سرنوشت: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: افزودن رده:کتاب_جمعه_۱۶)
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:16-012.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۲]]
 
[[Image:16-012.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۲|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۲]]
  
{{ناقص}}
+
{{بازنگری}}
 +
<u> دو شعر از: '''قلندر دادْشا'''<u/>
 +
 
 +
<u> شاعِر بلوچ<u/>
 +
{{چپ‌چین}}
 +
 
 +
هوای شما دیوانه‌ام می‌کند
 +
 
 +
اگر می‌توانستم مرغکِ مهاجرت‌های دلْ‌کَنده باشم،
 +
 
 +
آه، آنجا که شما زندگی می‌کنید!...
 +
 
 +
*
 +
 
 +
درین معدنِ بی‌پایانِ رنج و کندوکاوِ بی‌حاصل
 +
 
 +
تراشکارانِ انسان، باکینه‌ئی بی‌شرف
 +
 
 +
به‌جای فیروزه و الماس
 +
 
 +
زیبائی و زندگی را می‌تراشند.
 +
 
 +
و کارگرانِ میهنِ من که مختیِ کوه و استقامتِ پولاد را
 +
 
 +
::::::::::خُرد و نرم می‌کردند
 +
 
 +
زیرِ دماوندِ اندوهِ تو
 +
 
 +
خم می‌شوند و
 +
 
 +
:::چون پیرانِ آرزو
 +
 
 +
دردشت‌های داغ و بی‌طاقتِ خاکسترت
 +
 
 +
::::::اخگرهای نو
 +
 
 +
::::::::::نِشا می‌کنند،
 +
 
 +
و افقِ شعل را که به‌آسمان قد می‌کِشد و می‌شوید
 +
 
 +
با نگاه‌شان نشان می‌دهند.
 +
 
 +
 
 +
تو را یک‌ بار، دوبار، ده بار سر بریدند
 +
 
 +
و یک بار، دوبار، ده بارِ دیگر اگر بتوانند.
 +
 
 +
امّا، عاقبت؟...
 +
 
 +
آی آزادیِ خونین!
 +
 
 +
::::آی، آفتابِ تکه‌تکه!
 +
 
 +
از سینهٔ کدام سپیدهٔ منفجر، از برجِ روشنِ کدام نگاهْ‌فرمانِ منتظر
 +
 
 +
آسمانِ لرزانِ بلوچستان و درخت‌های شعلهورِ آذربایجان
 +
 
 +
::::::و کوه‌های نارنجکِ کردستان را
 +
 
 +
در آغوش خواهی کشید؟
 +
 
 +
محبوبِ سربریدهٔ من، آه، انقلاب ا...
 +
 
 +
 
 +
و مرگِ دادگستر،
 +
 
 +
مرگ،
 +
 
 +
به شوقِ تو میانِ ما زندگی می‌کند
 +
 
 +
ای خودکامه!
 +
 
 +
*
 +
 
 +
آسیا می‌گردد و، نوبت‌ها
 +
 
 +
:::::یک یک
 +
 
 +
پیش می‌آیند و از چرخ می‌گذرند.
 +
 
 +
 
 +
و آدمیان و حادثه‌ها
 +
 
 +
پشتِ دیواره‌های مِه آلودِ خاطره
 +
 
 +
میانِ اشباحی که محو می‌شوند
 +
 
 +
نفس می‌کشد...
 +
 
 +
 
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۶]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۶]]

نسخهٔ ‏۷ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۱۴:۵۳

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۶ صفحه ۱۲

دو شعر از: قلندر دادْشا

شاعِر بلوچ

هوای شما دیوانه‌ام می‌کند

اگر می‌توانستم مرغکِ مهاجرت‌های دلْ‌کَنده باشم،

آه، آنجا که شما زندگی می‌کنید!...

درین معدنِ بی‌پایانِ رنج و کندوکاوِ بی‌حاصل

تراشکارانِ انسان، باکینه‌ئی بی‌شرف

به‌جای فیروزه و الماس

زیبائی و زندگی را می‌تراشند.

و کارگرانِ میهنِ من که مختیِ کوه و استقامتِ پولاد را

خُرد و نرم می‌کردند

زیرِ دماوندِ اندوهِ تو

خم می‌شوند و

چون پیرانِ آرزو

دردشت‌های داغ و بی‌طاقتِ خاکسترت

اخگرهای نو
نِشا می‌کنند،

و افقِ شعل را که به‌آسمان قد می‌کِشد و می‌شوید

با نگاه‌شان نشان می‌دهند.


تو را یک‌ بار، دوبار، ده بار سر بریدند

و یک بار، دوبار، ده بارِ دیگر اگر بتوانند.

امّا، عاقبت؟...

آی آزادیِ خونین!

آی، آفتابِ تکه‌تکه!

از سینهٔ کدام سپیدهٔ منفجر، از برجِ روشنِ کدام نگاهْ‌فرمانِ منتظر

آسمانِ لرزانِ بلوچستان و درخت‌های شعلهورِ آذربایجان

و کوه‌های نارنجکِ کردستان را

در آغوش خواهی کشید؟

محبوبِ سربریدهٔ من، آه، انقلاب ا...


و مرگِ دادگستر،

مرگ،

به شوقِ تو میانِ ما زندگی می‌کند

ای خودکامه!

آسیا می‌گردد و، نوبت‌ها

یک یک

پیش می‌آیند و از چرخ می‌گذرند.


و آدمیان و حادثه‌ها

پشتِ دیواره‌های مِه آلودِ خاطره

میانِ اشباحی که محو می‌شوند

نفس می‌کشد...