کتاب کوچه ۳

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۵۱ توسط امیر (بحث | مشارکت‌ها) (در حال ویرایش (تا پایان ۱۷۸))
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸۶


زبان کوچه

 • آب آوردن - (اصطلاح طبی)، آب آوردن شکم، زانو،‌چشم، و جز این‌ها..

 • آب رفتن - کوتاه شدن طول پارچه،‌یا تنگ شدن البسه پس از شست‌و شو.

 • آب شدن - لاغر شدن؛ زار و نزار شدن؛ ضعیف شدن. آب شدت جنس، به فروش رسیدن کالائی که امیدی به فروش آن نبوده است. آب شدن دل. آب شدن زهره - بر اثر ترس ناگهانی به حال مرگ افتادن؛‌ترس فوق‌العاده خوردن. آب شدن دل، به سر حد اشتیاق رسیدن در مورد چیزی، بر اثر وسوسه یا ستایش دیگران: «- از بس تعریف آن را کرده‌اند، دلم آب شده.» آب شدن از خجالت، فوق‌العاده شرمسار شدن؛ خیلی خجالت کشیدن: «وقتی که ثابت کردند دروغ گفته است، از خجالت آب شده!» . قند توی دل آدم آب شدن - کیف بسیار کردن؛ از چیزی بی‌نهایت لذت بردن. آب شدن و به زمین فرو رفتن- ناپدید شدن. در مورد چیزی گفته می‌شود که از یافتن آن نومید شده باشید.

 • آب کردن - . چیزی را آب کردن- فروختن و قالب کردن چیزی که به فروش آن امیدی نمی‌رفته؛ قالب کردن؛ جنس نامرغوبی را به مشتری انداختن. خود را آب کردن - بر اثر کار زیاد یا غصه خوردن مفرط، خود را زار و نزار کردنو به خود رنج بسیار تحمیل کردن. توی چیزی آب کردن- در چیزی تقلب کردن؛ چیزی خارجی در جنس خالص افزودن. دل کسی را آب کردن- به سحر کلام،‌کسی را در مورد چیزی به سر حد اشتیاق رسانیدن.

 • آب کشیدن [اصطلاح طبی] - چرک کردن زخم در نتیجه مثلا شستن آن با آب نا تمیز. آب کشیدن دست، پا، البسه،‌ظرف و جز این‌ها... سه بار زیر آب فرو بردن، کر دادن (به ضم کاف). آب کشیدن غذا یا هر خوردنی (مثلا ماهی)- عطش آوردن، تشنه کردن: «ماهی آب می‌کشد». آب کشیدن. شست و شو و تطهیر بدن یا لباس یا هر چیزی،‌با آب خالص و بدون استفاده از صابون و چوبک و چیزهای نظیر آن، برای آن که از بقایای صابون و غیره چیزی باقی نماند. جانماز آب کشیدن- فوق‌العاده مقدس نمائی کردن. (به دلیل آن که «جا نماز» طبعا پاک است و احتیاج به شستن و آب کشیدن ندارد) - وسواس فوق‌العاده به خرج دادن نسبت به‌مسائل مذهبی. خود را خیلی مقدس نشان دادن. با آب‌کش آب کشیدن- کار بی‌نتیجه کردن، کار نشدنی انجام دادن.

 • آب گره زدن - رجوع کنید به معانی «آب سفت کردن». همچنین: فوق‌العاده چموش بودن و از عهده کارهای معجزه‌آسا بر آمدن.

 • آب کسی در جوی نرفتن - تحمل آن دیگری را نداشتن؛ با آن دیگری سازش نداشتن؛ آن دیگری را تحمل نکردن؛ «آن‌ها آبشان به یک جو نمی‌رود!»

 • آب با کسی گرم کردن - با کسی به طور زودگذر، به طور موقت،‌روابط عاشقانه پیدا کردن.