بدانند که زنان را نیز غروری هست.


مرد سیاه‌پوست

به‌زن سیاه‌پوست رو کرد و گفت:

تو چرا نیم گزی پایین نمی‌روی؟

مرا هم ، آخر، اندک غروری باقی مانده است.


زنِ سیاه پوست
به‌مرد دورگه نگاهی افکند
که می‌گفت جایِ خود را بشناس
چرا که غرور‌ من نیز باید حفظ شود.


و بدینسان
درجه‌بندی ادامه یافت
سایه به‌سایه
رو به‌سرازیری
تا پلکانی از انسانیت شکل گرفت
در برابرِ آن که چشمِ بصیرت دارد.


و بر فراز این پلکان
بالاتر و بالاتر همچنان
سرمایه‌دارِ هفت رنگ بر صحنه آمد
با صولتی تمام، امّا با چهره‌ئی مهربان
و تبسمی بر لب
و رو به‌بالا گام برداشت، بالا و بالاتر همچنان،
و گام‌هایش از طنین سنگینی و وقار سرشار بود.
و به‌اوج رسید و ایستاد
پا بر سرِ کارگرِ سفیدپوست.


بهای ذغال

بیل ابورن Bill Eburn


معدن به‌خانهٔ خودمان می‌مانست

و پائین رفتن از آن

به‌راحتیِ هبوطی آنی بود

و ما از شاهرگ این ایستگاهِ زیرزمینی پائین رفتیم.


رفته رفته شاهرگ

به‌رگ‌هائی کوچک و کوچک‌تر از ذغال و سنگ بَدَل شد

که نورافکنِ کلاهِ کارِ ما به‌پیشِ پای‌مان می‌نشاند.

کرم وار بر جداره‌ها می‌خزیدیم

و در امعاء زمین فرو می‌رفتیم.


راه آسان می‌نمود و بی‌خطر

چرا که هنوز غول درخواب بود

تا آن که یک روز، روزی به‌سیاهیِ ذغال،

بی‌هیچ زحمتی

ستونی شکست و الواری ازسقف فرو افتاد

و آن‌گاه، همچون ورقی که بازیگوشانه بر خانه‌ئی ساخته -

از ورق‌های بازی فرو اندازی

همه چیز فرو ریخت.


تاملات یک روز آفتابی در کارگاه

پاتریشیا گوردون Patricia Gordon


می‌گویند انسانی نیست به‌بند کشیدنِ انسان

بیست سال یا سی، یا برای ابد.

لیکن آزاد و دموکراتیک است – یا ما چنین می‌پنداریم -

به‌بند کشیدنِ کارگر در این کشورِ دموکراتیک.

یک کارگرِ معمولی انسانی است آزاد، که آزادانه داوطلب می‌شود

و تا سی سال هم تقاضای عفو ندارد.

بی‌گمان هیچ اجباری در میان نیست، ابداً، اگر اندوهِ بی‌چیزی را بپذیرد.

اما آخر ما هم بندیِ خوردن و آشامیدنیم

وکفش‌هایمان در بندِ نیمْ‌تخت است.

و دانشِ معجز‌آسایِ امروز نیز عاجز خواهد ماند

آن‌گاه که کارگر به‌ندایِ رهبر خویش

به‌خیابان‌ها بریزد.

چرا که اگر سود کارفرمایان سقوط کند

دیگر این جهانِ دموکراتیک چگونه گِردِ خود خواهد گشت؟

پس دورانِ محکومیت را با روئی گشاده طی کن، ای کارگر

حتی اگر برای همیشه باشد.

و بیهوده لگد به‌بختِ خویش مزن، تو را با مبارزه چه کار؟

شاید از گرما عرق از سر و رویت فرو ریزد، یا از سرما بر خود بلرزی

لیکن به‌یاد داشته باش برای خدا، که تو آزادی

اگر آن‌چه می‌گویند بکن، بکنی!


ثروت چگونه اندوخته شد

پاتریشیا گوردون


دلّالان به‌ثروت رسیدند

ارغوان‎‌هایِ مرگ، نیکو بر بسیطِ خاک افشانده شد

خونِ مردمان بر بسیطِ خاک جاری شد

و ریشه‌ها را سیراب کرد.

در «مکزیک» و در «پـِرو» تازیانه بر گـُرده‌های عریان صفیر کشید

و نقره از دلِ معدن‎ها به‌در آمد.

تازیانه بر گـُرده‌های عریان صفیر کشید

و نقره دست به‌دست شد

و دلّالان به‌ثروت رسیدند

خوردنی‌های گوارا و جامه‌های فاخر خریدند

و بهایِ آن‌را دزدیدند،

مردمان از گرسنگی مردند

و دلّالان به‌ثروت رسیدند.