سه بستر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
بستر اول
گورگاه من
چون دل تنگ و سیاه من
از تب و افسوس لبریز است
آتش تیز است
خسته هستم، خواب نیست
تشنه هستم، آب نیست
بستر دوم
بستری خالیست
آشنائی نیست
آشیان جفت من،
- مرغک معصوم باغستان سرسبز نهفت من - ،
رنگ غربت خورده است انگار
شب، همه شب، ساکت و بیدار
با نوازشهای دست ماهتاب غمگسار
بستر سوم
خوابگاه کوچک فرزند شاد من
- مادر ناز عروسکهاش با آن مهر بی همتاش -
بستری تنهاست، لیکن
بوی دلخواه تن گرمش روان در جویبار یاد من
- ***
گر چراغ روشن ماند
کس نمی گوید که: «خاموش!»
گر عذابی در دل من ماند
کس نمی گوید: «فراموش!»
هیچکس را سراغی از شب من نیست
آنکه پرسد: «آی مرد خسته، مرگت چیست؟» کیست؟
محمد زهری