شب

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۲


راه دور

جنگل بلوط و ستارگان خاموش


اسبها خسته‌اند و

تبسّم سواران را

در دستمال کوچک عطرآگینی حمل می‌کنند.


مرگ بال گشوده است

از آنهمه توشه، از آنهمه برگ

تنها

دستمال کوچک عطرآگینی


شکوه حادثه

جلال غم را

در چشم ها نهان می‌کنند

و گوش خوابانده و یال افشان

اسب‌ها

دامن پرپولک شب را می‌نگرند.


بتول عزیرپور