پایان جهان
آواز من برای خلقها
در ناحیهٔ دریاها نوشته شده بود
و من زندگی کردم میان خلقها و دریا
چون پاسداری نهان
مدافع نبردهای ایشان
نبردهایی سرشار از عشق و هیاهو.
چرا که من مردی سرشار از ترانهام
در این قرن مقتول
شریک انسانیت
با برادران مقتولم
ما همه ارادهٔ پیروزی داشتیم
جهان برای ما پایان میگرفت
و ما بهباختن ادامه میدادیم
و بهاین که هر روز بیشتر ببریم.
ما همراه زمین بودیم
مردابهای عشق را
از آدمی میانباشتیم تا لبریزشان کنیم.
و مردم از دوردست بهما میپیوستند.
تا مسخر کنند هرچه هست را.
این تاریخ اندوهگین، نفس اندوه است.
و بهاین دلیل من وظیفه دارم که آن را بسرایم.
این سی سال روشنیِ فجرگون برآینده
که پیرامون روز دراز گرد میآید
سی سالی که چون گلوله در تاریکی منفجر خواهد شد
گل است یا آتش، نمیدانم
امّا چیزی باید تخم بیفشاند
رشد کند و در میان ما بهتپش درآید
باید بکوشیم تا ملاطفت تازهٔ جهان
عمومی شود.
من با همهٔ مردگان مردهام
از این رو توانستهام از نو زندگی یابم
و امید کاهش ناپذیریم را
بهمشاهداتم بپیوندم.
میان خلق فانی، یکی چون همه،
بیآن که دعوی پیامبری کنم
میگویم که بهرغم پایان جهان
انسان، تا جاودان زنده خواهد ماند
- ترجمه: م-ع. س