بیماری «در ارتباط»: تفاوت بین نسخهها
جز (ربات: تغییر خودکار متن (- به + به)) |
(در حال بازنگری.) |
||
سطر ۵: | سطر ۵: | ||
[[Image:21-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۲۶]] | [[Image:21-126.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۲۶]] | ||
− | |||
− | + | دگرگونیهای اساسی و بنیادی ایرلن تنها بهتغییر رژیم و اوضاع و احوال اجتماعی محدود نمیشود. یکی از آثار برجستهٔ این دگرگونی، تغییر زبان است. البته منظور این نیست که زبان فارسی خدای نکرده عوض شده باشد. الحمدالله تا بهحال چنین نشده. اما تغییرات حاصل در زبان فارسی را بهدو دستهٔ عمده میتوان تقسیم کرد: | |
− | + | ۱- ورود تعداد زیادی لغات و اصطلاحات و تعبیرات عربی که بحث جداگانهئی است و در فرصتی دیگر بهآن خواهیم پرداخت. | |
− | + | ۲- ورود اصطلاح «در ارتباط با...» در بخشِ فارسیِ زبانِ فارسی. یعنی فی الواقع همه تعبیرات و استعمالات جدید عربی یک طرف، و ورود و کثرت استعمالِ اصطلاح «در ارتباط با...» طرف دیگر.این اصطلاح را آن قدر بهکار میبرند و آن قدر مینویسند و میگویند که کم کم حالتِ یک بیماری مسری را پیدا کرده. | |
− | از | + | از نظر زبان شناسی، از نظر روانشناسی، از نظر زیباشناسی،از نظر مردم شناسی و چندین شناسیِ دیگر جا دارد که راجع بهاین اصطلاح و علت کثرت استعمالِ آن تحقیق کافی شود. |
− | + | البته بعضیها معتقدند که اصطلاح «در این برهه از زمان» رایجتر است، امّا «بعضیها» معلوم میشود سر و کار زیادی با مردم و مطبوعات بهطور کلی و رسانههای گروهی بهطور کلیتر، ندارند. | |
− | + | من نمیدانم کدام شیر پاک خوردهئی اولین بلر اصطلاحِ «در ارتباط با...» را بهکار برد، در هر حال هر که بود بهاحتمال زیاد نیّت بدی نداشت؛ آدم از فرهنگ برگشتهئی بود که دوبله بهفارسی حرف میزد و افکار خود را بهفارسی ترجمه میکرد. اما علت این استقبال شدید و همگانی از این اصطلاح، بر ما نامعلوم است. گاهی حتی حس کردهایم که «در ارتباط با...» برای خیلیها نشانهٔ روشنفکری و گندهگوئی است، و این است که همینجوری مثل نقل و نبات در زبان و بیانِ طبقات مختلف، بهخصوص طبقاتی که کمتر ظنّ روشنفکر بودنشان میرود، بهکار گرفته میشود. با دو تا گوش خود شنیدم که یک دلال بازار که از قضای روزگار در کارِ روشنفکرانه و دهن پرکنی قرارش داده بودند، این جوری پای تلفن داشت مکالمه میکرد: | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | من نمیدانم کدام شیر پاک خوردهئی اولین بلر اصطلاحِ «در ارتباط با...» را بهکار برد، در هر حال هر که بود بهاحتمال زیاد نیّت | ||
− | |||
− | بدی نداشت؛ آدم از فرهنگ برگشتهئی بود که دوبله بهفارسی حرف میزد و افکار خود را بهفارسی ترجمه میکرد. اما علت این | ||
− | |||
− | استقبال شدید و همگانی از این اصطلاح، بر ما نامعلوم است. گاهی حتی حس کردهایم که «در ارتباط با...» برای خیلیها | ||
− | |||
− | روشنفکری و گندهگوئی است، و این است که همینجوری مثل نقل و نبات در زبان و بیانِ طبقات مختلف، بهخصوص طبقاتی که | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
- الو، شما در ارتباط با کی هستین! | - الو، شما در ارتباط با کی هستین! | ||
سطر ۵۱: | سطر ۲۲: | ||
- در ارتباط با شما. | - در ارتباط با شما. | ||
− | - نه جانم، منظورم اینه که، در ارتباط با | + | - نه جانم، منظورم اینه که، در ارتباط با مسالهٔ تلفن کردن، شما کی هستین؟ |
− | - من حسنعلی، پادوِ | + | - من حسنعلی، پادوِ حجرهٔ حاج آقا. |
- جونت درآد حسنعلی... ببخشین... در ارتباط با حجره چه خبر تازهئی داری؟ | - جونت درآد حسنعلی... ببخشین... در ارتباط با حجره چه خبر تازهئی داری؟ | ||
− | - حاجی آقا گفتن خودشون دستشون بنده نمیتونن تلفن کنن، من بهجاشون بهشما زنگ بزنم بپرسم امروز چقده چَتائی میتونین تحویل | + | - حاجی آقا گفتن خودشون دستشون بنده نمیتونن تلفن کنن، من بهجاشون بهشما زنگ بزنم بپرسم امروز چقده چَتائی میتونین تحویل شون بدین؟ |
− | |||
− | شون بدین؟ | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | - در ارتباط با مسالهٔ چَتائی خدمتشون عرض کن که در ارتباطِ تومنی صنّار مورد اختلاف و در ارتباط با کم لطفی اون دفهشون نمیتونم قول زیادی بهشون بدم. ولی در این ارتباط سعی میکنم یه خاکی بهسر خودم بریزم. برو دیگه خفهشو! | |
− | + | و گوشی را ناراحت گذاشت زمین و لابد هزارتا فحش در دلش بهماها داد که آنجا ایستاده بودیم و او خود را مجبور میدید که در ارتباط با حضور ما، خودش را در ارتباطِ با در ارتباط قرار دهد... | |
− | انتقاد، مجبورند خود را بهنحوی آلودﻩٔ آن کنند. | + | باری، حالا هر جا بروی در ارتباط برقرار است: دکان سبزی فروشی حسینآقا، کارگاه لباسشوئی جواد آقا. مستخدم اداره، سیگار فروش کنار خیابلن، قصلب محل، رئیس دایره، خبرنگار و گزلرشگرِ رادیو تلویزیون «بیشتر از همه»، همﻩٔ کسانی که مورد مصاحبهٔ تلویزیونی واقع میشوند، رجال مملکت، روزنامهنویسها، همه و همه دچار ویروسِ در ارتباط شدهاند و کمتر کسی است که توانسته باشد خود را از این بیماری برکنار نگهدارد، حتی منتقدینِ اصطلاحِ «در ارتباط». چون آنها هم بالاخره در ارتباط با مسالهٔ انتقاد، مجبورند خود را بهنحوی آلودﻩٔ آن کنند. |
==مَسکَن المَساکین== | ==مَسکَن المَساکین== | ||
سطر ۸۳: | سطر ۴۰: | ||
==و مُسَکِن اَلآسپیرین== | ==و مُسَکِن اَلآسپیرین== | ||
− | مَسکنَ بر وزن نشکن، مکان محصورِ مُسَقّف را گویند که انسان در آن قرار گیرد و سر پناه باشد باران را و جان پناه مَرتفنگداران | + | مَسکنَ بر وزن نشکن، مکان محصورِ مُسَقّف را گویند که انسان در آن قرار گیرد و سر پناه باشد باران را و جان پناه مَرتفنگداران را. و مُسَکّن، بر وزنِ قرصِ آسپیرین نیز گفتهاند که درمان کند دردمندان را و مشغول بدارد عقولِ مستمندان را، و هر کس که او بهجان آید و طاغی بخواهد شدن، او را گویند که دست بدارد و آرام گیرد که آجر در راه است و آهن در بندرگاه، و سیمان در کامیون و چَتائی در استاسیون، و چون این جمله برسد تو را مسکن ساخته آید آراسته، با ایوانِ مُنَقّش و سرویسِ کامل و آب و برق و فیشِ تلفن. پس او آرام گیرد و صبر کند تا آن غوره حلوا شود و آن نقش بر ایوان پدید آید. |
− | |||
− | را. و مُسَکّن، بر وزنِ قرصِ آسپیرین نیز گفتهاند که درمان کند دردمندان را و مشغول بدارد عقولِ مستمندان را، و هر کس که او | ||
− | |||
− | بهجان آید و طاغی بخواهد شدن، او را گویند که دست بدارد و آرام گیرد که آجر در راه است و آهن در بندرگاه، و سیمان در کامیون | ||
− | |||
− | و چَتائی در استاسیون، و چون این جمله برسد تو را مسکن ساخته آید آراسته، با ایوانِ مُنَقّش و سرویسِ کامل و آب و برق و فیشِ | ||
− | |||
− | تلفن. پس او آرام گیرد و صبر کند تا آن غوره حلوا شود و آن نقش بر ایوان پدید آید. | ||
مصرع: | مصرع: | ||
سطر ۹۷: | سطر ۴۶: | ||
خواجه در بند نقش ایوانست. | خواجه در بند نقش ایوانست. | ||
− | و اما آن مصالح که در ساختمان بهکار رود خشت باشد و آجر و تیرآهن و سیمان و گچ و آهک و سنگ و شن و در و پنجره و | + | و اما آن مصالح که در ساختمان بهکار رود خشت باشد و آجر و تیرآهن و سیمان و گچ و آهک و سنگ و شن و در و پنجره و دستگیره و شیرآلات و موزائیک و موکت و توالت که فرنگی باشد بدان سان که در منازل مذکور است، |
− | |||
− | دستگیره و شیرآلات و موزائیک و موکت و توالت که فرنگی باشد بدان سان که در منازل مذکور است، | ||
مصرع: | مصرع: | ||
سطر ۱۰۵: | سطر ۵۲: | ||
گروهی این گروهی آن پسندند | گروهی این گروهی آن پسندند | ||
− | و چون خواهد که مسکن بسازد و این مصالح مقدور نگردد، لاجرم با حَلَبی بسازد و پلاستیک و مقّوا و حصیر، و آن مَحَلّتها که این | + | و چون خواهد که مسکن بسازد و این مصالح مقدور نگردد، لاجرم با حَلَبی بسازد و پلاستیک و مقّوا و حصیر، و آن مَحَلّتها که این گونه مسکن در آن بهوفور یافت گردد، حلبیآباد و پلاستیکآباد و مقوّاآباد و حصیرآباد نام نهند و آن را مَسکنالمَساکین گویند. |
− | |||
− | گونه مسکن در آن بهوفور یافت گردد، حلبیآباد و پلاستیکآباد و مقوّاآباد و حصیرآباد نام نهند و آن را مَسکنالمَساکین گویند. | ||
حکایت: | حکایت: | ||
− | لِیلاج را حکایت کنند که عریان بر خاکستر نشسته بود و حویشتنِ خویش را در آن خاکستر مستور نموده. مردی رهگذر وی را بدید و | + | لِیلاج را حکایت کنند که عریان بر خاکستر نشسته بود و حویشتنِ خویش را در آن خاکستر مستور نموده. مردی رهگذر وی را بدید و گفت: پارهئی گونی بر خویشتن بستن، بهکه در خاکستر نشستن. لیلاج وی را گفت: ای دوست، اگر گونی در بازار یافت میشدی، بخریدمی و بام خویش قیرگونی کردمی که چون بباردچکّه نکند. |
− | |||
− | گفت: پارهئی گونی بر خویشتن بستن، بهکه در خاکستر نشستن. | ||
− | |||
− | لیلاج وی را گفت: ای دوست، اگر گونی در بازار یافت میشدی، بخریدمی و بام خویش قیرگونی کردمی که چون بباردچکّه نکند. | ||
شعر: | شعر: | ||
سطر ۱۲۳: | سطر ۶۴: | ||
حیف و صدحیف که نی قیر و نه گونی دارم. ''' | حیف و صدحیف که نی قیر و نه گونی دارم. ''' | ||
− | و بزرگان گفتهاند که باران اگرچه آیﻩٔ رحمت است چون بر سقف سوراخ ببارد مایه زحمت است. | + | و بزرگان گفتهاند که باران اگرچه آیﻩٔ رحمت است چون بر سقف سوراخ ببارد مایه زحمت است. و پوشیده نماند که مَسکن را انواع بسیار باشد، از مِلکی و اجارهئی و ویلائی و آپارتمانی و جز اینها، که شرح آن در این مختصر نگنجد. و در آن زمان که منبند در ولایت ری میزیستم، دو کُرور مَسکن در آن ولایت موجود بود و غالبی از آن در گروِ بانک میبود. |
− | |||
− | و پوشیده نماند که مَسکن را انواع بسیار باشد، از مِلکی و اجارهئی و ویلائی و آپارتمانی و جز اینها، که شرح آن در این مختصر | ||
− | |||
− | نگنجد. و در آن زمان که منبند در ولایت ری میزیستم، دو کُرور مَسکن در آن ولایت موجود بود و غالبی از آن در گروِ بانک | ||
− | |||
− | میبود. | ||
[...] شعر: | [...] شعر: | ||
سطر ۱۳۷: | سطر ۷۲: | ||
شما را صاحبِ خانه میکند. ''' | شما را صاحبِ خانه میکند. ''' | ||
− | و هتل که مسافران شبی چند در آن بخسبند و بهمسقطالراس خویش بازگردند از مقولﻩٔ مَسکن تواند بود؟ | + | و هتل که مسافران شبی چند در آن بخسبند و بهمسقطالراس خویش بازگردند از مقولﻩٔ مَسکن تواند بود؟ آری تواند بود، لکن شرط باشد که جمعی در آن مسکن گزینند بهطریقی که خود دانند، و آن جمع، مسافران نباشند. |
− | |||
− | آری تواند بود، لکن شرط باشد که جمعی در آن مسکن گزینند بهطریقی که خود دانند، و آن جمع، | ||
− | |||
− | مسافران نباشند. | ||
حکایت: | حکایت: | ||
− | بیخانمانی کتاب زیر بغل نهاد که دانشجویم، و در هتل ماوی گزید. دیگر دانشجویان وی را تکریم کردند و | + | بیخانمانی کتاب زیر بغل نهاد که دانشجویم، و در هتل ماوی گزید. دیگر دانشجویان وی را تکریم کردند و عزت تپاندند. چون چندی بگذشت کتابهای وی بگرفتند و بخواندند، و آن کتابها داستانِ شیرویﻩٔ نامدار بود، و حسین کُرد شبستری، و سه تفنگدار، و آنچه خواندن آن را فایدتی متصوّر نباشد. لاجرم رازِ وی بدانستند و از هتل براندند. |
− | |||
− | عزت تپاندند. چون چندی بگذشت کتابهای وی بگرفتند و بخواندند، و آن کتابها داستانِ شیرویﻩٔ نامدار | ||
− | |||
− | بود، و حسین کُرد شبستری، و سه تفنگدار، و آنچه خواندن آن را فایدتی متصوّر نباشد. لاجرم رازِ وی | ||
− | |||
− | بدانستند و از هتل براندند. | ||
بیت: | بیت: | ||
سطر ۱۵۹: | سطر ۸۴: | ||
بر مَردمِ دانشمند تا خود چه رسد خذلان! ''' | بر مَردمِ دانشمند تا خود چه رسد خذلان! ''' | ||
− | و گویند که مَسکن بهآتش ماننده است که اگر دو کس آن را بپزند یا شور شود یا بینمک، و معمار آن | + | و گویند که مَسکن بهآتش ماننده است که اگر دو کس آن را بپزند یا شور شود یا بینمک، و معمار آن مسکن باید که یک نفر باشد و در مثل است که ماما که از یکی بیشتر شود سرِ بچّه کج درآید{{نشان|1}} و هم در آن زمان برخی از ایشان در وزارت بودند و برخی در بنیاد و سه دیگر در خانهسازی، و هر یک مَردیگری را گفت: مَن مَنم. و با یکدیگر نبرد بکردند چنان که علیهالرحمه گوید: |
− | |||
− | مسکن باید که یک نفر باشد و در مثل است که ماما که از یکی بیشتر شود سرِ بچّه کج درآید | ||
− | |||
− | {{نشان|1}} و هم در آن زمان برخی از ایشان در وزارت بودند و برخی در بنیاد و سه دیگر در خانهسازی، و | ||
− | |||
− | هر یک مَردیگری را گفت: مَن مَنم. و با یکدیگر نبرد بکردند چنان که علیهالرحمه گوید: | ||
ز گرد سواران در آن پهندشت | ز گرد سواران در آن پهندشت | ||
سطر ۱۷۱: | سطر ۹۰: | ||
زمین شد شش و آسمان گشت هشت | زمین شد شش و آسمان گشت هشت | ||
− | و چون سالی بگذشت و آن گرد و خاک فرو بنشست، حریفان بر جای میبودند و کسی را بر کسی | + | و چون سالی بگذشت و آن گرد و خاک فرو بنشست، حریفان بر جای میبودند و کسی را بر کسی تسلط اتفاق نیفتاده بود. |
− | |||
− | تسلط اتفاق نیفتاده بود. | ||
تکمله: | تکمله: | ||
سطر ۱۸۷: | سطر ۱۰۴: | ||
آن یکی گوید که... الخ... | آن یکی گوید که... الخ... | ||
− | #{{پاورقی|1}} پیداست که قسمتی از مطلب جا افتاده است.[ک.ج] | + | #{{پاورقی|1}} پیداست که قسمتی از مطلب جا افتاده است. [ک.ج] |
− | + | #{{پاورقی|2}} یعنی «ما هستیم». و این سخن زمانی گویند که نانی خواهند خوردن یا بریدن. [حاشیه مأخذ] | |
− | #{{پاورقی|2}} یعنی «ما هستیم». و این سخن زمانی گویند که نانی خواهند خوردن یا بریدن.[حاشیه | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
[[رده:کتاب جمعه ۲۱]] | [[رده:کتاب جمعه ۲۱]] |
نسخهٔ ۲۸ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۲۰
دگرگونیهای اساسی و بنیادی ایرلن تنها بهتغییر رژیم و اوضاع و احوال اجتماعی محدود نمیشود. یکی از آثار برجستهٔ این دگرگونی، تغییر زبان است. البته منظور این نیست که زبان فارسی خدای نکرده عوض شده باشد. الحمدالله تا بهحال چنین نشده. اما تغییرات حاصل در زبان فارسی را بهدو دستهٔ عمده میتوان تقسیم کرد:
۱- ورود تعداد زیادی لغات و اصطلاحات و تعبیرات عربی که بحث جداگانهئی است و در فرصتی دیگر بهآن خواهیم پرداخت.
۲- ورود اصطلاح «در ارتباط با...» در بخشِ فارسیِ زبانِ فارسی. یعنی فی الواقع همه تعبیرات و استعمالات جدید عربی یک طرف، و ورود و کثرت استعمالِ اصطلاح «در ارتباط با...» طرف دیگر.این اصطلاح را آن قدر بهکار میبرند و آن قدر مینویسند و میگویند که کم کم حالتِ یک بیماری مسری را پیدا کرده.
از نظر زبان شناسی، از نظر روانشناسی، از نظر زیباشناسی،از نظر مردم شناسی و چندین شناسیِ دیگر جا دارد که راجع بهاین اصطلاح و علت کثرت استعمالِ آن تحقیق کافی شود.
البته بعضیها معتقدند که اصطلاح «در این برهه از زمان» رایجتر است، امّا «بعضیها» معلوم میشود سر و کار زیادی با مردم و مطبوعات بهطور کلی و رسانههای گروهی بهطور کلیتر، ندارند.
من نمیدانم کدام شیر پاک خوردهئی اولین بلر اصطلاحِ «در ارتباط با...» را بهکار برد، در هر حال هر که بود بهاحتمال زیاد نیّت بدی نداشت؛ آدم از فرهنگ برگشتهئی بود که دوبله بهفارسی حرف میزد و افکار خود را بهفارسی ترجمه میکرد. اما علت این استقبال شدید و همگانی از این اصطلاح، بر ما نامعلوم است. گاهی حتی حس کردهایم که «در ارتباط با...» برای خیلیها نشانهٔ روشنفکری و گندهگوئی است، و این است که همینجوری مثل نقل و نبات در زبان و بیانِ طبقات مختلف، بهخصوص طبقاتی که کمتر ظنّ روشنفکر بودنشان میرود، بهکار گرفته میشود. با دو تا گوش خود شنیدم که یک دلال بازار که از قضای روزگار در کارِ روشنفکرانه و دهن پرکنی قرارش داده بودند، این جوری پای تلفن داشت مکالمه میکرد:
- الو، شما در ارتباط با کی هستین!
- در ارتباط با شما.
- نه جانم، منظورم اینه که، در ارتباط با مسالهٔ تلفن کردن، شما کی هستین؟
- من حسنعلی، پادوِ حجرهٔ حاج آقا.
- جونت درآد حسنعلی... ببخشین... در ارتباط با حجره چه خبر تازهئی داری؟
- حاجی آقا گفتن خودشون دستشون بنده نمیتونن تلفن کنن، من بهجاشون بهشما زنگ بزنم بپرسم امروز چقده چَتائی میتونین تحویل شون بدین؟
- در ارتباط با مسالهٔ چَتائی خدمتشون عرض کن که در ارتباطِ تومنی صنّار مورد اختلاف و در ارتباط با کم لطفی اون دفهشون نمیتونم قول زیادی بهشون بدم. ولی در این ارتباط سعی میکنم یه خاکی بهسر خودم بریزم. برو دیگه خفهشو!
و گوشی را ناراحت گذاشت زمین و لابد هزارتا فحش در دلش بهماها داد که آنجا ایستاده بودیم و او خود را مجبور میدید که در ارتباط با حضور ما، خودش را در ارتباطِ با در ارتباط قرار دهد...
باری، حالا هر جا بروی در ارتباط برقرار است: دکان سبزی فروشی حسینآقا، کارگاه لباسشوئی جواد آقا. مستخدم اداره، سیگار فروش کنار خیابلن، قصلب محل، رئیس دایره، خبرنگار و گزلرشگرِ رادیو تلویزیون «بیشتر از همه»، همﻩٔ کسانی که مورد مصاحبهٔ تلویزیونی واقع میشوند، رجال مملکت، روزنامهنویسها، همه و همه دچار ویروسِ در ارتباط شدهاند و کمتر کسی است که توانسته باشد خود را از این بیماری برکنار نگهدارد، حتی منتقدینِ اصطلاحِ «در ارتباط». چون آنها هم بالاخره در ارتباط با مسالهٔ انتقاد، مجبورند خود را بهنحوی آلودﻩٔ آن کنند.
مَسکَن المَساکین
و مُسَکِن اَلآسپیرین
مَسکنَ بر وزن نشکن، مکان محصورِ مُسَقّف را گویند که انسان در آن قرار گیرد و سر پناه باشد باران را و جان پناه مَرتفنگداران را. و مُسَکّن، بر وزنِ قرصِ آسپیرین نیز گفتهاند که درمان کند دردمندان را و مشغول بدارد عقولِ مستمندان را، و هر کس که او بهجان آید و طاغی بخواهد شدن، او را گویند که دست بدارد و آرام گیرد که آجر در راه است و آهن در بندرگاه، و سیمان در کامیون و چَتائی در استاسیون، و چون این جمله برسد تو را مسکن ساخته آید آراسته، با ایوانِ مُنَقّش و سرویسِ کامل و آب و برق و فیشِ تلفن. پس او آرام گیرد و صبر کند تا آن غوره حلوا شود و آن نقش بر ایوان پدید آید.
مصرع:
خواجه در بند نقش ایوانست.
و اما آن مصالح که در ساختمان بهکار رود خشت باشد و آجر و تیرآهن و سیمان و گچ و آهک و سنگ و شن و در و پنجره و دستگیره و شیرآلات و موزائیک و موکت و توالت که فرنگی باشد بدان سان که در منازل مذکور است،
مصرع:
گروهی این گروهی آن پسندند
و چون خواهد که مسکن بسازد و این مصالح مقدور نگردد، لاجرم با حَلَبی بسازد و پلاستیک و مقّوا و حصیر، و آن مَحَلّتها که این گونه مسکن در آن بهوفور یافت گردد، حلبیآباد و پلاستیکآباد و مقوّاآباد و حصیرآباد نام نهند و آن را مَسکنالمَساکین گویند.
حکایت:
لِیلاج را حکایت کنند که عریان بر خاکستر نشسته بود و حویشتنِ خویش را در آن خاکستر مستور نموده. مردی رهگذر وی را بدید و گفت: پارهئی گونی بر خویشتن بستن، بهکه در خاکستر نشستن. لیلاج وی را گفت: ای دوست، اگر گونی در بازار یافت میشدی، بخریدمی و بام خویش قیرگونی کردمی که چون بباردچکّه نکند.
شعر:
بام سوراخِ مرا نوبت تعمیر آمد
حیف و صدحیف که نی قیر و نه گونی دارم.
و بزرگان گفتهاند که باران اگرچه آیﻩٔ رحمت است چون بر سقف سوراخ ببارد مایه زحمت است. و پوشیده نماند که مَسکن را انواع بسیار باشد، از مِلکی و اجارهئی و ویلائی و آپارتمانی و جز اینها، که شرح آن در این مختصر نگنجد. و در آن زمان که منبند در ولایت ری میزیستم، دو کُرور مَسکن در آن ولایت موجود بود و غالبی از آن در گروِ بانک میبود.
[...] شعر:
حسابِ اندوختﻩٔ بانکِ بهمان
شما را صاحبِ خانه میکند.
و هتل که مسافران شبی چند در آن بخسبند و بهمسقطالراس خویش بازگردند از مقولﻩٔ مَسکن تواند بود؟ آری تواند بود، لکن شرط باشد که جمعی در آن مسکن گزینند بهطریقی که خود دانند، و آن جمع، مسافران نباشند.
حکایت:
بیخانمانی کتاب زیر بغل نهاد که دانشجویم، و در هتل ماوی گزید. دیگر دانشجویان وی را تکریم کردند و عزت تپاندند. چون چندی بگذشت کتابهای وی بگرفتند و بخواندند، و آن کتابها داستانِ شیرویﻩٔ نامدار بود، و حسین کُرد شبستری، و سه تفنگدار، و آنچه خواندن آن را فایدتی متصوّر نباشد. لاجرم رازِ وی بدانستند و از هتل براندند.
بیت:
ما درس نمیخواندیم، این رفت ستم بر ما
بر مَردمِ دانشمند تا خود چه رسد خذلان!
و گویند که مَسکن بهآتش ماننده است که اگر دو کس آن را بپزند یا شور شود یا بینمک، و معمار آن مسکن باید که یک نفر باشد و در مثل است که ماما که از یکی بیشتر شود سرِ بچّه کج درآید[۱] و هم در آن زمان برخی از ایشان در وزارت بودند و برخی در بنیاد و سه دیگر در خانهسازی، و هر یک مَردیگری را گفت: مَن مَنم. و با یکدیگر نبرد بکردند چنان که علیهالرحمه گوید:
ز گرد سواران در آن پهندشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
و چون سالی بگذشت و آن گرد و خاک فرو بنشست، حریفان بر جای میبودند و کسی را بر کسی تسلط اتفاق نیفتاده بود.
تکمله:
آن یکی گوید که من سردستهام
و آن یکی گوید که من هم هَستهام [۲]
سومی گوید که من بالاترم
و از برای هردوتان چپ بستهام
آن یکی گوید که... الخ...