مفهوم «ساختار اقتصادی و اجتماعی» مثال: جامعهٔ اینکا: تفاوت بین نسخهها
(اضافه کردن رده.) |
جز (مفهوم ساختار اقتصادی و اجتماعی به مفهوم «ساختار اقتصادی و اجتماعی» مثال: جامعهٔ اینکا منتقل شد: انتقال به عنوان دقیق و کامل) |
نسخهٔ ۳۰ مارس ۲۰۱۱، ساعت ۰۹:۴۶
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
مثال: جامعهٔ اینکا
موریس گودلیه
به نظر میرسد که مفهوم «ساختار اقتصادی و اجتماعی» قبل از هر چیز مفهومی است که به درد تحلیل واقعیت های تاریخی مشخص، خاص، مربوط به زمانی واقعی و برگشتناپذیر از یک دورهء معیّن تاریخ میخورد. مثلا ً: «ساختار اقتصادی و اجتماعی» امپراتوری اینکا در قرن شانزدهم، در آستانهء فتوحات اسپانیائیها. تعریف یک ساختار اقتصادی و احتماعی عبارت است از تعریف تلفیقی ماهیت دقیق گوناگونی و وحدت ویژهء روابط اقتصادی و اجتماعی یک جامعه در دورهئی معین. برای به دست دادن چنین تعریفی تلفیقی، از دیدگاه مارکسیزم، باید برخی ملاحظات علمی را به شرح زیر رعایت کرد:
۱- تعیین تعداد و ماهیت شیوههای تولیدی آمیخته بهم و موجود در یک جامعهء معین، که بنیان اقتصادی آن جامعه را دورهئی معین تشکیل میدهند.
۲- تعیین انواع عناصر روساخت اجتماعی مرامی که از لحاظ منشاء و کارکردشان با آن شیوههای تولیدی گوناگون مطابقند.
۳- تعیین شکل و محتوای دقیق پیوند خوردگی و ترکیب این شیوههای تولیدی گوناگون در رابطهء سلسله مراتبی آنها نسبت به یکدیگر، با توجه به اینکه یکی از شیوه های تولیدی مذکور مسلطتراست و شیوههای تولیدی دیگر، به اصطلاح، تابع ضرورتها و منطقی هستند که از کارکرد خاص آن شیوهء تولیدی مسلط برمیخیزد، و همه در مکانیسم خاص تجدید تولید آن ادغام شدهاند.
۴- تعریف کارکردهای خاص همهء عناصر روساختی و مرامی که با وجود منشاءهای گوناگون خود از لحاظ شیوههای تولیدی متفاوت به تبع پیوند خوردگی شیوههای تولیدکنندگان، به نحوی ویژه با هم تلفیق شدهاند. این عناصر روساختی، بر اثر همین تلفیق، صرفنظر از منشاء خود، در واقع، تعریفی تازه و بار معنائی تازهای پیدا کردهاند.
بر این اساس، و بدون توجه به جزئیات، میتوان جامعهء «اینکا» را، به عنوان مثال، تحلیل کرد.
میدانیم واحد تولیدی قبایل متعددی که در قرن پانزدهم توسط اینکاها مطیف و در امپراطوری و اقتصادشان ادغام شدند، واحد موسوم به آیلو (ayllu) بود; یعنی یک جماعت روستائی محلی مرکب از گروههای خویشاوند از نوع طوایف مالکیت زمین، مالکیتی جماعتی بود و زمین، دوره به دوره مابین خانوادههائی محدود توزیع میشد بیآنکه آنان بتوانند حق تصرف خود را تبدیل به حق انتقال، یعنی تبدیل به نوعی معین از مالکیت خصوصی جدا از مالکیت عمومی کنند. کار هم شکلی جماعتی داشت و اساس آن بر خودیاری متقابل روستائیان در انجام وظائف تولیدی متفاوت استوار بود. رئیس ده، که کوراکا(Kuraka) نامیده میشد، نخستین کسی بود که از این خودیاری متقابل بهرهمند میشد، و علاوه بر سهمی که او میگرفت، برخی از زمینهای مشترک هم اختصاصاً برای مرمت و نگاهداری قبور و معابد خدایان محلی و روسای محلی کشت میشد. پس، تا اینجا، ما با شیوهء تولیدی سر و کار داریم که بر اساس همکاری تولید کنددگان مستقیم استوار است. پیوند موجود ما بین آنان از نوع پیوندی است که شارح اسپانیائی، بلاس والرا(Blas Valera) آن را «قانون برادری»، یعنی تکالیف متقابل خویشاوندن و همسایگان، مینامد. نابرابری احتماعی مابین رؤسا و مردم عادی وجود داشت اما خیلی حاد نبود. این جماعات روستائی، یا دست کم گروههای قومی و قبیلهئیسازمان یافته در آنها، هنگامی که زیر سلطهء دولت اینکادر آمدند، دستخوش دگرگونیهائی عمیق شدند. بخشی از زمینهایشان مصادره شد و به مالکیت دولت یا مالکیت کلیسا درآمد. در مابقی زمین ها نیز، جماعات روستائی بخشی از حقوق جماعتی کهن خود را از دست دادند زیرا دولت اینکا، پس از غلبه بر آنها، برای خود حقی عالی بر همه زمینهای قلمرو خویش قائل بود، و در نتیجه، میخواست که بر نحوهء استفاده از زمینها نظارت داشته باشد، و همین نظارت او خودمختاری قدیمی جماعات روستائی را از بین میبرد; هرچند که نحوه استفاده از اراضی در زمینهای باقیمانده برای جماعات روستائی همچنان به شکل قدیم بود و تولید نیز به صورت جماعتی انجام میگرفت. با اینهمه، شیوهء تولیدی جدیدی پیدا شده بود.
زمینهای دولتی یگر به حساب دولت کاشته میشدند و دهقانان اینگونه زمینها در واقع محکوم به نوعی از نظام کار اجباری یا بیگاری بودند. بیگاری، فردی نبود: افرادی از هر خانواده تمامی روستا در آن شرکت داشتند، درست مانند وضعی که سابقاً بطور سنتی در داخل آیلو وجود داشت و بر اساس آن هر کس که از خودیاری جماعتی افراد ده بهرهمند میشد میبایست غدا و نوشیدنی آنان را تأمین کند، دولت هم خوراک و نوشیدنی کسانی را که در زمینهای دولتی بیگاری میکردند تأمین میکرد. دولت ابزارِ کار بذر را هم تأمین میکرد و اصرار داشت که زارعان برای کار با لباس جشن حاضر شوند و همراه با موسیقی و آواز کار کنند. بدینسان، شکلهای قدیمی خودیاری اقتصادی و شکلهای قدیمی عقاید و مراسم سنتی مربوط به آنها از این پس در جهت عملکرد روابط مستقیم استثماری و بندگی اقتصادی به کار گرفته شدند که خود نمودار ویژهء شکل تازهئی از شیوهء تولیدی بودند که ظاهراً میبایست «شیوه تولید آسیائی»اش نامید. اگر در تحلیل موضوع اندکی فراتر رویم، خواهیم دید که دولت اینکا برای تنظیم بنیان اقتصادی خویش در جهت تثبیت و تجدید آن به نحوی ثابت نیاز داشت به آمارگیری از زمین ها و محصولات، و سرشماری از نفوس و احشام، و ایجاد یک دستگاه اداری برای سازمان دادن به جمعیت و نظارت مستقیم یا نامستقیم بر آن، و تعمیم آئین اینکا – پسر خورشید-، و نگاهداری ارتشی برای سرکوبی شورشها، و غیره. این نهادهای جدید، جملگی، با شیوهء تولید جدید مطابقت داشتند و میدانیم که شیوهء تولیدی جدید در ۱۵۳۲، در اوج تکاملش بود زیرا دولت گروههای کاملی از مردم را مجبور به جابهجائی کرده بود تا برای مهار کردن حرکات جمعیت مناطق ناآرام آبادیها و حاکم نشینهای نظامی ایجاد کند. پیوندهای سنتی قبایل با زمینهایشان تا جدی گسسته شده بود، و بر اثر توسعهء نوعی بردگی که یاناکونا (yanacona) نامیده میشد، قشر اجتماعی جدیدی به نام یاناها یعنی مردمانی کاملاً بریده از جماعات محلی خویش و وابسته به شخص ارباب به وجود آمده بود. بدین سال نوع سومی از مناسبات تولیدی پدید آمده بود که دیگر بر پایهء وابستگی عام جماعات محلی نسبت به جماعتی برتر در قالب دولت قرار نداشت بل بر پیوندهای شخصی خانوادههای اشرافی و خانوادههائی از دهقانان یا دامداران برده شده استوار بود. راهی جدید در مسیر تکاملی جامعه گشوده شده بود که با توسعهء این صور جدید مالکیت و بهرهکشی، که بیش از پیش از روابط جماعتی قدیم دور میشدند، ارتباط داشت.
از بین این سه نوع مناسبات تولیدی مربوط به دورههای متفاوتی از تکامل جوامع بومی موجود در مناطق کوههای آند(Andes)، نوع دوم، در قرن شانزدهم، نقش مسلط در ساختار اقتصادی و اجتماعی دولت اینکا داشت. این ساختار اجتماعی و اقتصادی، بدین سان، واجد تناقضهای خاص خویش بود که توسعهاش را در جعتی معین هدایت میکرد، حرکتی که با فتوحات اسپانیائیها ناگهان متوقف شد. اما فتح اسپانیائیها به نوبهء خود، نهادهای اقتصادی، سیاسی، و عقیدتی خاض شیوهء تولید آسیائی که شیوهء تولید مسلط ساختار اجتماعی و اقتصادی امپراتوری اینکا بود، در هم شکست. استعمارگران اسپانیائی بخشی عظیم از بهترین زمینها را غضب کردند، و جماعات بومی به زیر سلطه نوع جدیدی از نظام بهرهکشی کشانده شدند که اِنکومیندا (Envomienda) نامیده میشد. این نظام تازه قبل از هر چیز یا مبتنی بر پیوندهای وابستگی شخصی بومیان و جماعات محلی آنان نسبت به اربابان اسپانیائی بود که مامور مسیحی کردن آنان بودند، یا مبتنی بر همانگونه پیوندهای وابستگی شخصی با تاج و تخت اسپانیا. این اشکال وابستگی نوع فئودالی در حالی پدید آمد که دوران پیدایش تاریخی سرمایهداری در اروپای فئودالی غربی بود و قبل از هرچیز در جهت تراکم آغازین سرمایه (توسعه تولید طلا، نقره، فرآوردههای غیر بومی) به کار گرفته شد.
جماعات بومی، محروم از سلسله مراتب احتماعی سنتی خویش، با از دست دادن زمینهای خود و دچار شدن به فقر و بندگی در برابر اربابانی که فرهنگ و زبانی بیگانه داشتند، یا بکلی از بین رفتند یا به انزوای مطلق و در خود پلکیدن رانده شدند. در جواب این استثمار تحمیلی از سوی بیگانگان، استثماری شدید به نحوی که مسأله اساسی بومیان در درجه اول حفظ موجودیت آنان بود و نه فقط تخفیف بار سنگین بردگی، جماعات محلی فقط در صورتی قادر به تجدید تولید خود و تامین بقای عام اعضای خود بودند که نابرابریهای اقتصادی و رقابت اجتماعی برانگیخته شده در بین خویش را، که میرفت تمامی آنان را به سود اقلیتی از بومیان نابود کند، در حدودی معین نگاهدارند. از سوی دیگر، با توجه به محتوای شکلهای سلطهء اعمال ده از سوی طبقات استثمارگر جامعهء استعماری جدید، لازم بود که مکانیسمهای این گونه رقابتها و تجدیدنظر در توزیع ثروتها با ایدهئولوژی کاتولیکی طبقات مسلط جدید تناسب داشته به نحوی جا بیفتد که برای این طبقات مسلط قابل تحمل باشد. بر اساس همین ملاحظات بود که چیزی به نام «اقتصاد مقامات» پیدا شد. یعنی مبارزه بر سر تضاحب مقام ها و موقعیت های شهری و مذهبی در داخل جماعات محلی. برخی کسان در این نهادها را صور باقیماندهئی از شکلهای «کهن» تقابل و رقابت موجود در دورههای ماقبل استعمار، یعنی عادتی شبیه به پوتلاپ بومیان کوآکیوتل میدانند. حال آنکه نهادهای مورد بحث صورتهای تازهئی بود برای پاسخگوئی به روابط احتماعی جدید، یا روابط جامعهئی استعماری در دوران پیدایش سرمایهداری.
مقصود از این معرفی کلی جوامع موجود در مناطق سلسله جبال آند در پایان قرن پانزدهم تا آغاز قرن هفدهم فقط این بود که شیوههای تولیدی متوالی و عناصر روساختی متناسب با آنها را در طی این دوران نشان دهیم. از این تحلیل چنین بر میآید که دو ساختار اقتصادی و اجتماعی در این دوره از تاریخ پست سر هم وجود داشته است» یکی ماقبل استعماری –که شیوهء تولیدی مسلط آن، شیوه تولید آسیائی بود – و دیگری، ساختاری که به دنبال فتح اسپانیائیها به وجود آمد و ساخت درونی و کارکردهای آن تابع شیوهء تولیدی اسپانیای فئودال در عصر پیدایش سرمایهداری بود; عصری که اقتصاددانان کلاسیک آن را عصر «تراکم آغازین سرمایه» نامیدهاند.
میبینیم که توالی این دو ساختار اقتصادی و اجتماعی محصول تکامل دونی جوامع بومی سلسله جبال آند نیست. با غلبهء امپراتوری اینکا تکامل درونی قبایل و جماعات بومی دیگر بهم خورده بود. بعدها، فتوحات اسپانیائی پیش آمد که وضع ناشی از استقرار دولت اینکا را به نوبهء خود تغییر داد. شکی نیست که، بیش از هزار سال پیش، دولتها و امپراتوریهای متعدد در فلاتها و درههای سواحل پرو پدید آمده پیش از چندی از میان رفته بود. بنابراین دولت اینکا چیزی جز آخرین آنها نبود و این تحولات و سقوط امپراتوریها هم شاهدی بر این حقیقت بود که در این منطقهء زیست بومی و فرهنگی، دگرگونیهای اقتصادی ناشی از تعمیم و تکمیل کشت ذرت و پنبه در سواحل و کشت سیب زمینی و دیگر دانههای خوراکی در مناطق مرتفع، موجب پیدایش نابرابریهای اجتماعی عمیق گردیده قبایل و طبقات مسلط و شکلهایقدرت مترکز متناسب با سلطهء آنها را ایجاد کرده بود. با اینهمه در مورد قبائلی که به چنین مرحلهئی از توسعهء اقتصادی و اجتماعی نرسیده بودند (مانند بسیاری از قبائل منطقهء کوزکو Cuzco) ادغام اجباری در داخل یک امپراتوری فاتح و متمرکز موجب دگرگونی های ژرفی شد که از بیرون بر جامعه تحمیل گردید. این حقیقت در مورد فتوحات اسپانیائیها بارزتر است.
پس، برای تبییت تاریخ خاص جوامع سلسله جبال آند باید تأثیر تلفیقی علل درونی و بیرونی را با هم در نظر گرفت. آنچه در نگاه اول چون رشتهئی از رویدادهای تصادفی مینماید که تکامل جماعات بومی را برهم زده است، در حقیقت ناشی از ضرورتهای تاریخی است که باید تبیین کرد، و برای این منظور باید رابطهء موجود میان رویدادها و ساختهای اجتماعی و بویژه روابط علّی موجود مابین ساختها را درک کرد. این مرحلهء جدیدی از تحلیل است که طی آن پیوند میان شیوههای تولیدی و عناصر روساختی در داخل ساختارهای اقتصادی و اجتماعی روشن میشود.
در جماعت بومی ماقبل استقرار امپراتوری اینکا تولید، برمالکیت عام زمین و شکل جماعتی همکاری خویشاوندان و همسایگان استوار بود. این همکاری هم مبیّن ضرورت فنّی و هم ناشی از اجبار به خودیاری متقابلی بود که بر اثر روابط خویشاوندی یا همسایگی بر افراد تحمیل میشد. با وجود نوعی نابرابری اجتماعی عمیق مابین طوائف و سلطهء برخی از آنها بر برخی دیگر و انتخاب رؤسا به شیوهئی موروثی از بین قبایل مسلط، شیوه تولید هنوز اساساً مبتنی بر چیزی بود که مارکس آن را «همکاری بیواسطه تولیدکنندگان» مینامد که «در آستانهء تاریخ همهء اقوام متمدن با آن برخورد میکنیم».
تقسیم کار، در داخل گروههای خانوادگی صاحب نسق در زمینه توزیع دوره به دورهء اراضی متعلق به جماعت محلی، بر اساس جنس و سن بود. فعالیتهای متعددی وجود داشت که برای انجام آنها تمامی جماعت به ضورت یک نیروی واحد کار «اجتماعی» عمل میکرد.[۱] یکی از شارحان اسپانیائی، به نام پولو دو اوندگاردو (Polo de Ondegardo) در سال ۱۵۷۱ مینویسد که بومیان «به هنگام انجام کار، همیشه نخستسهم هر کس [یا بهتر بگوئیم، سهم هر خانواده] را برآورد کرده، اندازه میگیرند».
پس به آسانی دیده میشود که برای موفقیتدر تحلیل این نوع روابط اجتماعی تولیدی متناسب با شیوهء تولید ماقبل دولتی جوامع سلسله جبال آند باید از قید نظریاتی که شیوهئی انتزاعی و جزمی روابط خویشاوندی و همسایگی را در بسیاری از جوامع ابتدائی چیزی جز عناصر روساختی نمیدانند که به نحوی کم و بیش مجزّا با زیرساخت اقتصادی آن جوامع مطابقت دارد، خلاص شد. کار، به عنوان فعالیت فقط و فقط اقتصادی، همچنانکه مارکس بخوبی دریافته است، در قدیمترین شیوههای تولیدی وجود ندارد. روابط خویشاوندی، علاوه بر کارکردهای سیاسی در زمینهء تأمین اقتدار در درون جماعت، یا کارکردهای مرامی و عقدیتی در زمینهء تعلیم و تربیت انتقال سنن و ارزشها، یا در مورد دین و آئین پرستش اجداد، به عنوان عناصری از روابط تولیدی نیز عمل میکنند و از این رو عناصری زیرساختی شمرده میشوند. پس روابط خویشاوندی دارای کارکدهای متعدد است و تعیّنات گوناگون دارند، و همین تعدد و گوناگونی کارکردهای آنهاست که نقش مسلطی در زندگانی اجتماعی به آنها میدهد. اما این کارکردهای متعدد، در درون خود وحدتی هم دارند، یعنی کاملاً با هم یگانهاند بی آنکه یکی باشند. در نتیجه، شکست کلیهء نظریاتی که روابط را به صورت روابط زیرساخت-روساخت میبینند و تحلیل یگانگی درونی آنها را جدّی نمیگیرند. و فقط به این تمثیل مبهم اکتفا میکنند که ما بین بالا و پائین رابطهئی نظیر رابطهء پایههای بنا و خود ساختمان برقرار است، بدینسان آشکار میشود.
اما بررسی سریع دو شیوهء تولیدی مسلط بعدی- یعنی شیوهء تولید آسیائی و شیوهء تولید فئودالی – ملاحظات نظری دیگری را هم تأیید میکند. بارزترین وجه شیوهء تولیدی بنیانی دولت اینکا این است که این شیوه مبتنی بر نظام بیگاری است که از سوی دولت فاتح بر جماعات محلی تحمیل میشود، و این بار ما با نوعی از روابط تولیدی سر و کار داریم که دیگر مستقیما ناشی از روابط خویشاوندی یا همسایگی جماعات روستائی نیست – کوبو (Cobo) شارح اسپانیائی، مینویسد: «مردمان فقط از روز ازدواج باید مالیات بپردازند و در کارهای عمومی شرکت کنند».
پس روابط خویشاوندی قدیم کارکرد تازهئی پیدا کرده بود. جان موررا (John Murra) چه خوب میگوید: «ازدواج، این مراسم ورود به جماعت محلی، تبدیل شده بود به وسیلهئی برای نائل شدن به مقامی تازه، یعنی مقام رعیت بیگاریده دولت اینکا، که عضو جماعتی خیلی وسیعتر و اساساً متفاوت از واجد تولید سنتی با قبائل محلی است.»
این یکی از دگرگونیهای متعددی است که به دنبال ادغام اجباری جوامع بومی در قالب شیوهء تولیدی تازه در روابط اجتماعی آنها ایجاد شد. هدف شیوهء تولیدی تازه این بود که تجدید تولید خود را به خودی خود تضمین کند. اکنون بکوشیم تا ماهیت این دگرگونیها را تعیین کنیم.
مقامات دولت اینکا با واداشتن روستائیات به کار در اراضی دولت و پسر خورشید با لباس جشن، با تأمین خوراک و آشامیدنی آنان، در واقع همان شکلهای کهن تولیدی را که مبتنی بر تکالیف متقابل اعضای جماعات محلی نسبت بهم بود و به قول موررا – «همگان با آنها آشنایی داشتند» از ان رو به کار میگرفت که در کوشش خود برای سازمان دادن روابط تولیدی جدیدی مبتنی بر ستمگری و سلطهجوئی بهتر موفق شود; زیرا در شکل جدید، تولید کنندگان بر کار خود خواه به شکل بیگاری و خواه به صورت محصول – نظارتی نداشتند.
مقامات اینکا پرستش خدایان محلی را هم از بین نبردند، منتها، آئین خورشید خدا و پسرش را هم بر آنها افزودند. این خدای جدید همان بود که روستائیان میبایست به افتخار او کار کنند، چنانکه به افتخار خدایان محلی خویش.
پس به طور کلی میبینیم که شیوهء تولیدی جدید بر سازمان اجتماعی و عقیدتی موجود تکیه داشت تا بهتر بتواند آنها را دگرگون کند. یعنی روابط تولیدی سنتی، به نحوی از حدود گسترهء آغازین خود، از حدود کارکرد آغازین خود، فراتر رانده شد.
یک وجه بارز این مکانیستم تازه این است که شیوهء تولیدی بخشی از روابط جماعتی قدیم را در خود نگاه میدارد، بر آنها تکیه میند و از آنها در جهت تجدید تولید خودش استفاده میکند و در نتیجه باعث میشود که روابط جماعتی تا جدودی از هم پاشیده شود.
بنابراین، شیوه تولید آسیائی، در عمل اقتصادی و سیاسی، هم ادامه مییابد و هم با روابط جماعتی قدیم در میافتد. در سطح عقیدتی میتوان گفت این نوع دخل و تصرف در روابط جماعتی قدیم سرپوش است برای پوشاندن ظلم و سلطهء ذاتی شیوهء تولید آسیائی، زیرا شکلهای عقیدتی قدیم برای هدفهائی تازه به کار گرفته میشوند و حال آنکه مبنای عملکرد گذشتهء آنها روابطی عادلانهتر بود.
در گذشته، تابع و متبوع، هر دو به مرام مستقر (تقاب عمل در زمینههای سیاسی اقتصادی و تصورات دینی) معتقد بودند، و اگر ستمی هم در کار بود هر دو از آن غافل بودند، و در نتیجه، متبوعات آنرا لازم میدانستند، و تابعان، اگر هم قبولش نداشتند، به نحوی پذیرا تحملش میکردند.
شیوهء تولیدی مستقر شده پس از فتوحات اسپانیائیها را هم میتوان بهمین سیاق تحلیل کرد و نشان داد که بومیان برای تأمین بقای خود چارهئی جز نابود کردن تا برابریهائی که در میان آنان ایجاد شده بود و میتوانست وحدت همبستگی جماعات روستائی را تهدید کند نداشتند; و برای رسیدن به این مقصود هم فقط میتوانستند نهادهای شهری و دینی اسپانیائیها را که بهزور در نظام جماعتی آنان داخل شده بود به کار بگیرند. بدینسان شروع کردند به تحکیم مبانی «اقتصاد مقامات و رقابت بر سر آنها» که البته این اقدام از سوی فاتحان اسپانیائی از آن رو تحمل میشد که مبانیش در معتقدات سیاسی و دینی آنان وجود داشت. زیرا بهرهکشی از بومیان برای اسپانیائیها یک توجیه رسمی داشت و ان هم این بود که اسپانیائیها معتقد بودند رسالتشان این است که بومیان را نخست مسیحی و سپس متمدن کنند.
این بود نظری که ما از مفهوم «ساختار اقتصادی و اجتماعی» داریم و هدف ما در پرداختن به مثال دولت اینکا نشان دادن مراحل نظری تحلیل مسأله و دادن تعریفی تلفیقی از ماهیت دقیق گوناگونی و وحدت ویژهء روابط اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعهئی مشخص در دورهئی معین بود. بدیهی است که برای بهدست دادن چنین تعریفی باید از تاریخ و انسانشناسی به عنوان حوزههای مکمل ماتریالیسم تاریخی استفاده کرد.
برگردان دکتر باقر پرهام
پاورقی
- ^ مارکس در مورد این پدیده گفته است: «انجمنی از مردان آزاد را در نظر بگیریم که با وسائل تولیدی مشترک و بر اساس یک طرح هماهنگ قبلی کار میکنند، و نیروهای کار فردی و متعدد خود را به عنوان یک نیروی واحد کار اجتماعی مصرف میکنند.»