تا عشق: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(حذف عنوان از متن)
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
 
(۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:17-031.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱]]
 
[[Image:17-031.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱]]
 
[[Image:17-032.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲]]
 
[[Image:17-032.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲]]
 
 
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست می‌دانم:
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست می‌دانم:
  
سطر ۱۴: سطر ۱۲:
 
رنگِ شمایِ بالِ پرستو به‌رویِ آب
 
رنگِ شمایِ بالِ پرستو به‌رویِ آب
  
رنگ‌ِ سرودِ آبيِِ باران
+
رنگ‌ِ سرودِ آبیِِ باران
  
 
رنگِ روانِ رود.
 
رنگِ روانِ رود.
سطر ۲۲: سطر ۲۰:
 
چشمانِ عشق آبی‌ست، باری
 
چشمانِ عشق آبی‌ست، باری
  
اما حكایتی‌ست ازینگونه زیستن
+
اما حکایتی‌ست ازینگونه زیستن
  
زین سان كه نسلِ ما
+
زین سان که نسلِ ما
  
 
این نسلِ خشم و خاطره و خون
 
این نسلِ خشم و خاطره و خون
سطر ۳۷: سطر ۳۵:
 
ما عشق را به‌موهبتِ عشقمان به‌خلق از آن‌سان
 
ما عشق را به‌موهبتِ عشقمان به‌خلق از آن‌سان
  
:::::::[شناختیم كزان پیش ناشناخته می‌بود
+
:::::::[شناختیم کزان پیش ناشناخته می‌بود
  
ما عشق را غریب و به تبعید یافتیم
+
ما عشق را غریب و به‌تبعید یافتیم
  
زیبايِ سوکوارِ سیه پوش را به‌حسرتِ انسان شناخیتم.
+
زیبایِ سوکوارِ سیه پوش را به‌حسرتِ انسان شناخیتم.
  
  
كز قرن‌ها جدائيِ نادلبخواه، عقیم و ملول بود.
+
کز قرن‌ها جدائیِ نادلبخواه، عقیم و ملول بود.
  
 
ما
 
ما
  
اینگونه خواستیم كه انسان مجال و راه به‌سوی حریمِ عشق بیابد
+
اینگونه خواستیم که انسان مجال و راه به‌سوی حریمِ عشق بیابد
  
انسان طلسمِ دیوِ ستم بشكند
+
انسان طلسمِ دیوِ ستم بشکند
  
 
انسان   
 
انسان   
سطر ۷۵: سطر ۷۳:
 
هم نیز در تلاشِ شب و روزمان به‌خاطرِ انسان و عشق
 
هم نیز در تلاشِ شب و روزمان به‌خاطرِ انسان و عشق
  
شیرازه‌ی كتابِ جوانیمان
+
شیرازهٔ کتابِ جوانیمان
  
 
بیش از هزاربرگ، برگِ شقایق
 
بیش از هزاربرگ، برگِ شقایق
  
با رشته‌های سیمی شلاق‌ها و سوزنِ داغ و درفش، دوخته شد.
+
با رشته‌های سیمی شلاقها و سوزنِ داغ و درفش، دوخته شد.
  
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، می‌دانم
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، می‌دانم
  
اما عزیز!
+
امّا عزیز!
  
 
بر من چنین مبین
 
بر من چنین مبین
سطر ۸۹: سطر ۸۷:
 
من نسلِ زخمی‌ام
 
من نسلِ زخمی‌ام
  
نسلِ شهید، نسلِ شكنجه
+
نسلِ شهید، نسلِ شکنجه
  
در هركرانِ سینه‌ی من، لاله زارهاست
+
در هر کرانِ سینهٔ من، لاله زارهاست
  
و باغِ ارغوانِ شقایق كه باد می‌بَرَدَش
+
و باغِ ارغوانِ شقایق که باد می‌بَرَدَش
  
دركوچه‌های درهمِ قلبم
+
درکوچه‌های درهمِ قلبم
  
هر شام حجله‌های پر از چلچراغ‌های سیه پوش، می‌برند
+
هر شام حجله‌های پر از چلچراغهای سیه پوش، می‌برند
  
در كوچه‌های آبی رگ‌هایم
+
در کوچه‌های آبی رگهایم
  
طبل، عزا شكفته به‌هرنبض
+
طبلِ عزا شکفته به‌هرنبض
  
در سینه كینه مانده و بانوی سوگوار كه می‌موید
+
در سینه کینه مانده و بانوی سوکوار که می‌موید
  
 
می‌موید و به‌زمزمه می‌گوید:
 
می‌موید و به‌زمزمه می‌گوید:
سطر ۱۱۲: سطر ۱۱۰:
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، باری
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، باری
  
درخواب‌های خستگی و خون،‌ هرشب
+
در خوابهای خستگی و خون،‌ هرشب
  
 
سر می‌نهم به‌دامنِ ابری آبی:
 
سر می‌نهم به‌دامنِ ابری آبی:
  
گهوارِ نرمتابِ رها زیر طاقِ طاقیِ رنگین كمانه‌های فضاهای كودكی
+
گهوارِ نرمتابِ رها زیر طاق طاقیِ رنگین کمانه‌های فضاهای کودکی
  
 
و آنگاه
 
و آنگاه
سطر ۱۲۷: سطر ۱۲۵:
  
  
::::::::::::'''تاکور، ۲۶ شهریور ۱۳۵۷'''
+
::::::::::::تاکور، ۲۶ شهریور ۱۳۵۷
  
 
::::::::::::'''نعمت میرزازاده'''
 
::::::::::::'''نعمت میرزازاده'''
  
::::::::::::'''(م.آزرم)'''
+
::::::::::::'''(م. آزرم)'''
 +
 
 +
 
 +
{{لایک}}
 +
 
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه ۱۷]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:م. آزرم]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۰۴

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲

چشمانِ عشق، آبی‌ست می‌دانم:

رنگِ حریرِ نرمِ نوازش

رنگ نیازمندی و ایثار

رنگِ پناهِ امن

رنگِ شمایِ بالِ پرستو به‌رویِ آب

رنگ‌ِ سرودِ آبیِِ باران

رنگِ روانِ رود.


چشمانِ عشق آبی‌ست، باری

اما حکایتی‌ست ازینگونه زیستن

زین سان که نسلِ ما

این نسلِ خشم و خاطره و خون

این نسلِ تیر خورده

نیمش درونِ آتش و نیمش درونِ آب.


ما عشق را شناخته بودیم

ما عشق را به‌موهبتِ عشقمان به‌خلق از آن‌سان

[شناختیم کزان پیش ناشناخته می‌بود

ما عشق را غریب و به‌تبعید یافتیم

زیبایِ سوکوارِ سیه پوش را به‌حسرتِ انسان شناخیتم.


کز قرن‌ها جدائیِ نادلبخواه، عقیم و ملول بود.

ما

اینگونه خواستیم که انسان مجال و راه به‌سوی حریمِ عشق بیابد

انسان طلسمِ دیوِ ستم بشکند

انسان

تصویرِ وهن و حلقه و زنجیر و قفل را

از لوحِ سرنوشتِ خود بزداید

تا این خدای مانده به‌زنجیر

آزادیِ سرشتیِ خود را دوباره باز بیابد،

تا راه را،

تا آستانِ عشق بپوید.


باری عزیز!

انسان و عشق را

این‌گونه یافتیم

هم نیز در تلاشِ شب و روزمان به‌خاطرِ انسان و عشق

شیرازهٔ کتابِ جوانیمان

بیش از هزاربرگ، برگِ شقایق

با رشته‌های سیمی شلاقها و سوزنِ داغ و درفش، دوخته شد.

چشمانِ عشق، آبی‌ست، می‌دانم

امّا عزیز!

بر من چنین مبین

من نسلِ زخمی‌ام

نسلِ شهید، نسلِ شکنجه

در هر کرانِ سینهٔ من، لاله زارهاست

و باغِ ارغوانِ شقایق که باد می‌بَرَدَش

درکوچه‌های درهمِ قلبم

هر شام حجله‌های پر از چلچراغهای سیه پوش، می‌برند

در کوچه‌های آبی رگهایم

طبلِ عزا شکفته به‌هرنبض

در سینه کینه مانده و بانوی سوکوار که می‌موید

می‌موید و به‌زمزمه می‌گوید:

قلبم به‌مهر می‌تپد و نبضِ من به‌خشم.


چشمانِ عشق، آبی‌ست، باری

در خوابهای خستگی و خون،‌ هرشب

سر می‌نهم به‌دامنِ ابری آبی:

گهوارِ نرمتابِ رها زیر طاق طاقیِ رنگین کمانه‌های فضاهای کودکی

و آنگاه

بارانی از ستارهٔ آبی

گلزخمهای گرمِ تنم را به‌مهر می‌نوازد و می‌روبد

روحِ روانِ رود، مرا می‌بَرَد.


تاکور، ۲۶ شهریور ۱۳۵۷
نعمت میرزازاده
(م. آزرم)