شعر زندگی را می‌سرایم

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۵۶


فریدون فریاد

به‌مهدی و مهتاب رحیمی


زنبورها در کار سرودن منظومهٔ عسلند

غازها در آغاز روز

دوازده ترانهٔ زردرنگ سروده‌اند

(جیک‌جیک جوجه‌های گیج
گیجم می‌کند!)

گاوها سبرهٔ تازه را می‌چرند

و شعری تازه در پستان‌هاشان مایه می‌بندد.

اسب‌ها در دورانی یکنواخت

در خرمنجا

در ضرباهنگ کشمکش پاها و بافه‌ها

غزلی زرّین می‌سرایند

با قافیهٔ گندم دانه‌ها

در مقاطع

خورشید بر شالی‌های سبزرنگ بلند بوسه‌ می‌زند

و دانه‌های تنبل برنج

در قله‌های بلوغ خود

قصیدهٔ سیمین خورشید را می‌سازند

پروانه‌ها ملوّن، دوبیتیِ رنگینیِ را

در بحور دوگانه

بر حاشیهٔ دستمال آبی روز

گلدوزی می‌کنند

آفتابگردان‌ها

مثنوی وصل آفتاب و

ارتفاع وحدت نور را

تجربه می‌کنند

شبتاب‌های شگفت‌انگیز در زیر بوته‌های بومی

با جسم فسفرین خود

آواز روشنائی شب را
آماده می‌شوند

شبدرهای چهارپر

رباعی سبز زمان را
بر خاک می‌نویسند

و انسان در آن فراز در کارِ سرودن است

در بستان صبح

سیب‌زمینی‌ها جمع می‌شود

در بینجزار[۱] شب

شالی

از دستبرد خوک پائیده می‌شود

در خرمنزار ظهر

دگردیسی دانهٔ گندم

به‌سوی معجزهٔ نان
در جنگل جوان هموار می‌شود
دخترکان نوعروس آوازه‌خوان

هیمهٔ حجله گاهِ زمستانیِ خود را گرد می‌آوردند

در دهکده

آهنگرانِ مسین رخسارک

داس‌های امسال را تیز می‌کنند

و بر خیش‌های کهنه پتک می‌کوبند

نجّارِ کهنسال روستا نیز

با چوبِ تیرهٔ بلوط

درهای خانهٔ مهتاب[۲] را می‌سازد

انسان در کار سرودنِ سرودِ کار است

اینجا همه در کار سرودنند و در کارند

من در این فراز شعرهای سروده را جمع می‌کنم

من در این فراز

زندگی را می‌سرایم.


پاورقی‌ها

  1. ^ جای کشت برنج.
  2. ^ نامِ زن.