چند رباعی: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۲: سطر ۲:
  
  
{{درحال ویرایش}}
+
{{بازنگری}}
  
 +
== بنده‌ی اندیشه ==
 +
 +
یک عاشق پاک و یک دل زنده کجاست؟
 +
 +
یک سوخته بی‌فکر پراکنده کجاست؟
 +
 +
چون بنده‌ی اندیشه‌ی خویش‌اند همه،
 +
 +
بر روی زمین خدای را بنده کجاست؟
 +
 +
{{چپ‌چین}}
 +
شیخ عطار
 +
{{پایان چپ‌چین}}
 +
 +
== بیداری نابهنگام ==
 +
 +
ایام شباب با هوس بودم جفت،
 +
 +
نه دیده‌ی دید بود و نه گوش شنفت؛
 +
 +
در خواب غرور صرف شد نقد حیات،
 +
 +
بیدار شدم کنون که باید خفت.
 +
 +
{{چپ‌چین}}
 +
خلیل‌بیگ گیلانی
 +
{{پایان چپ‌چین}}
 +
 +
== ناگاه ==
 +
 +
هر روز یکی ز در درآید که منم،
 +
 +
خود را به جهانیان نماید که: منم!
 +
 +
چون کار جهان بر او قراری گیرد،
 +
 +
ناگاه اجل ز در درآید که: منم
 +
 +
{{چپ‌چین}}
 +
منسوب به محمود
 +
{{پایان چپ‌چین}}
 +
 +
== باش ==
 +
 +
گر زری و گر سیم زراندودی، باش
 +
 +
گر بحری و گر نهری و گر رودی، باش
 +
 +
در این قفس شوم چه طاووس، چه بوم.
 +
 +
چون ره ابدیست هر کجا بودی، باش.
 +
 +
{{چپ‌چین}}
 +
امید اخوان
 +
{{پایان چپ‌چین}}
 +
 +
== جهان جهان گناه ==
 +
 +
جمعی به درت گریه و آه آوردند،
 +
 +
جمعی همه دیده و نگاه آوردند؛
 +
 +
جمعی دیدند خواهش عفو تو را،
 +
 +
رفتند، جهان جهان گناه آوردند.
 +
 +
{{چپ‌چین}}
 +
عرفی شیرازی
 +
{{پایان چپ‌چین}}
  
 
[[رده:کتاب هفته]]
 
[[رده:کتاب هفته]]
 
[[رده:کتاب هفته ۱۲]]
 
[[رده:کتاب هفته ۱۲]]
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:شعر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۳:۳۰

کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۴۴
کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۴۴


بنده‌ی اندیشه

یک عاشق پاک و یک دل زنده کجاست؟

یک سوخته بی‌فکر پراکنده کجاست؟

چون بنده‌ی اندیشه‌ی خویش‌اند همه،

بر روی زمین خدای را بنده کجاست؟

شیخ عطار

بیداری نابهنگام

ایام شباب با هوس بودم جفت،

نه دیده‌ی دید بود و نه گوش شنفت؛

در خواب غرور صرف شد نقد حیات،

بیدار شدم کنون که باید خفت.

خلیل‌بیگ گیلانی

ناگاه

هر روز یکی ز در درآید که منم،

خود را به جهانیان نماید که: منم!

چون کار جهان بر او قراری گیرد،

ناگاه اجل ز در درآید که: منم

منسوب به محمود

باش

گر زری و گر سیم زراندودی، باش

گر بحری و گر نهری و گر رودی، باش

در این قفس شوم چه طاووس، چه بوم.

چون ره ابدیست هر کجا بودی، باش.

امید اخوان

جهان جهان گناه

جمعی به درت گریه و آه آوردند،

جمعی همه دیده و نگاه آوردند؛

جمعی دیدند خواهش عفو تو را،

رفتند، جهان جهان گناه آوردند.

عرفی شیرازی