صیادی در «گِمُش دِپِه»
شهر ترکمننشین «گُمِش دِپِه» در کنارهٔ شمال شرقی دریای خزر واقع است. در زمانهای پیش (دورهٔ قاجاریه) گمش دپه علاوه بر آن که پایگاهی برای کارهای صیادی و محصولات دریائی شهر و بازارهای دور و نزدیک بود، بندری تجاری نیز محسوب میشد که رابطهٔ تجارتی منطقهٔ را با شهرهای کنارهٔ شمالی ایران و شهرهای ساحلی روسیه برقرار میکرد. ریشسفیدان شهر، وقتی از شهر قدیمی «گُمِش دِپِه» یاد میکنند، تپههای بلندی را در جهت مخالف دریا نشان میدهند که گمیشان فعلی در میانهٔ فاصلهٔ آن تپهها تا دریا قرار دارد. اولین خانههای چوبی بلندِ شهر را که امروزه نیز جزو بزرگترین ساختمانهای چوبی شهر است، «اربابان صید» بنا کردند این خانهها را در جائی بنا کرده بودند که موج دریا میتوانست ستونهای غربی آن را فراگیرد، امّا حالا این خانهها بیش از یک فرسنگ از ساحل فاصله دارد.
با آمدن اربابان بهمحل کنونی، طولی نکشید که خانههای کوچک صیادان، دور و بر خانههای اربابی برپا شده و کمکم شکل کنونی شهر ظاهر شد. این یکجائیِ محل سکونتِ صاحبکار و کارگر، کار مراقبت از صید را آسانتر کرده ترس ارباب را از فروش پنهانی ماهی توسط صیاد کم کرد. امّا بازارهای محلی، بهرغم محدودیتشان همیشه آنقدر کشش داشت که صیادان را برای فروش صید غیرمجاز وسوسه کند. وقتی این کشش بازار، با کمبود دستمزد صیادان جُفت میشد، حضور ارباب در محل، حتّی بههمراه یک یا چند مباشر نیز نمیتوانست مانع از فروش صید قاچاق بشود و صیادان برای خلاصی از فقر مدام، دستکم تا حد متعادل کردن زندگی خود، بههر نحو که شده دست بهفروش قاچاق زدند، امّا آخر کار بهعلت انواع عقوبتهای ناشی از این کار هیچ گاه نتیجهٔ نهائی بهسود آنان تمام نمیشد.
بعدها با گُسترش بازار تقاضا که مدتها بود از حدود مرزهای کشور فراتر رفته بود شیلات وارد عمل شد و اربابان را زیر چتر خود گرفت و برای جلوگیری از خروج صید غیرمجاز، خاصه خاویار، نظام پاسداری مبتنی بر خشونت نظامی را بنا نهاد.
انحصار شیلات برای اربابان، بهآن معنی بود که بهجای بازارهای کم جذب اطراف بهخریدار همیشگی دسترسی مییافتند و نظام پاسداری گارد ساحلی نیز خیال ارباب را از جهت قاچاق ماهی آسوده ساخت. امّا این جابجائی نه فقط هیچ گونه تغییر واقعی در وضعیت قبلی صیادان بهوجود نیاورد، بلکه افزایش مداوم هزینهٔ زندگی در مقابل دستمزد ثابت، اجبار کار قاچاق را بیشتر کرد، با این تفاوت که این بار ضایعات جانی و مالیئی که نصیب صیادان میشد بیشتر شده بود.
پیشترها وقتی شهر در کنارهٔ ساحل قرار داشت، صیاد که از صید برمیگشت، باقی روز را در کنار زن و فرزند خود بهباقی کارهای جنبی صید میپرداخت. امّا امروزه، ادامهٔ پسنشینی دریا، فاصلهٔ گمیشان فعلی را از دریا بهاندازهئی رسانده که اگر وضع بهروال گذشته میبود، لزوم یک کوچ دوباره بهکنار ساحل، شهر را از جا میکند. امّا تفاوت مصالح بهکار رفته در شهرسازی و ترکیب تازه و پیچیده امروزی اقتصاد شهر و منتفی شدن ترس صاحبان ابزار صید از فروش غیر مجاز صید بهعلت وجود شبکهٔ نظارت گارد ساحلی خیال کوچ را نیز از بین برده است. امّا برای ادامهٔ کار صید و مجاورت دائمی صیاد با دریا ترتیبی دادهاند که صیاد نزدیک آب باشد و کار صید بر زمین نماند. درواقع تاوان دو اصل ناهماهنگِ لزوم نزدیکی صیاد بهدریا و روزافزونی فاصلهٔ دریا از شهر را صیاد پرداخت یعنی صیاد از دل خانوادهٔ خود کنده شد و بهساحل «بهدرون کومههای صیادی» برده شد.
صاحب کارها (شیلات و اربابان) مسئله را با ایجاد کومههای پراکنده برکنارهٔ آب که محل خورد و خواب موقت! صیادان باشد حل کردند. این کومهها که در ساحل پراکنده است. اطاقکهائی است برپایههای چوبی بهارتفاع نزدیک بهدو متر که بسته بهگنجایش آن از ۶ و گاه تا ۲۴ کارگر صیاد در آن زندگی میکنند. اندازههای بزرگترین کومه بهدرازای ۷ و پهنای ۴ و بلندی ۲ متر است که آن را از تخته و حلب ساختهاند.
صیادان بهنوبت نزدیک به ۱۰ ماه از سال را تحت عنوان زندگی موقت در این اطاقکها سر میکنند و دو ماه دیگر را که فصل تخمریزی و گرمای تابستان است بهشهر باز میگردند و بدون دریافت مُزد منتظر آغاز دوبارهٔ کار صید میمانند.
صیادان را از نظر ارتباط با شیلات میتوان بهدو گروه تقسیم کرد:
۱. صیادان قراردادی، یعنی صیادانی که از طریق یک سر صیاد با شیلات ارتباط دارتد و حقوق بگیر شیلاتاند، اینان موظفند ظرف ده ماه صید، با قایق و پارو و تور و کومه امانتی شیلات، حدّاقل معینی ماهی صید کرده تحویل دهند تا بتوانند سال آینده دوباره در خدمت شیلات بهکار صید بپردازند. اگر سر صیادی کمتر از آن میزان معین صید کند و شیلات با این حال با او برای سال بعد قرارداد ببندد، باید کمبود صید سال پیش را جبران کند، وگرنه شیلات میتواند از بستن قرارداد با سر صیاد که مسئول صیادان دیگر نیز هست برای سال بعد خودداری کند. رقم دریافتی ماهانهٔ این افراد از هزار تومان بیشتر نیست که البته این رقم دستمزد سر صیاد است امّا حقوق صیادان یا در اصل پاروکشها گاهی از پانصد تومان هم کمتر است. دو نمونهٔ زیر که نزدیک به ۲ سال پیش از وضع صیادان بهدست آمده میتواند گوشهئی از وضع آنان را روشن کند:
(۱) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام: الـلهوردی ساکن: خواجه نفس کومهٔ صیادی: ؟
دارای ۷ فرزند: دختر بزرگ شوهر کرده - پسر بزرگ هم در خدمت ژاندارمری جنوب.
باقی فرزندان: یک پسر ۹ ساله، دختر ۱۶ ساله، پسر ۱۴ ساله، ۹ ساله، ۲ ساله.
دریافتی ماهانه: ۷۱۷ تومان سابقهٔ کار ۲۶ سال در خدمت شیلات.
سن: ۵۰ سال شغل قبلی و جنبی: زارع، که بعد از تقسیم اراضی بیزمین شد.
سواد: ندارد. خرج متوسط ماهانه بهنظر خودش ۱۲۰۰ تومان
با این مبلغ (۱۲۰۰ تومان) در هفته دوبار گوشت میخورند - دوبار ماهی.
باقی وعدههای غذا برنج - نان و چای. کمبود درآمد ۵۰۰ تومان.
(۲) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام: نورجان (کوچکی) ساکن: گومیشان کومهٔ صیادی: ؟
دارای ۸ فرزند: سه فرزند بزرگتر از او جدا شدهاند. از باقی فرزندان ۳ تن محصلاند.
دریافتی ماهانه: ۷۰۰ تومان سابقهٔ کار: ۳۵ سال
سن: ۵۳ سال شغل قبلی: ارابهدار.
سواد: ندارد. خرج متوسط: ۱۲۰۰ تومان. با این مبلغ در هفته: دو روز گوشت میخورند
دو روز ماهی. باقی وعدهها: آش بیگوشت. نان و چای.
کمبود درآمد: ۵۰۰ تومان.
۲. صیادان پیمانی که در ارتباط با پیمانکاران (ارباب پیشین) کار میکنند. در این شکل از کار پیمانکار در مقابل شیلات تعهد میکند که بسته بهتعداد کارگران صیاد میزان معینی از صید را تحویل دهد. درآمد حاصله را در آخر سال نصف میکنند که یک نیمهٔ آن سهم ارباب است و نیمهٔ دیگر بین صیادان قسمت میشود. کار پیمانکار در این میان، تهیهٔ قایق و تور و کومه برای صیادان است (بهجای شیلات) و تعهد در مقابل شیلات برای رساندن صید بهمیزان حدنصاب مورد قرارداد.
کار و استراحت صیادان در فصل صید نوبتی است. شکل نوبتی کار طوری است که هر صیاد از سی روز ماه در مجموع ۱۵ تا ۲۰ روز را در کومه میماند و باقی روزهای ماه را در شهر بهسر میبرد. تعداد و نوبت کار بهنحوی است که هیچگاه کومه از صیاد خالی نمیماند و کار تعطیل نمیشود.
صیادان هر پگاه، بیآن که چیزی بخورند، هر سه نفر با یک قایق (یک سرصیاد که سکانبان است و دو نفر پاروکش) قبل از دمیدن آفتاب خود را بهتورهای پهن شده در دریا میرسانند. پس از وارسی تورها و گرفتن ماهیهای بهتور افتاده آنها را بهنزدیکترین صیدگاه محل کار خود میرسانند. در آنجا مأمور شیلات، خاویار و گوشت ماهی را جداگانه وزن و درجه بندی کرده بهحساب سرصیاد یا پیمانکار مربوطه واریز میکند. بسیاری از اوقات وزنی که مأمور صیدگاه برای میزان صید شده تعیین میکند و درجهئی که بهنوع جنس خاویار میزند و مقدار گوشتی که برای غذای افراد کومه بهسرصیاد هر کومه میدهد بهرابطهٔ خوب و بدی بستگی دارد که این مأمور با سرصیاد برقرار کرده است. البته این رابطه زیاد عاطفی نیست. بلکه بیشتر بهسکوت سرصیاد در مقابل حق و ناحق کردن مسئول توزین بستگی دارد.
سرصیادی میگفت: ممکن است برای تک تک ما این نامیزان کشی عمدی قابل چشمپوشی باشد و بدردسر دعوا و مرافعهاش نیرزد، امّا با توجه بهشمار زیاد قایقهائی که سهم هر یک از صیدگاههاست و مدت ده ماهی که یک ترازو میتواند با این روش خاویار جابجا کند، لابد رقمی است که مسئول صیدگاه نمیتواند بهتنهائی آن را بخورد، خاصه آن که شکایت از این بابت نیز کمتر بهجائی رسیده است.
صیادان پس از تحویل صید با رسیدهای مهر شده و مقدار مشخصی از گوشت ماهی بهعنوان خورشتی یک روزشان از صیدگاه بهکومه باز میگردند. در زمستان صیادان برای رسیدن بهمحلی که بیش از ۵ متر عمق داشته باشد باید بیش از یک فرسنگ از ساحل دور شوند. این رفت و برگشت با پارو ۸ ساعت و با بادبان ۴ ساعت طول میکشد. باد مخالف و وجود کولاک بسیاری از اوقات این مدت را بهده ساعت میرساند. عوض کردن تورها بهنحوی که دریا هیچ گاه از تور خالی نباشد، قراردادن تورهای خشک بهجای تورهای چند روز مانده در آب، وارسی قایق و بادبان، کار مداوم صیادان است تعویض تور بیشتر در فصلهای معتدل یا گرم انجام میشود و در زمستان بهسبب آن که خطر پوسیدگی تور بهعلت سرما زیاد نیست تور را کمتر عوض میکنند. با توجه بهفاصلهئی که تور از ساحل و صیدگاه دارد، صیادان مجبورند وقتی بهدریا بزنند که هنوز کمی از شب مانده و وقتی سپیدهٔ صبح میزند آنها تقریباً نیمی از کارشان را انجام دادهاند.
صیادان وقتی از کار باز میگردند تورها را روی چوبهای بلندی که مخصوص این کار است پهن میکنند و پیش از غذا چای مفصلی مینوشند و پس از غذا چُرتی میزنند. بعد از خواب باز بهسراغ تورهای پهن شده میروند و آنها را بازدید و وارسی میکنند. تورها را بدون استثناء هر روز طرفهای عصر جمع میکنند تا رطوبت شب آن را خیس نکند. صیادان بعد از شام، زیر نور چراغ نفتی کمی گفتوگو میکنند و پس از نوشیدن یکی دو استکان چای میخوابند.
کار صیاد را از دو طریق بازرسی و نظارت میکنند. در دریا از طریق قایقهای رابط شیلات که بین صیدگاهها برای انتقال صید و دادن آذوقه بهافراد ساکن در صیدگاه در رفت و برگشت است. و در ساحل از طریق افراد گارد ساحلی.
فشار از ناحیهٔ افراد گارد ساحلی (که امروز دیگر وجود ندارد) حتی در مواردی که نشانههای قاچاق نیز وجود نداشت، برای زهرچشم گرفتن و مقاصد دیگر اعمال میشد. فحّاشی، بیدارکردن صیادان در نیمههای شب و وادار کردنشان بهغذا پختن، لخت کردن و دواندن دسته جمعی صیادان در گل و لای کنار ساحل تا نزدیکیهای صبح، کتک زدن، سینه خیز بردن و... از موارد عادی آزار افراد گارد ساحلی ناحیهٔ ۴ شیلات بوده است. اعمالی که مأموران گارد ساحلی بهتلافی مقاومت افراد یا بعد از دستگیری جنس قاچاق غیرمجاز! انجام میدادند گاه منجر بهنقص عضو یا موارد غیرانسانی دیگر میشد (صیادان برای اثبات این مدعا اشاره میکردند بهقتل مشکوک «اخی قلیچ نیازی» در کومهاش، بریدن بینی «بابِش تاتار» با سرنیزه و وضع اسفبار «امین کلته» که بر اثر شکنجهٔ مداوم چندین ساعته در پاسگاه فلزی دچار اختلال مشاعر شده است و حالا ناتوان و عاجز از هر کاری، بهامان خدا رها شده، درحالی که گناهش فقط ایستادگی در مقابل کتک و ناسزاهای افراد گارد ساحلی بود که نتوانسته بودند از او جرمی دال بر صید قاچاق بهدست آورند.)
بعد از این درگیریهای بدنی، باقی کارهای حقوقی را معمولاً شیلات بسیار مؤدبانه و محترمانه، از طرق مراجع دادگستری انجام میداد این اقدامات بهاخراج صیاد خاطی منجر میشد، بیآن که هیچ حقی برای پیشینهٔ صیادی و زحمتهای صیاد طی سالهای متمادی بازشناسد.
قانونیترین نوع اخراج صیادان قراردادی، گزارش گارد ساحلی مبنی بر دریافت جنس قاچاق از صیاد بود که گاه حتی یکی دو کیلو گوشت ماهی یا یکی دو ماهی معمولی نیز برای گزارش قاچاق کافی بود.
مورد دیگر بهحدّنصاب نرسیدن محصول صید سرصیاد طرف قرارداد بود که با اخراج او، صیادان همراه او نیز خودبهخود بیکار میشدند و دستشان بهجائی بند نبود. قربانیگیری دریا آخرین صدمهئی است که خانوادهٔ صیاد چون سرنوشتی گریزناپذیر متحمل میشود. در یک نشست چند دقیقهئی با صیادان آنها توانستند با یک حساب سردستی نام ۱۳ صیاد را که گرفتار دریا شده، جان سپردند، بهخاطر آورند شکی نیست که با حداقل امکان ایمنی (جلیقهٔ نجات) بیش از نیمی از آنها میتوانستند جان سالم بدر برند. وقتی انسان با مسائل صیادانی که بهصید قاچاق دست میزدند از نزدیک آشنا میشود دیگر کلمه قاچاق برایش آن مفهوم مکروه پیشین را در بر نخواهد داشت. اینجا فرد یا افرادی برای دست یافتن بهمنابع مالی سرشار یا برای کار نکردن و بردن بهره هنگفت نبود که قاچاق میکردند. آنها برای ترمیم آن بخش نابسامان وضع مالی که مراجع قانونی و حقوقی کمبودش را قانونی اعلام میکردند دست بهقاچاق میزدند.
فقر همگانی قاچاق گروهی را بهوجود آورده و قبح آن از میانه رفته بود. آنها بهکار قاچاق چون زراعت نگاه میکردند که یکسال میشد و سال دیگر با نباریدن باران نه فقط برداشتی نبود بلکه خود زمین هم میسوخت، امّا فرق در این بود که در زراعت وقتی زمین بار آورد محصول آن برکت محسوب میشود درحالی که در کار قاچاق وقتی هم که چیزی بهچنگ میآمد، چون داروئی مکروه دزدانه بهزخم زندگی زده میشد. قاچاق را معمولاً بهدو طریق انجام میدادند. یا بدون رشوه بهپاسگاه که آن وقت قاچاق بهمعنی واقعی بود که کاری بود مشکل که عقوبتی دردناک برای صیادان بهدام افتاده در بر داشت. یا با اطلاع رئیس پاسگاه و بعضی از همدستانش (که این بعضی را خود رئیس پاسگاه انتخاب میکرد تا مبلغ رشوه زیادی خُرد و بیقابلیت نشود). در این مورد نیز اگر صیاد بهدام افراد خارج از شبکهٔ رشوهخواری میافتاد اوضاع برای او فرقی نداشت، چه حتی اگر قرار خود را لو میداد مسئله نه فقط فرقی نمیکرد که بدتر هم میشد. شبکهٔ رشوه دهی و رشوه خواری در همین حدّ خلاصه نمیشد. اغلب اوقات هر کومه برای پاسگاه ناظر بر خود، مبلغی بهطور هفتگی یا ماهانه میپرداخت و این پرداختها سر دیگرش منتهی بهمقامات بالاتر میشد. که نه صیادان رنگ او را دیده و نام او را شنیده بودند و نه آن دیگران میخواستند که از چگونگی چیزهائی که در این جا میگذشت خبردار شوند. مهم رقم رشوه و تداوم آن بود.
ترتیب دادن این کارها بهعهدهٔ شخص رابط بود. هم او بود که پولها را جابهجا و صیاد را برای ادامهٔ کار راضی میکرد. زحمت کار قاچاق حتی زمانی که رشوه مشکلات کار را تخفیف میداد آنقدر بود که معمولاً وقتی کمبود مالی صیاد برطرف میشد دیگر بهادامهٔ این کار راضی نمیشد امّا زمانی که صیاد قاچاق نمیکرد، بهعلت قطع شدن حق رشوه، اذیّتهای پاسگاه شدت میگرفت که سرصیاد و صیادان معنی آن را میفهمیدند و آن وقت که صیادان آخرین نفسهای مقاومت را برای قاچاق نکردن میکشیدند، واسطهٔ کار کُشته وارد گود میشد و باقی کار را بهنتیجه میرساند و خاویار کیلوئی ۹۰۰ تومان را در بازار آزاد، با کیلوئی ۲۰۰ تومان از دست صیاد میقاپید و سهم پاسگاه خود را نیز از همین مبلغ برمیداشت. در گذشته (پیش از انقلاب) جو حاکم بر منطقه بهنوعی بود که همهٔ عوامل، صیاد را بهکار قاچاق برای گذراندن زندگی وادار میکرد. هیچ صیادی را در طول سه چهار سال رفت و آمد گهگاهی خود بهاین منطقه ندیدم که مورد ضرب و شتم بیحرمتی افراد گارد ساحل قرار نگرفته باشد. صیاد در هر جای این منطقه و در هر مرحله از کارش که دیده بشود، ابتدا دزد و قاچاقچی انگاشته میشود، مگر این که بهرقم کتک و نثار انبوه ناسزا خلاف آن ثابت میشد. ناتوانی در بهدوش کشیدن بار زندگی بهعلت دستمزد کم و ترغیبهای تلویحی از طریق آزار و اذیّت افراد گارد ساحلی و زورگوئیهای شیلات آنقدر قوی بود که حتی ترسوترین صیادان را بهناگزیر بهورطهٔ قاچاق یا همکاری با دوستان قاچاقچی میکشاند.
نبودن هیچگونه امنیت اقتصادی و اجتماعی، فقدان تأمینهائی مانند بیمه و حق بازنشستگی، فقر بهداشتی، نبودن نهادهای فرهنگی برای افراد گمیشان که اکثریت آن را صیادان تشکیل میدهند، شهر را بهاسکلتی چوبی مانند کرده است که هر لحظه بیم از همریختنش میرود و با توجه بهآن که گمیشان با چنین وضعی شهر محسوب میشود بهسهولت میتوان حدس زد روستاهای صیادنشین چه وضعی دارد.
عمق بیانصافی دستگاه حاکمه در این منطقه را وقتی میتوان فهمید که صیاد ۷۰ سالهئی بعد از ۵۰ سال کار، برای دم کردن یک قوری چای مجبور است چون کودکان تازه بهراه افتاده (کار مداوم در آب پاها را از کار میاندازد و پیری نیز میزید بر علت است) یک سطل آب را از آب انبار خود یا همسایه تا طبقه دوم خانه (چرا که بهسبب رطوبت زیاد طبقهٔ اول قابل سکونت نیست) از نزدیک به ۱۵ پله بهبالا بکشاند و وقتی نفسش بجا آمد و پای صحبتش نشستی از ۵۰ سال تجربه کولاک و شلاق آب شور و یخزدهٔ دریا، از ۵۰ سال برق سرنیزه و کوبهٔ قنداق تفنگ و سوزناسزا چه میتوانی بفهمی؟ بهآن ریش سفید و چهرهٔ نجیب و پر چین که نگاه میکنی، از خود میپرسی راستی ناسزا را که سزاست؟!
و تازه این راوی پیر (خوجه محمددائی) از خوشبختترین صیادان است چون که بعد از پنجاه سال کار صیادی از طرف شیلات بهعنوان صیاد بازنشسته پذیرفته شده و سر پیری ۷۲۰ تومان حقوق بازنشستگی میگیرد و در شهری زندگی میکند که در آن نان گردهئی ۱۵ ریال و گوشت کیلوئی ۳۵ تومان و یک هندوانه متوسط ۱۵ تومان است.
شیلات از سال ۱۳۳۱ بهجای تأمین حداقل معیشت صیادان، سرنیزه را مقابل آنها گذاشت در این سالها پر شدن جیب واسطهها و مقامات عالیرتبهٔ کُنترل قاچاق و بر باد رفتن ثروت ملی کار دیگری صورت نگرفته است.
نصیبِ تولیدکنندگان اصلی این ثروت یعنی صیادان جُز خشونت و مرگ در محل کار و تحمل فقر و زندگی جنگ زده در شهر و روستای خود چیزی نبوده است. درهم ریختگی نظام حکومت پیشین سرانجام بساط قدرت خودکامه گارد ساحلی را نیز بههم ریخت، و حالا صیادان در حال تشکیل سندیکایشان و چشم انتظار رهآوردهای حکومت تازهاند.
ابراهیم مختاری
* گمش دپه = کمش دپه، که گمش بهمعنی گاومیش است و دپه هم احتمالاً تلفظ ترکمنی کلمه است. امروزه بهاین محل که در حوالی گرگان واقع است گمیشان هم میگویند. ک. ج.