پرسه در متون ۳۰
بحمداللّه رقاصی نکردیم
در هر گوشه زیاده از ده هزار ماهرویان فرنگ اجتماع نموده لَعبی تازه و بازی غریب درآورده که هر کسی به عشرت مشغول و سلطانِ ملال از استیلای بر شهرستانِ خیالشان به کلّی معزول گشته نمیپنداشتند که در روزگار غمی یافت میشود. هر یک از جام نشاط سرمست و دست نگارینی در دست گرفته بود. به همین قِسم تماشاکنان و تفریحکنان از صورتی به صورتی و از لعبتی به لعبتی، از گلزاری به گلزاری میرفته و صحبت میداشتند و ماها که تا به حال چنین اوضاعی و هنگامهای ندیده بودیم که کدام طُرفه را نظاره کنیم و به چه لعبتی دل بندیم!--اینها چه چیز است؟ این که میبینیم به بیداری است یا رب یا به خواب؟
***
شب جمعه هم به خانهٔ یکی از عظمای آن ولایت رفته اوضاع غریب و دستگاهی عجیب دیده شد. احتمال میرفت. که چهارهزارتومان اخراجات آن میهمانی شده، جمیع وزرا و اعیان دولت در آنجا حضور داشتند با هر یک ملاقات و تعارف نموده جمعی از شاهزادگان در آن مجلس میبودند. ولی قاعدهٔ ایشان عجیب است که در آن مجلس نمینشیند. اعلا و ادنای ایشان از یکدیگر فرقی ندارند. به قدر هزار زن و مرد درهم ریخته هر کس بخواهد دست هر زنی را گرفته و با او صحبت میدارد و اگر کسی با زن خودش زیاده حرف زند و معاشرت نماید او را عیب میکنند. به محض این که آواز ساز بلند شد، اکابر و اعیان وزرا و امرائی که هستند دست زنها را گرفته و به رقاصی مشغول میشوند و اگر کسی رقاصی نداند او را ناقص میدانند و میگویند به مرتبهٔ کمال نرسیده است. به خصوص در نزد زنها بد است که اگر کسی رقاصی نداند. اما بوجود همه اینها هر یک از آنها که گریبان ما را به جهت رقص میگرفتند قسمها میخوردیم که ما را وقوفی در رقص نیست. بحمداللّه رقاصی نکردیم، بعد از این خداوند عالم حفظ کند.
در سببِ اختراع گاری آتشی:
بعد از این که بر حکما و مدبّران فرنگ مشخص گردید که از بخار میتوان اغلبی از لوازم و ضروریات را درست نمود و بخار باعث بر حرکت بسیاری چیزهاست، ابتدا جماعتِ انگریزی (انگلیسی) که در ینگی دنیا بودند اختراع کشتیِ آتشی را کرده بعد از آن در هر جا جهازِ نار ساخته و بعد، جمیع حرفهها و صنایعی که در میان ایشان متداول است و محتاج به چرخ و حرکت میباشد جمیعاً را به دستیاری بخار متحرک میسازد. این که به خصوص گاریِ آتشی فکر نمودهاند این است: از این که در جزیرهٔ انگریز خلق بسیار و زمین کم است تدبیری کردهاند که گاری را به آتش حرکت داده که احتیاج به اسب نباشد، و زمینی که به جهتِ دَواب جُو به عمل میآورند همان زمین را گندم کِشته تا آذوقه فراوان گشته خلق از قلّت غلّه برون آمده باشند.
در صفتِ گاریِ آتشی
بنابراین راهی بسیار را از لندن به اطراف مملکت دیواری به ارتفاع ده ذرع و به پهنای اینکه دو گاری پهلوی یکدیگر بروند ساخته زیر آن دیوارها را طاق زدهاند که مردم و گاری عبور مینمایند و در روی آن دیوار از دو طرف به هر مکانی که منظور داشتهاند زمین را به عرض وجبی از آهن فرش کردهاند و به طریقی که آن پارچههای آهن به طریق میلی چهارانگشت از زمین برآمده و غلطکهای عرابه را میان خالی ساخته بر روی آن میلهای آهن گذاردهاند و جفت کردهاند، به طوری که مطلقاً از میلِ آهن بیرون نخواهد آمد و چنان بر روی آهن روان و غلطان میبود که اگر بادی بر آن گاریها وزیدی مسافتی خود به خود حرکت کردی. و بر همین قیاس که مذکور شد، بیست سی گاریِ متصل به هم بر یکدیگر بسته و در جلو آن عرّابه که همگی را میکشد صندوقی از آهن ساخته در آن آب میریزند. و به قدر دو کُر زیاد آب نمیگیرد. و آتشی در زیر آن صندوق کرده به طریق سماور آب به غلیان آمده چرخهای غلطک را به حرکت میآورد و از جای روان کشیده میبرد. در ساعت چهل میل میرود. و ما رفتیم در آنجا نشستیم امعان نظر انداخته و هر مکانی که از آن دورتر نبود به محض چشم برهم زدنی از آن میگذشتیم. بسیار بهتر از گاری است!
در صفتِ «بالون»:
طرف عصر از دریچهٔ خانه نظاره میکردیم چندین گنبد ملاحظه کردیم که خود به خود بر هوا میروند و در آن گنبد چند نفر نشسته به آسمان صعود میکنند. بسیار بسیار تعجب کردیم ولی حقیقت آن صنعت را مشخص نمودم: گنبدی از مقوای بسیار بزرگ و نازک ساخته تمام منافذ او را با پارهای اجزا محکم گرفته که مطلقاً هوا داخل در آن گنبد نمیشود. بعد از آن یکی دو نفر در آن گنبد نشسته با آلات و اسباب چند که ترتیب کردهاند هوای کثیف (سنگین) آن گنبد را بیرون کشیده و با اسبابی دیگر هوای بسیار لطیفی که از دود شعلهٔ خفیف حاصل کرده و به عمل آوردهاند در آن گنبد داخل میکنند. چون هوای داخل گند از هوای خارجش لطیفتر است به آسمان بلند میکنند. چنان بالا میرود که با دوربین بسیار قوی آن گنبد را به اندازهٔ نارنجی ملاحظه میکردیم.
ابتیاع تلمبه:
و یوم سهشنبه بیستم به جهت ابتیاعِ آلاتی که آب را از قعر صد ذرع چاه به سهولت و آسانی بر روی زمین جاری میسازد به دکان استادی رفته یک دستگاه از آن را به قیمت سیصد تومان خریداری نمودیم که انشااللّه به نجف اشرف رسانیده که مجاورین آن حضرت منبعد به سهولت آب از آن چاه عمیق کشیده حقیر را از دعای خیر فراموش ننمایند.
در صفت مردم «انگریز»:
اهالی این مملکت نازکمزاج و نازکطبیعت میباشند. اغلب خواتین و نسوانِ لطیفشان از برگ گل لطیفتر و نازکتر میباشند. بدون اغراق کمرشان از حلقهٔ دست باریکتر است و مراجشان نازک زودرنج ولیکن بسیار باادب در محاورات. اگر در قصد هلاک یکدیگر باشند به ادب جواب و سوال میکنند. فحش که معاذالله، متعارف نیست. دعوای طپانچه [۱] در میان پارهای از ایشان مصطلح است و گاهی اتفاق میافتد.
حاجی قوقو!
ما بر هر انجمنی که میگذشتیم تفریحی به قرار واقع مینمودیم، ولی قاعدهٔ غریبی در کلّ معمورهٔ شام و دمشق معمول است که یک نفر عجم، به خصوص همین قدر که کلاه بر سر داشته باشد، در هر کجا که اهل شام او را ملاحظه نمایند جمعیت صغیر و کبیر به یک دفعه بلند میگویند: «حاجی قوقو!»--لهذا افتضاح کلی دست به هم میدهد. این قاعده به حیثیتی معمول است که روزی از کوچه میگذشتم، طفلی بر در خانه نشسته بود، چشمش که بر ما افتاد فریاد کرد که: «حاجی قوقو، حاجی قوقو!»--قضا را پیرمردی به حالت نَزع در خانه افتاده بود، همینقدر که صدای طفل را شنیده دانست که عجمی از در خانه عبور میکند کشانکشان و عصازنان خود را تا در خانه کشیده چشمش که بر ما افتاد در کمال ضعف و نقاهت تام گفت: «حاجی قوقو، حاجی قوقو!» و پس از آن مُرد و به جهنم واصل شد!
امان از غربت!
سبحاناله چه حالتی بر ما بیچارگان دست داده! یک جا دوری از وطن و آنهمه متعلقان، یک طرف قطع امید وصول به مقصد و معاشرت اشخاصی که مطلقاً زبان ایشان را نمیدانیم. فیالمثل اگر آب میخواستیم صندلی میآوردند، و اگر نان میخواستیم متکا میآوردند!
- سفرنامه رضاقلی میرزا
- به انتخاب غلامحسین میرزاصالح
پاورقی
- ^ دوئل