عملکرد دمکراسی در آمریکای لاتین ۳

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۲:۵۷ توسط Bahar (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۱۰۱

گوران تربورن

ترجمه: آزاده

رکورد (گزارش) شماره‌ی ۲- کشورهای غیردموکراتیک

مفهوم محدودی از دموکراسی مانند آنچه که من برگزیده‌ام، صحنه‌ی گسترده‌ئی از رژیم‌هائی را به‌دست می‌دهد که مابین دموکراسی و دیکتاتوری هستند. آمریکای لاتین شامل انواع گوناگونی از چنین رژیم‌هائی است که برخی اوقات گواه بر خلّاقیت و تخیّل فوق‌العاده‌ی سیاسی بوده‌اند. در این مقاله، ما بیش از هر چیز با اشکال گوناگون آنچه من «انحصارگری» خوانده‌ام سر و کار داریم یعنی مکانیزم‌های گوناگونی در یک نظام مشخص که توسط آن‌ها بخش‌های معینی از جمعیت بالغ از مشارکت سیاسی محروم می‌شود. این، یا می‌تواند به‌وسیله‌ی روش‌های سنتی اروپا و آمریکای شمالی، یعنی محدویت حق رأی در قانون اساسی برحسب طبقه، جنسیت، نژاد یا دیدگاه سیاسی اعمال شود؛ و یا توسط دخالت‌های فرا-قانونی در روند انتخابات ، چه در برنامه‌ی سیاسی و چه در پای صندوق رأی. در آمریکای لاتین هر دو روش به‌دست آوردن انحصارگری مکرراً به‌کار گرفته شده و هنوز هم می‌شود.

محدودیت‌های گنجانده‌شده در قانون اساسی در مورد حق رأی، سویه‌ی مهمی از حکمرانی طبقاتی در بسیاری ممالک آمریکای لاتین است که در زمان حاضر مکرراً تحت عنوان لزومِ داشتن سواد بیان شده است؛ و با در نظر گرفتن میزان سرسام‌آور بی‌سوادی، این شیوه‌ی بسیار توانائی از انحصارگری است. این شیوه را شاید بتوان هم به‌عنوان یک مِلاک طبقاتی تفسیر کرد که به‌منظور محروم کردن بخش‌های فقیرتر طبقه‌ی کارگر و دهقان طرح‌ریزی شده‌است؛ و هم به عنوان یک ملاکِ نژادپرستانه، که بیش از همه علیه سرخ‌پوست‌ها و سیاه‌پوست‌ها به‌کار گرفته شده‌است. جدول زیر کشورهائی را نشان می‌دهد که چنین روش‌هائی هنوز در آن‌ها به‌کار می‌رود و یا فقط به‌تازگی لغو شده‌است.

کشورهائی که بی‌سوادان را از حق رأی محروم می‌کنند و میزان بی‌سوادی در آن‌ها
کشور درصد بی‌سوادی در دهه‌ی ۱۹۶۰ سال محروم کردن و یا هنوز اعمال شدن
برزیل ۳۹ در عمل
شیلی ۱۶ ۱۹۷۰
کوستاریکا ۱۶ در عمل
اکوادور ۳۲ ژانویه ۱۹۷۸
پرو ۳۹ در عمل

در برزیل ماده‌ی مربوط به‌داشتن سواد، هم در قانون اساسی سال ۱۹۴۵ و هم در قانون اساسی‌ئی که توسط رژیم نظامی در سال ۱۹۶۷ طرح‌ریزی شده، گنجانده شده‌است. (قوانین اساسی قبلی نیز شامل چنین ماده‌ئی بودند). انتخابات ۱۹۷۰ در شیلی، وقتی آلنده به‌ریاست جمهوری برگزیده شد، نخستین دور در تاریخ شیلی بود که حق رأی عمومی وجود داشت. دموکراسی کوتاه مدت شیلی بر اساس یک دموکراسی انحصارگر قدیمی در سه مرحله به‌دست آمد: نخست در سال ۱۹۵۸ حزب کمونیست دوباره قانونی اعلام شد و روش اخذ رأی مخفی برای جلوگیری از تقلب اتخاذ شد؛ دوم: در سال ۱۹۶۲ یک نظام جدید ثبت نام، تعداد رأی دهندگان ثبت‌نام کرده را دوبرابر کرد؛ سوم: در سال ۱۹۷۰ بی‌سوادها اجازه‌ی رأی گرفتند. تنفر فوق‌العاده‌ی طبقه‌ی بورژوا که در اثر حکومت اتحاد مردمی (UNIDAD POPULAR) برانگیخته شده‌بود، باید در این واقعیت دیده‌شود که قبل از انتخاب یک رئیس جمهور سوسیالیست، نظام سیاسی شیلی شباهت بیشتری به‌اروپای غربی قرن نوزدهم داشت تا دموکراسی بورژوائی معاصر. در اکوادور، طی رفراندوم قانون اساسی که بوسیله‌ی خونتای نظامی لیبرال ترتیب یافته بود، شرط داشتن سواد لغو شد، و حق رأی عمومی در انتخابات ریاست جمهوری ژوئیه ۱۹۷۸ به‌مورد اجراء گذارده شد. حال‌ آنکه، در پرو، بی‌سوادان از مشارکت در انتخابات مجلس مؤسسان ژوئن ۱۹۷۸ محروم بودند.

در اکوادور و پرو، تأثیر فوریِ اصلیِ ماده‌ی حذف بی‌سوادان، محروم کردن قانونی بخش اعظم جمعیت سرخ‌پوستان بوده‌است. در آمریکای لاتین دو کشور دیگر تحت سلطه‌ی کروئل‌ها وجود دارد که در آن سرخ‌پوستان اکثریت را تشکیل می‌دهند. این دو کشور بولیوی و گواتمالااند: در اولی محدودیت حق رأی با انقلاب ۱۹۵۲ از میان برداشته‌شد؛ و در دوّمی انقلاب اکتبر ۱۹۴۴ محدودیت حق رأی مردان را از بین برد (البته با اندکی لغزش - زیرا در قانون اساسی ضد - انقلابی ۱۹۵۶ دوباره مستقر شد و در سال ۱۹۶۵ یک بار دیگر لغو شد). به‌درازا کشیدن حق رأی محدود در اکوادور و پرو، به‌خصوص، حیرت‌آور است. زیرا قانون اساسی ۱۹۴۵ اکوادور، بیش‌تر دستاورد نیروهای سیاسی مترقی بود؛ و این دستاورد کم اهمیتی نبود، زیرا قبل از ۱۹۶۱، اکوادور ۱۴ سال پی‌در‌پی حکومت مشروطه داشت. مشابهاً بین ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ موقعی که آنه‌ها موقعیتی مسلط در کنگره داشتند، حزب اطلاح‌طلبِ پروی APRA [تحاد توده‌ئی انقلابی جنوب آمریکائی] حتی مسئله‌ی حق رأی را مطرح هم نکرد؛ و حکومت نظامی نیز که از بسیاری لحاظ مترقی بود و از کودتای ۱۹۶۸ پدیدار شده‌بود، دادن حق رأی به‌بی‌سوادان در مجلس مؤسسان جدید را مناسب ندید. هم چنین، با این که واقعیت دارد که در مجلس ۱۹۴۵ برزیل و مجلس کوستاریکا که بعد از جنگ داخلی در سال ۱۹۴۸ تشکیل شد، اکثریت با محافظه‌کاران بود، امّا حیرت‌آور است که در لایحه‌ی سلب حق رأی در دولت‌های پوپولیست (مردمی) بعدی یعنی به‌ترتیب دولت‌های وارگاس و فیگورس دست‌‌نخورده باقی‌ماند (گولارت درست قبل از اینکه اخراج شود از دادن حق رأی به‌بی‌سوادان سخن به‌میان آورد.) لوایح مربوطه به‌لزوم داشتن سواد در قوانین اساسی آمریکای لاتین اشاره به‌رگه‌ی قوئی‌ای دارد از نجبه‌گرائی آشکار. برای مقایسه می‌توان توجّه کرد که میزان بی‌سوادی در ایتالیا در بحبوحه‌ی تصویب حق رأی عمومی مردان در سال ۱۹۱۹، ۳۸ درصد بود؛ اندکی کم‌تر از فرانسه در اواسط قرن نوزدهم، درست پیش از توصیب حق رأی عمومی مردان در سال ۱۸۸۴.

تحریم‌ها، قانوی و غیرقانونی

شیوه‌های گوناگونی وجود دارد که از طریق آنه‌ها می‌توان دهقانان و زحمتکشان بی‌سواد سازمان نیافته را به‌دادن رأی موردنظر کشاند، بی‌آنکه نیازی به‌استفاده از دستگاه‌های دولت باشد. به‌جای استفاده از این دستگاه‌ها، سلاح جدیدتر و کاراتر تحریم سیاسی است: بدین ترتیب که احزاب و کاندیدگهای معینی از طریق قانون اساسی، لوایح یا تهدیدهای قهرآمیز [از شرکت در امور سیاسی] منع می‌شوند. در این‌ جا سه نوع فرعی را باید مشخص کرد. در یک متغیر، فقط بخش کوچکی از اپوزیسیون مجازند برای حفظ ظاهر در انتخابات شرکت کنند، و این تزئینی است برای آنچه در واقع یک دیکتاتوری است. دودمان حیله‌گر سوموزا در نیکاراگوئه بدین ترتیب عمل می‌کرد و هم‌چنین استروسنر در پاراگوئه و تروجیلو در جمهوری دومینیکن. در قطب دیگر، چنان نظام‌‌هائی قرار دارند که در درون آن‌ها چند امکان مختلفِ ازپیش تعیین‌شده عرضه‌می‌شود و آزادی انتخابات به‌همین چند امکان محدود است. بهترین نمونه‌ها عبارتند از کوستاریکا ۱۹۴۹-۷۰، شیلی ۱۹۴۷-۵۸ و برزیل ۱۹۴۵-۶۴. گواین‌که در مورد برزیل بخش‌هائی از ارتش نزدیک بود بارها مداخله‌ کنند. انتخابات آرژانتین در سال‌های ۱۹۵۸، ۱۹۶۳ را نیز می‌توان در این تقسیم‌بندی گنجانید. در آن سال‌ها انتخاب‌های غیرمجاز گسترده‌ترین پایه‌ی توده‌ئی را در آرژانتین داشتند و در کوستاریکا در دهه‌ی ۱۹۵۰.

نهایتاً، بین دیکتاتوری‌هائی که در پوششی پنهانند و دموکراسی‌هائی که از نظر سیاسی انحصارگرند، نوعی فرعیِ سومی وجود دارد که پیچیده‌تر است. در این نوع، دستگاه قدرتی پیچیده‌تر از یک دیکتاتوری آشکار است، برنامه‌ها شامل یک اپوزیسیون واقعی درون یک طیف تجویز شده‌است؛ و نتایج انتخابات در توازنِ قدرت در عرصه‌ی سیاسی واقعاً تأثیر دارد. امّا ورق‌های بازی روی‌هم گذارده‌شده، و اگر لازم باشد دوباره بُرمی‌خورند تا اطمینان حاصل شود که اپوزیسیون نتواند در انتخابات مهم بَرنده‌شود. در این جا، رژیم نظامی فعلی برزیل را می‌یابیم که با یک نظام دوحزبی مصنوعی تزئین شده‌است. بر‌همین روالند رژیم‌های گواتمالا و ال‌سالوادور. در برزیل، ترتیبات نهادی - از تقلب به‌صورت ایجاد کرسی‌های بیش‌تر به‌نفع نواحی غیرمرکزی و روستائی که در کنترل دولتند گرفته تا ایجاد پُست‌های تابع انتخابات غیرمستقیم - استفاده شده‌اند تا اپوزیسیون مجاز مهار شود. در سایر کشورها، تقلب و تهدید آشکار در دستور روز قرارگرفته‌است. سانتادومینیگو در سال‌های اخیر را باید به‌عنوان یک مورد به‌خصوص دانست: تا موقعی که فشار خارجی بالاخره بالدکوئر را مجبور به‌اعلام شکست در بهار ۱۹۷۸ کرد( همان نفوذ آمریکائی که او را در سال ۱۹۶۶ به‌قدرت رسانده‌بود)، این کشور بین انواع فرعی اوّل و سوّم که در بالا تشریح شد به‌نحوی در کش‌وقوس بود.

هدف اصلیِ ممنوعیت‌های سیاسی در آمریکای لاتین همواره احزاب کمونیست بوده‌ است، (با این که البته سایر احزاب دست‌چپی نیز غیرقانونی بوده‌اند) به‌جز مورد به‌خصوص استثنائی آرژانتین که حزب کمونیست در آنجا از زمان جنگ جهانی دوم روابط بهتری با بخش‌های بورژوازی داشته‌است تا با طبقه‌ی کارگر. در برزیل هیچ نوع مخالفت سیاسی مجاز نیست، به‌جز آنچه از جانب تنها حزب قانونی غیردولتی به‌نام جنبش دموکراتیک برزیل (MDB) بیان می‌شود. در آرژانتین، کسی که سال‌ها حق انتخاب شدن نداشت، پرون بود. در کوستاریکا، رئیس جمهور سابق به‌نام کالارون گواریا برای چند سال بعد از جنگ داخلی ۱۹۴۸، همراه با کمونیسم اجازه‌ی فعالیت سیاسی نداشت. در مکزیک شرایط به‌خصوص بعد از جنگ برای ثبت نام احزاب، باعث شد که حزب کمونیست تا سال ۱۹۷۸ فرا-قانونی بماند، بدین معنی که به‌رغم اجازه‌ی شرکت این حزب در برنامه‌ریزی سیاسی انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۷۶، آراء آن از پیش کان لم یکن تلقی می‌شد.

نوع دیگر ممنوعیت‌ها، از طریق تهدید و خشونت غیرقانونی اعمال می‌شود و این معمولاً از جانب ارتش صورت می‌پذیرد. در ال‌سالوادور از سال ۱۹۳۲ به‌بعد، تمام رئیس جمهورها، جدا از انتخاب یا عدم انتخاب آن‌ها، افسران نظامی بودند. اما تهدید و خشونت دولتی، در موارد سیویل نیز دیده شده‌است: یک مورد آن کوستاریکا قبل از انتخابات ۱۹۴۰ است، که طی آن رئیس جمهور سویلِ وقت به‌نام کورتز، نگذاشت رئیس جمهور لیبرال سابق به‌مام ژیمنس جلسات انتخاباتی تشکیل دهد-به‌این بهانه که ژیمنس با کمونیسم به‌نرمی برخورد می‌کند- و با استفاده از انواع روش‌های خشن، او را وادار به‌چشم‌پوشی از کاندیدائی خود کرد. اما باید تکیه‌کرد که حتی انتخابات تقلبی هم الزاماً تزئین ظاهریِ صرف نیست، بلکه دریچه‌ی اطمینان مهمی است که به‌اپوزیسیون اجازه می‌دهد در برخی مشاغل جزئی سرگرم شود. (آرژانتین در «دهه‌ی ناشناخته‌ی» ۱۹۳۰-۴۳، معروف‌ترین مورد تقلب سیستماتیک در انتخابات است.)

موفقیت‌آمیزترین مورد غیر-دیکتاتوری غیردموکراسی، مکزیک است که برای حداقل پنجاه سال یکسره حاکمیت مشروطه داشته است (شاید هم بتوان گفت ۶۰ سال) با این که نظام سیاسی مشروطه و انتخابی است و با این که اجازه‌ی ابراز مخالفت تا حدی وجود دارد و آزادی‌های کسترده‌ئی به‌‌نسبت معیار ممالک آمریکای جنوبی (مخلوط با مقدار فراوانی قهر علیه کارگران و دهقانان شورشی)، وجود دارد، لکن مکزیک را حتی نمی‌توان یک دموکراسی در مفهوم مشخص صوری آن، دانست، چه رسد به‌معنای حکومت همراه با مشارکت توده‌ئی. مشخصه‌ی این نظام، دوره‌های شش ساله ریاست جمهوری قدرت‌طلب است که روندی به‌نام تابپادیسمو (TAPADISMO) اجراء می‌شود. این لغت اشاره به‌شیوه‌ی فوق‌العاده مخفیانه و سحرآمیزی دارد که در آن کاندید ریاست جمهوریِ حزب حاکم (که موفقیت انتخاباتی‌‌اش به‌خاطر ماشین توده‌ئی کنترلی که حزب در اختیار دارد حتمی است) انتخاب می‌شود. برنامه‌ریزی آشکار درون حزب معمولاً غیرمجاز است، و کاندیدا ظاهراً توسط رئیس جمهور پیشین و شاید بعد از تبادل نظر او با دوستان نزدیکش، برگزیده می‌شود. از نظر قانون اساسی و در واقع رئیس جمهور، برای شش سال یک نیمه-دیکتاتور است. با آن‌که آزادی گسترده‌ی مطبوعات وجود دارد، انتقاد آشکار و مشخص از رئیس جمهور به‌صورت طلسمی درآمده. یک حزب اپوزیسیون محافظه‌کار جنبی اجازه‌ی فعالیت داشته، و حتی اعضای قدیمی ناراضی ِ حزب حاکم در سال‌های ۱۹۴۰، ۱۹۴۶، ۱۹۵۲، اجازه داشتند کاندید انتخابات شوند؛ امّا حداقل ارقام رسمی ۱۹۴۰ (۵درصد برای ژنرال محافظه‌کار به‌نام آلمازان که زمانی فوق‌العاده پرقدرت و برخوردار از پشتیبانی قوی بود) به‌نظر تقلبی می‌رسد.

با در نظر گرفتن پیچیدگی فوق‌العاده‌ی نوع عملکرد دموکراسی در آمریکای لاتین، ممکن نیست که آن را در یک جدول واحد با تمام رکورد تاریخی‌اش ارائه‌کرد. آنچه ممکن‌است مفید باشد، ارائه‌ی تصویر خلاصه‌شده‌ئی است از اوضاع این قاره در اواخر ۱۹۷۸

دموکراسی و دیکتاتوری در آمریکای لاتین
دموکراسی‌ها رژیم‌های مشروطه انحصارگر رژیم‌های مشروطه‌ی تقلبی دیکتاتوری‌های آراسته دیکتاتوری‌ها در حال رسیدن به‌دموکراسی در حال رسیدن به‌‌مشروطه‌گرائی
کلمبیا برزیل گواتمالا نیکاراگوئه* آرژانتین جمهوری دومینیکن پرو[۱]
ونزوئلا کوستاریکا بولیوی[۲]
مکزیک ال‌سالوادور پاراگوئه شیلی اکوادور
هایتی پاناما
هندوراس[۳]
اروگوئه

پروبلماتیک سیاست آمریکای لاتین

مقاله‌ی حاضر، تا‌به‌حال به رتق و فتق جنگلِ غربیِ مفاهیم سنتی و ابهامات راجع به‌دموکراسی و دیکتاتوری در آمریکای لاتین پرداخته‌است. رکورد تجربی‌ئی که ارائه شده است، در پرتو نتایج بررسی گذشته‌ام از دموکراسی در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری، تحلیل شده‌است. نتایج اصلی آن بررسی، در مورد آمریکای لاتین نیز صدق می‌کند. دموکراسی، دستگاه نظامی مرحله‌ی مشخصی از رشد سرمایه‌داری نیست. بلکه حاصلِ اقتران یک سری حوادث است. دموکراسی، یک پدیده‌ی ساخته و پرداخته‌ی پورژوازی یا «طبقه‌ی متوسط نیست، بلکه نتیجه‌ی تضادها و تناقضات دورنِ سرمایه‌داری است. در آمریکای لاتین، همان‌گونه که در کشورهای مهم سرمایه‌داری، دموکراسی بورژوائی از یک موضوع واحد شکفته نشده‌است، بلکه از لزوم تاریخی پیکار طبقاتی سرمایه‌داری. در آمریکای لاتین، طبقه‌ی کارگر و جنبش کارگری به‌اهمیت و خود‌‌آگاهی دموکراتیک (در معنای صوری آن) اروپای غربی نبوده‌است. امّا الگوی کلّی مشابه است. مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر و سایر طبقات توده‌ئی برای خواست‌های اجتماعی و نمایندگی سیاسی؛ شکست طبقه‌ی حاکمه؛ دموکراتیزه کردن با شرایط بورژوائی، هم در مورد شکل و هم زمان‌بندی.

البته پرسش حیاتی در مورد دموکراسی آمریکای لاتین این است که پس چرا این دموکراسی تا این حدّ نادر بوده‌است؟ من ادعا نمی‌کنم که در این مورد جواب قانع‌کننده‌ئی داشته‌باشم. ولی از سوی دیگر، نظریه این بررسی ضمن رسیدگی به‌شرایط جامع سرمایه‌داری پیشرفته‌ به‌دست آمد و سپس در این مقاله نیز به‌کار گرفته‌شد. تحلیل تجربی که در اینجا به‌کار رفته است، انحراف پروبلماتیک‌های مهم‌تر در نظریه سیاسی راجع به‌آمریکای لاتین را می‌رساند، چه این نظریه‌ها مارکسیستی باشند و چه لیبرالی. ۱- توضیح اساسی در مورد عملکرد دموکراسی آمریکای لاتین باید در ضعف طبقه‌ی کارگر و خرده بورژوازی این ناحیه جستجو شود. ۲- برای محاسبه‌ی دلایل کمیابی، ضعف و ناکامل بودن دموکراسی در آمریکای لاتین، لازم است قبل از هرچیز اقتران حوادث را در دوره‌ی بعد از رکود مطالعه کنیم. ۳- تکرار کودتاها، دیکتاتوری‌ها، تقلب در انتخابات باید بدین ترتیب درک شوند. در درجه‌ی اول و بیش از هر چیز این‌ها مظاهر و ضعف شکاف داخلیِ بورژازی و دولت آن است.

به‌هرحال، تأثیرات انتقادی بررسی‌های جدی و صادقانه‌ی تجربی، موضع نظری خود نویسنده را نیز گسترش می‌دهد. مثلاً برای خود من، تجربه‌ی آمریکای لاتین، لزوم مشخص‌تر کردن نظریه‌ام از دموکراسی بورژوائی را ثابت کرد. چرا که خودم متوجه سه مورد شده‌ام که باید آن‌ها را بیشتر شکافته و توضیحاتم را با دقت بیشتری بسط بدهم.

نخست: این مقاله، در مورد رژیم‌های سیاسی متفاوتی است که تحت حاکمیت سرمایه‌اند. اما «حاکمیت سرمایه» معانی و تفاسیر گوناگونی در دولت‌های مناطق مختلفِ دورن نظام سرمایه‌داری بین‌المللی دارد. اشکالی که حاکمیت سرمایه در آمریکای لاتین به‌خود می‌گیرد، با هفده کشور عمده‌ی سرمایه‌داری OECD متفاوت است.

دوّم: اگر به‌تاریخ ممالک پیشرفته‌ی سرمایه‌داری یکبار دیگر با نقاب آمریکای لاتینی بنگریم و به‌یاد آوریم که این قاره داستان‌های درازی از جنگ‌های داخلی و کودتاها داشته که بیانگر ضعف و شکاف ظاهراً دائمیِ درون دولت بورژوائی است. یک ویژگی ممالک سرمایه‌داری پیشرفته عریان می‌شود. اساسی‌ترین مسایل مربوط به اسقرار یک نظام دولتی، همیشه قبل از آغاز مبارزه برای دموکراسی حل شده‌اند. منظورم از نظام دولتی، وحدت مرکزی دستگاه‌های دولتی و بلافاصله انحصاری‌کردن ابزار سرکوب است. اشکال قهرآمیز مبارزه‌ی طبقاتی سیاسی در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته یا کوشش‌هائی برای انقلاب توده‌ئی بوده‌اند (مانند انقلاب‌های قرن نوزدهم در فرانسه) یا کودتاهائی از بالا، یعنی در نقطه‌ی اوج نظام مشروطه (مانند استقرار نظام فاشیستی در ایتالیا و آلمان؛ پس از اینکه موسولینی و هیتلر به‌شیوه‌های اصولاً قانونی به‌قدرت سیده‌بودند؛ میلیتاریزه کردن ژاپن، یا رشد رژیم‌های قدرت‌طلب در فنلاند و اتریش). به عبارت دیگر، نظریه دموکراتیزه کردن سرمایه‌داری، باید پیش شرط استقرار یک نظام دولتی را در محاسبه‌ی خود بگنجاند.

سوّم: تقریباً کلیه‌ی رژیم‌های دیکتاتوری آمریکای لاتین، چه نظامی و چه سیویل، نه به‌عنوان آخرین حربه علیه امواج انقلابی، بلکه در مخالفت با برخی اشکال دیگر رژیم سرمایه‌داری مستقر شده‌اند. و این، پرسش بعدی را مطرح می‌کند: رابطه‌ی بین بازتولید سرمایه‌داری و دموکراسی برای خودِ بورژوازی چیست؟ آیا گرایش‌های ذاتی در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری موجودند که بورژوازی را تا وقتی استثمار اقتصادی و انباشت سرمایه‌اش مجاز و تحت حمایت باشد، تشویق به‌رعایت شکل رژیم سیاسی می‌کند؟

از آنجا که پرسش نظام دولتی، منطقاً، بعد از پرسش رژیم سیاسی است؛ از آنجا که موقعیت بین‌المللی آمریکای لاتین یک متغیر توضیحی احتمالی است؛ و از آنجا که رابطه‌ی بورژوازی، اشکال حکومتی مختلف در دولت سرمایه‌داری، یک سئوال بعدی است، که مستقیاً مرتبط با دورنماهای آینده‌ی دیکتاتوری‌های موجود و رژیم‌های قدرت‌طلب است بنابراین نظم کاووشی که در زیر می‌آید بر مبنای همین ترتیب منطقی تعیین شده‌است.

(ادامه‌ دارد)


پاورقی‌ها

  • نیکاراگوئه بعد از تاریخ این جدول در اواسط ۱۹۷۹ موفق به‌پیروزی در انقلاب توسط چریک‌های ساندنیست شد.
  1. ^  مجلس مؤسسان تشکیل می‌شود که در ژوئن ۱۹۷۸ انتخاب شده، اما ارتش هنوز حاکم است.
  2. ^  انتخابات تزئینی صورت می‌گیرد که در آن مخالفت آزاد است.
  3. ^  شاید یک رژیم در حال گذار، بعد از یک دیکتاتوری
  4. ^  انتخابات ریاست جمهوری آزاد قرار است در سال ۱۹۸۰ انجام پذیرد.

اظهارنظر: ملاحظه‌کنید که در لیست دیکتاتوری‌ها سه کشور غیر پیشرفته و سه کشور از پیشرفته‌(ترین) وجود دارد.