تا عشق: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(حذف عنوان از متن)
(بازنگری شد.)
سطر ۳۹: سطر ۳۹:
 
:::::::[شناختیم كزان پیش ناشناخته می‌بود
 
:::::::[شناختیم كزان پیش ناشناخته می‌بود
  
ما عشق را غریب و به تبعید یافتیم
+
ما عشق را غریب و به‌تبعید یافتیم
  
زیبايِ سوکوارِ سیه پوش را به‌حسرتِ انسان شناخیتم.
+
زیبایِ سوکوارِ سیه پوش را به‌حسرتِ انسان شناخیتم.
  
  
سطر ۷۵: سطر ۷۵:
 
هم نیز در تلاشِ شب و روزمان به‌خاطرِ انسان و عشق
 
هم نیز در تلاشِ شب و روزمان به‌خاطرِ انسان و عشق
  
شیرازه‌ی كتابِ جوانیمان
+
شیرازهٔ كتابِ جوانیمان
  
 
بیش از هزاربرگ، برگِ شقایق
 
بیش از هزاربرگ، برگِ شقایق
  
با رشته‌های سیمی شلاق‌ها و سوزنِ داغ و درفش، دوخته شد.
+
با رشته‌های سیمی شلاقها و سوزنِ داغ و درفش، دوخته شد.
  
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، می‌دانم
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، می‌دانم
  
اما عزیز!
+
امّا عزیز!
  
 
بر من چنین مبین
 
بر من چنین مبین
سطر ۹۱: سطر ۹۱:
 
نسلِ شهید، نسلِ شكنجه
 
نسلِ شهید، نسلِ شكنجه
  
در هركرانِ سینه‌ی من، لاله زارهاست
+
در هر كرانِ سینهٔ من، لاله زارهاست
  
 
و باغِ ارغوانِ شقایق كه باد می‌بَرَدَش
 
و باغِ ارغوانِ شقایق كه باد می‌بَرَدَش
سطر ۹۷: سطر ۹۷:
 
دركوچه‌های درهمِ قلبم
 
دركوچه‌های درهمِ قلبم
  
هر شام حجله‌های پر از چلچراغ‌های سیه پوش، می‌برند
+
هر شام حجله‌های پر از چلچراغهای سیه پوش، می‌برند
  
در كوچه‌های آبی رگ‌هایم
+
در كوچه‌های آبی رگهایم
  
طبل، عزا شكفته به‌هرنبض
+
طبلِ عزا شكفته به‌هرنبض
  
در سینه كینه مانده و بانوی سوگوار كه می‌موید
+
در سینه كینه مانده و بانوی سوکوار كه می‌موید
  
 
می‌موید و به‌زمزمه می‌گوید:
 
می‌موید و به‌زمزمه می‌گوید:
سطر ۱۱۲: سطر ۱۱۲:
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، باری
 
چشمانِ عشق، آبی‌ست، باری
  
درخواب‌های خستگی و خون،‌ هرشب
+
درخوابهای خستگی و خون،‌ هرشب
  
 
سر می‌نهم به‌دامنِ ابری آبی:
 
سر می‌نهم به‌دامنِ ابری آبی:
  
گهوارِ نرمتابِ رها زیر طاقِ طاقیِ رنگین كمانه‌های فضاهای كودكی
+
گهوارِ نرمتابِ رها زیر طاق طاقیِ رنگین كمانه‌های فضاهای كودكی
  
 
و آنگاه
 
و آنگاه
سطر ۱۲۷: سطر ۱۲۷:
  
  
::::::::::::'''تاکور، ۲۶ شهریور ۱۳۵۷'''
+
::::::::::::تاکور، ۲۶ شهریور ۱۳۵۷
  
 
::::::::::::'''نعمت میرزازاده'''
 
::::::::::::'''نعمت میرزازاده'''
  
::::::::::::'''(م.آزرم)'''
+
::::::::::::'''(م. آزرم)'''

نسخهٔ ‏۳۰ مارس ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۱۴

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۲


چشمانِ عشق، آبی‌ست می‌دانم:

رنگِ حریرِ نرمِ نوازش

رنگ نیازمندی و ایثار

رنگِ پناهِ امن

رنگِ شمایِ بالِ پرستو به‌رویِ آب

رنگ‌ِ سرودِ آبيِِ باران

رنگِ روانِ رود.


چشمانِ عشق آبی‌ست، باری

اما حكایتی‌ست ازینگونه زیستن

زین سان كه نسلِ ما

این نسلِ خشم و خاطره و خون

این نسلِ تیر خورده

نیمش درونِ آتش و نیمش درونِ آب.


ما عشق را شناخته بودیم

ما عشق را به‌موهبتِ عشقمان به‌خلق از آن‌سان

[شناختیم كزان پیش ناشناخته می‌بود

ما عشق را غریب و به‌تبعید یافتیم

زیبایِ سوکوارِ سیه پوش را به‌حسرتِ انسان شناخیتم.


كز قرن‌ها جدائيِ نادلبخواه، عقیم و ملول بود.

ما

اینگونه خواستیم كه انسان مجال و راه به‌سوی حریمِ عشق بیابد

انسان طلسمِ دیوِ ستم بشكند

انسان

تصویرِ وهن و حلقه و زنجیر و قفل را

از لوحِ سرنوشتِ خود بزداید

تا این خدای مانده به‌زنجیر

آزادیِ سرشتیِ خود را دوباره باز بیابد،

تا راه را،

تا آستانِ عشق بپوید.


باری عزیز!

انسان و عشق را

این‌گونه یافتیم

هم نیز در تلاشِ شب و روزمان به‌خاطرِ انسان و عشق

شیرازهٔ كتابِ جوانیمان

بیش از هزاربرگ، برگِ شقایق

با رشته‌های سیمی شلاقها و سوزنِ داغ و درفش، دوخته شد.

چشمانِ عشق، آبی‌ست، می‌دانم

امّا عزیز!

بر من چنین مبین

من نسلِ زخمی‌ام

نسلِ شهید، نسلِ شكنجه

در هر كرانِ سینهٔ من، لاله زارهاست

و باغِ ارغوانِ شقایق كه باد می‌بَرَدَش

دركوچه‌های درهمِ قلبم

هر شام حجله‌های پر از چلچراغهای سیه پوش، می‌برند

در كوچه‌های آبی رگهایم

طبلِ عزا شكفته به‌هرنبض

در سینه كینه مانده و بانوی سوکوار كه می‌موید

می‌موید و به‌زمزمه می‌گوید:

قلبم به‌مهر می‌تپد و نبضِ من به‌خشم.


چشمانِ عشق، آبی‌ست، باری

درخوابهای خستگی و خون،‌ هرشب

سر می‌نهم به‌دامنِ ابری آبی:

گهوارِ نرمتابِ رها زیر طاق طاقیِ رنگین كمانه‌های فضاهای كودكی

و آنگاه

بارانی از ستارهٔ آبی

گلزخمهای گرمِ تنم را به‌مهر می‌نوازد و می‌روبد

روحِ روانِ رود، مرا می‌بَرَد.


تاکور، ۲۶ شهریور ۱۳۵۷
نعمت میرزازاده
(م. آزرم)