نانآور
آمریتا پریتام (هندوستان)
نان آورِ من!
نمکت را خوردهام
و باید از نمک فرمان برم
همان گونه که خواستِ پدرم بود.
من از خون اویم
و باید فرمانبر خون او باشم.
پیش از آنکه من چیزی بگویم
نان تو سخن میگوید
آمادهٔ سخن گفتنم
امّا وزنِ نان
بر وزن کلماتِ من میچربد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نانآورِ من!
عوسکی گوشتی هستم
برای تو، تا با آن بازی کنی
پیالهئی خون جوانم
برای تو، تا بنوشی.
و در برابر تو آماده برای استفاده میایستم.
طبق ارادهٔ تو
رشد کردهام و
و خُرد و خمیر شدم
تو میتوانی مرا
در اجاق خود بپزی
و چون نان بخوری.
تنها تکهئی نانم من
و تو تنها خاکستری مذابی
که بر طبق ارادهٔ خود گرم و سرد میشوی
زمانی که در برابرت میایستم
مرا در بازوانت بگیر
و در خاکستر مذاب بدنت غرقم کن
مرا ببوس
با من بازی کن
با من آنچه را که ارادهٔ تُست
انجام ده.
نانآورِ من!
از من عشق مخواه، تنها مرا از آنِ خود کن.
سرودهائی که خاموش شدنی نیست.