نامه‌ها ۲۱

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۱ صفحه ۱۵۱

من از دیدگاهِ آزاد زنانِ مورد عنایتِ لیبرال‌ها با مسأله برخورد نکرده‌ام

سردبیر محترم کتاب جمعه.


در شمارهٔ ۲۰ آن نشریه، مطلبی دربارهٔ کتاب‌های درسی از این‌جانب چاپ شده، که متأسفانه با اضافه شدن یا تغییر یافتن برخی جملات، جهت فکری آن تغییر کرده، و به‌مقاله‌ئی تبدیل شده است که نقطه نظرهای آزاد زنان مورد عنایت لیبرال‌ها را تداعی می‌کند.

این که در کتاب جمعه نوشته‌اید «شورای دبیران در حک و اصلاح مطالب آزاد است»، دلیل آن نمی‌شود که دیدگاه نویسنده نیز تغییر یابد. منظور من در بررسی کتاب‌های درسی، ارائه این نظر بود که محتوای این کتاب‌ها باید واقعیت زندگی توده‌های زحمتکش جامعهٔ ما باشد. به‌همین علت مقاله نسبت به‌فقدان این امر، صرفاً جنبه‌ئی جدی و معترضانه داشت. و از هرگونه متلک پرانی و برخورد غیر جدی – که اصولاً شیوهٔ برخورد من نیست – بدور بود.

برای نمونه به‌جملات اضافه شده زیر اشاره می‌شود:

- صفحهٔ ٣۴ س ۲: هزار بار شکر که معلمین جامعه آسیمه سر فرارسیدند و پیش از آن که بلای نازله کار دست خلق خدا بدهد...

- صفحهٔ ٣۴ س ۴: امّا اخلاق سازان جدید توجه نفرموده‌اند که این جداسازی یعنی حریص کردن جنس مذکر نسبت به‌جنس مؤنث... دزدانه بپرس «چرا؟» و دزدانه به‌دنبال مکاشفه باش.

- صفحهٔ ٣۴ س ۲۰: البته بر هر فرد انقلابی کاملاً معلوم و مبرهن است

- صفحهٔ ٣۴ س ۲۷: اگر می‌نوشتند باجی بهتر نبود؟

- صفحهٔ ٣۵ س ١: [والد محترم]

- صفحهٔ ٣۵ س ۹: در نسخهٔ انقلابی کتاب

- صفحهٔ ٣۵ س ۱۶: این‌جا دربارهٔ آن توطئه سکوت می‌کنیم.

- صفحهٔ ٣۶ س ۵: چرا باید ذهن کودک به‌خزعبلات علمی آلوده شود.

- صفحهٔ ٣۶ س ۲۴: آقایان! آقایان عزیز! این تصور خلاف اگر واقعیت می‌داشت آدمیزاد می‌بایست هواپیما و کامپیوتر را هم در عهد بوق ساخته باشد، نه در قرن بیستم. درک این مطلب نیازی به‌داشتن مغز انیشتین ندارد.

و مواردی دیگر از همین قبیل.

خواهشمند است برای روشن شدن اذهان خوانندگان، این یادداشت را در شمارهٔ آیندهٔ کتاب چاپ فرمائید.

قدسی قاضی‌نور

۵۸/۱۰/۶

  • از خانم قدسی قاضی نور عذر می‌خواهیم. امّا بدون این که نسبت به‌عنوان یادداشت (که عبارتی است از متن) اظهار گلایه‌مندی کنیم، به‌خلاف نظر ایشان که مدعی شده‌اند «مقاله جنبه‌ئی جدی و معترضانه داشته» باید بگوئیم که ویراستار مجله در آن آشکارا لحن طنزآمیز یافته (که این نه فقط جنبهٔ جدی و معترضانهٔ مقاله را نفی نمی‌کند، بل بدان گزندگی بیش‌تری نیز می‌دهد) و خواسته است این لحن را تقویت کند. در هر حال همهٔ همکاران ما با دیدهٔ احترام در خانم قاضی نور و کارهای‌شان می‌نگرند و قلباً امیدوارند گلایهٔ ایشان موردی باشد برای همکاری هرچه بیشتر و هرچه نزدیک‌تر ایشان با ما.


به‌مناسبت ترجمهٔ «دیدگاه‌های شولوخف»

بخشی از کتاب «نقدی ستایش آمیز در

شناخت میخائیل شولوخف» نوشتهٔ: ل.

یاکیمنکو ترجمهٔ: م. ساغرنیا

کتاب جمعه

آقای م. ساغرنیا

ستایش بر شما که مضمونی مؤثر و ضروری را برای ترجمه انتخاب کرده‌اید. برداشت‌های اغلب نویسندگان عزیز کشور ما ایران، از هنر و ادبیات توده‌ئی کاملاً مغایر با موازینی است که بدان – حتی – استناد می‌کنند. درواقع، شرایط اجتماعی ما تا امروز چنان بوده است، که خیالات فردی نسبت به‌ادبیات و هنر توده‌ئی در نسبت‌های توانائی هر فرد و ناتوانی‌هایش، جای اصل و اصول و ضوابط واقعی را پر کرده بوده است. به‌همین علت، یعنی به‌علت پنهان بودگی حقیقت واقع، هر نویسنده یا منقدی، حدود تخیلات و آموخته‌های پراکنده و غالباً غیر عمیق خود را به‌حساب اصل و اصولی گذاشته و این تخیلات را محک نقد یا کار ادبی خود و دیگران قرار داده است. طبیعی است که چنین برداشت‌هائی از کار دشوار ادبیات، می‌تواند به‌حدّ مایهٔ انحراف و تشتت بشود؛ چنان که شده است.

بنابراین، با توجه به‌این که شولوخف، این فرزند راستین ادبیات روسیّه و شوروی، و کسی که هرگز مردم و هنر مردمی را با ابتذال قشری‌گرائی نیالوده است؛ از چنان حقانیّت خدشه‌ناپذیری برخوردار است که سخنان سنجیدهٔ او – سخنان ناشی از اندیشه و کار – می‌تواند معیار درستی از دید هنری به‌جامعهٔ ما بدهد؛ و از این رو که وجود چنین کتابی که شما در اختیار دارید – و با ترجمهٔ بخشی از آن ثابت کرده‌اید که از مهارت و شایستگی لازم برخوردار هستید – می‌تواند ملاک و سند معتبری برای برخوردهای ادبی زمانهٔ ما باشد؛ من به‌عنوان یک انسان نیازمند از شما خواهش می‌کنم و توقع دارم که ترجمهٔ این کتاب را در اختیار جامعهٔ ما، به‌خصوص جماعت اهل هنر و اندیشه قرار بدهید. در این کار، شما به‌امثال من که زبان خارجی نمی‌دانیم دو بار کمک خواهید کرد، و برای چنین کاری، من همیشه خود را مدیون و سپاسگزار شما خواهم دانست.

صمیمانه دست شما را می‌فشارم.

محمود دولت‌آبادی.

۵۸/۱۰/۵