سیاست جامعه و سیاست ادبیات

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۹۲
از: ک. زلینسکی
K.Zelinsky
ترجمه: پرویز صالحی

انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ اتحاد جماهیر شوروی شکاف سیاسی عمیقی بین نویسندگان آن سرزمین به وجود آورد: سمت‌گیری سیاسی له و علیه آغاز عمیق‌تر شدن شکاف ایدئولوژیکی بود. پیشرفت ادبیات شوروی از نظر کلی تنها زمانی قابل درک است که به‌مبارزه برای آفرینش ادبیات توجه شود. یعنی ادبیاتی که لنین از آن به‌عنوان «بخشی از اتحاد پرولتاریا» یاد کرده است. در دهه‌های اخیر مساله تقرّب ادبیات به زندگی و کمک بدان برای، ایفای نقشی فعال در آموزش کمونیستی مردم، مدام مطرح بوده. و بدین منظور متناسب با شرایط تاریخی راه حل‌های مختلفی نیز ارائه شده است.

در تمام مراحل رشدِ ادبیات شوروی، حزب کمونیست به‌عنوان عامل اصلی تأثیر گذارنده در جریان ادبیات عمل کرده است. در این زمینه، ادبیات پدیده‌ئی چنان تازه به‌وجود آورده است که در تاریخ ادبیات جهان بی‌نظیر است. در این بحث کوشش من این است تا خواننده‌ها با جهت‌گیری‌های کمیته مرکزی حزب و رهنمودهای ارائه شده رهبران آن آشنا کرده مدارکی به‌دست دهم که در رشد ایدئولوژیکی نویسندگان شوروی تأثیر فراوان داشته است. پیش از ادامه بحث باید اصول فلسفی و تئوریکی حزب،‌ که بر مبنای آن سیاست ادبیات تعیین می‌شده شناخته و سنجیده شود. در این مورد باید به‌موضوع اصلی، یعنی موضوع حزبی شدن، که سنگ بنای هنر تازه‌ئی است که در سرزمین سوسیالیسم خلق می‌شده، توجه کنیم.

مفهوم حزبی شدن در هنر چیست؟ آیا این مسأله مستقیماً در برابر نظریهٔ آزادی هنر قرار نمی‌گیرد؟ آیا این معنای هنر با آن جریان تبلیغاتی‌ئی درگیر نمی‌شود که هنر متکی به‌ایدئولوژی را نقطه مقابل حقیقت زندگی می‌داند؟ درست همان برداشتی که نظریه‌پردازان بورژوائی، در قالب مدافعان آزادی فردی، در زمینه حزبی شدن ادبیات دارند و آن را مورد انتقاد و تمسخر قرار می‌دهند؟

درک صحیح این مساله کلید شناخت و آن عامل ویژه‌ای است که در زندگی ادبی اتحاد شوروی وجود دارد. و بر مبنای آن می‌توان دریافت که چرا کمیته مرکزی حزب کمونیست در قبال هر نوع انحراف از اصول ایدئولوژیکی مارکسیسم ـ لنینیسم در ادبیات، چنین حساس است.

لنین، درباره اصول حزبی شدن ادبیات، در بسیاری از آثارش بحث‌های جامع فلسفی‌ئی به‌دست داده است. چنان که در اثر فلسفی خود به‌نام «ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم» و در مقالهٔ «درباره لئوتولستوی» مفهوم واقعی حزبی شدن ادبیات را نشان می‌دهد. در این زمینه من نمی‌توانم چیز بهتری ارائه دهم مگر این که گفتهٔ لنین را که توسط کلارا زتکین نقل می‌شود دوباره تکرار کنم:

«... مساله مهم این نیست که نظر ما درباره هنر چیست. این که بدانیم هنر به‌چند صدنفر و یا حتی چند‌هزار نفر از توده‌های میلیونی چه می‌دهد، نیز اهمیتی ندارد. هنر به‌مردم تعلق دارد. هنر باید عمیقاً ریشه در توده‌های فشرده کارگر داشته باشد... هنر باید احساس‌ها،‌اندیشه‌ها و آرزوهای این توده‌ها را بهم پیوند دهد[۱] (تکیه از نویسنده است.)

بهمین علت است که لنین باز تأکید می‌کند: «ما[۲] نباید آرام بنشینیم و اجازه بدهیم هرج و مرج در همه سو رشد بیابد. ما باید این جریان را به‌صورت منظم رهبری کرده نتایجش را شکل بدهیم»[۳]

بنابراین برای لنین، وظیفه دخالت در جریان ادبی، یعنی یاری رساندن ایدئولوژیکی به‌نویسندگان، از درک او ازمساله حزبی شدن در هنر مستقیماً نشأت می‌گیرد. برخلاف عقاید فلاسفه پیش از او که بر تفسیر جهان تکیه می‌کردند، برای لنین عقیده مارکس که بر تغییر جهان اسناد می‌کند، کاملاً قابل پیاده شدن است. در واقع لنین فیلسوفی است که جهان را تغییر می‌دهد. برای او پدیده‌های کاملاً نظری دستگاه‌های فلسفی با واقعیت و بالاتر از همه، با مبارزه اجتماعی، رابطهٔ مستقیم دارند. این نظریه در آن مقولهٔ از زیبائی شناسی مطرح می‌شود که مساله حزبی شدن ادبیات و هنر هم جزئی از آن است.

برای لنین مقولهٔ حزبی شدن دارای مفهوم عمیق فلسفی است. او این عقیده را با طبعیت اندیشهٔ انسان و آموزش‌های اصولی خود وابسته می‌کند اندیشهٔ ما احساس‌های ما را، که نخستین علائم دنیای خارج را به‌ما می‌دهند، پرورش داده،‌ نظرات و عقاید انتزاعی ما را دربارهٔ دنیای خارج شکل بخشیده سرانجام دانش علمی ما را بهم متصل می‌کند. در تمام این مراحل نقش اصلی را برداشت و تلقی ایدئولوژیکی فرد به‌عهده دارد که روابط دنیای خارج و محیط اجتماع را نظم بخشیده، اصول راهنمای افراد را،‌که با روابط اجتماعی و هدف‌های هستی آن‌ها پیوند دارد، شکل می‌دهد.

هنرمند از طغیان تأثیرات هستی، آن چه را که می‌خواهد تصویر کند انتخاب می‌کند در حوزهٔ فلسفی، این جریان می‌تواند عمل انتخاب نامیده شود. در این صورت مقولهٔ حزبی شدن نه تنها به‌حوزه اجتماعی (مانند وقف خویشتن به‌یک حزب) بلکه به‌حیطه زیبائی شناسی نیز پای می‌گذارد.

زیبائی به‌نحوی از انحاء به‌آن پدیده‌هائی وابسته است که آن را ترکیب می‌کند. مقولهٔ حزبی شدن در حوزه رئالیسم سوسیالیستی، جنبه‌های زیبائی شناسانه خود را در تجسم زیبائی فورم‌های اجتماعی زندگی، در تجسم زیبائی روحی مردمی که برای کمونیسم مبارزه می‌کنند متجلی می‌سازد.

گروهی از نویسندگان (هم در این کشور و هم در کشورهای دیگر) وقتی درباره مقولهٔ حزبی شدن در رئالیسم سوسیالیستی مطلب می‌نویسند به‌غلط آن را با حساسیت هنری یکی می‌گیرند. حساسیت هنری عبارت است از پرورش قهرمان، درون ایده‌آل‌های مشخص اجتماعی و سیاسی آن چنان که در «اخیلس و آریستومان، دانته و سروانتس» دیده می‌شود. نمایشنامهٔ شیلر به‌نام « عشق و توطئه» با انحراف مشخص سیاسی همراه است. انگلس که درباره حساسیت هنری گذشتگان نیز مطلب نوشته است، از ترکیب تامیت و قدرت شخصیت‌های رائه شده توسط هنرمندان دوره رنسانس، به‌این نتیجه می‌رسد که این هنرمندان در تمام علایق دوره خود شریک بوده و در مبارزات اجتماعی و سیاسی زمان خود شرکت داشته‌اند.

حزبی شدن در ادبیات را می‌توان نتیجهٔ رشد بیشتر حساسیت هنری دانست که شامل درک عمیق هنرمند است از معانی فلسفی و هدف‌های اجتماعی هنرش، به‌اضافه نقش خود او در مبارزات اجتماعی دوران خویش.

تئوری لنین درباره حزبی شدن ادبیات از عقاید مارکس و انگلس ـ منتهی باوضوح و برجستگی بیشتر در این زمینه، نشأت گرفته است. مقالهٔ او به‌نام « تشکیلات حزب و ادبیات حزب» که در ۱۹۰۵ انتشار یافت، اصول اساسی این تئوری را توجیه می‌کند. اگرچه این مقاله بیش از شصت سال پیش نوشته شده است، اما امروز تیز در بحث‌های مربوط به‌ادبیات، آزادی هنر و نظایر آن مورد استناد واقع می‌شود. انین مسأله اصلی را در این مقاله چنان زنده مطرح می‌کند که هنوز هم در تکاملی ادبیات جهان اهمیت خود را از دست نداده است. بطوری که هیچ کتابی درباره ادبیات شوروی نمی‌توان یافت که به‌این مقاله اشاره نکرده باشد.

تا کنون بوسیله نویسندگان و منتقدان روسی و غیر روسی برای تفسیر و توجیه مقالهٔ «تشکیلات حزب و ادبیات حزب» کوشش فراوانی شده‌ است. در