یک لحظه هزار سال

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۱۴، ساعت ۰۱:۲۲ توسط Hooman (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۷۵
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۷۵


یک لحظه هزار سال

هزار سال از آن شب رفت

شبی که روح من او را دید

هزار سال زمان بگذشت

هزار سال زمان گردید.

در آن شب ابری از آهن، داغ

گرفت پهنه‌ی دنیا را،

غریو گم‌شده‌‌ای برخاست

زمین مکید تن ما را


میان آتش و خون، آن شب

چه نمره‌ها که زدیم از درد

دریغ و درد، زمین او را،

فرو کشید و مرا قی کرد:


چه آتشی، چه هیاهوئی،

چه آسمان و زمینی بود؛

کسی ندید و نخواهد دید

شب غریب غمینی بود.