سخنی چند درباره زبان فارسی

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ آوریل ۲۰۱۴، ساعت ۲۱:۲۸ توسط امیر (بحث | مشارکت‌ها) (در حال ویرایش‌ (تاپایان ۱۴۲))
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۰
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۰
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۱
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۱
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۲
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۲
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۳
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۳
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۴
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۴
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۵
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۵
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۶
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۶
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۷
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۷
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۸
کتاب هفته شماره ۲۷ صفحه ۱۴۸

از: دکتر محمد‌جعفر محجوب

زبانی که امروز مردم ایران بدان سخن می‌گویند و می‌نویسند، فارسی یا دری یا فارسی دری نامیده می‌شود و دارای میراث وسیع فرهنگی و ادبی نظم و نثر است.

کهن‌ترین شعر عروضی فارسی از سال ۲۵۱ ه.ق. (هزار و صد و سی سال پیش) و سالخورده‌ترین نمونه‌ٔ نثر آن از سال ۳۴۶ ه.ق. (هزار و سی و پنج سال قبل) برای ما به یادگار مانده و با وجود تاخت و تازهای گوناگون و فراوانی نظیر حمللات غوریان و سلاجقه و ترکان غز و بلای مغولان و یورش تیمور که بخشی عظیم از این گنجینهٔ گران‌بهای بی‌کران را در آتش وحشی‌گیری و تاراج بسوخت، باز مقدار بسیار قابل اعتنا از آثار شاعران و نویسندگان و متفکران سلف فارسی‌زیان از گزند حادثه مصون مانده و به دست ما رسیده است.

آن‌چه همه می‌دانند این است که در سرزمین ایران، پیش از ظهور اسلام و غلبهٔ قوم عرب مردم بدین زبان سخن نمی‌گفتند. زبان فارسی دری، پس از فتح ایران به دست مسلمانان زبان رسمی و ادبی و فرهنگی ایرانیان شده است. ضمنا می‌دانیم که پیش از اسلام در ایران به زبان پهلوی سخن گفته و نوشته می‌شد.

چون در این گفتار کوتاه نظر اصلی معطوف به زبان فارسی (دری) است و در حقیقت این سخنان مقدمه‌ای برای بررسی شیوه‌های نثر فارسی است، از این روی به زبان‌های باستانی و میانه‌ٔ ایرانی - زبانی که مردم ایران از بدو اقامت در این سرزمین تا پیش از غلبهٔ اعراب بدان‌ها سخن می‌گفتند - نمی‌پردازیم. برای ما همین قدر کافی است که بدانیم بی‌فاصله پیش از هجوم اعراب، در ایران به زبان پهلوی سخن گفته می‌شد؛ و دو قرن و نیم پس از آن تاریخ، نخستین اثر ادبی بازمانده از نیاکان ما به فارسی دری است.

اکنون باید ببینیم چرا زبان امروز ما را زبان دری می‌گویند و چگونه و از کی و در کجا یک‌باره صورت گرفت یا به مرور ایام در نواحی مختلف زبان پهلوی مرد و زبان دری جای گزین آن شد.

اینک به بحث دربارهٔ یکایک این مسائل بپردازیم:

چرا زبان امروز ما را «دری» می‌گویند؟

تاکنون پاسخی قانع‌کننده به این سوال داده نشده است. گفته‌اند این زبان را بدان جهت دری می‌گفته‌اند که کسانی که در دربار پادشاه بودند، بدان سخن گفته‌اند؛ پس این کلمخ منسوب به حاضران دربار است. اما این وجه قانع‌کننده و رضایت‌بخش نیست. لیکن کسانی که این توضیح را داده‌اند، اضافه می‌کنند که از بین لغات مردم مشرق، لغت اهل بلخ بر زبان دری غالب است.

از این قول‌ها که بگذریم در نظم و نثر فارسی بعد از اسلام همواره زبان فارسی و دری معادل یکدیگر به کار رفته است و گویندگان و نویسندگان، این دو لفظ را مترادف یکدیگر می‌دانسته‌اند. شواهد این مطلب به فراوانی و در غالب کتاب‌ها یافت می‌شود و ما دو نمونه از آن را - یکی از حافظ و دیگری از سعدی - نقل می‌کنیم:

حافظ در مقطع غزل معروف خویش به مطلع:

به هر که چهره بر افروخت دلبری داند نه هر که آینه‌ساز دسکندری داند

چنین فرماید:

شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

و سعدی در غزلی به مطلع:

من چون تو به دلبری ندیدم گلبرگ،‌ چنین طری[۱] ندیدم

گوید:


چون در دو رسته‌ٔ دهانت نظم سخن دری ندیدم

و همین اندازه اطلاع، فعلا دربارهٔ نام زبان برای ما کافی است.

آیا زبان دری پیش از اسلام نیز وجود داشته است؟

آری،‌ وجود داشته است؛ و چنان‌که بعداً به تفصیل خواهیم گفت،‌مردم مشرق ایران بدین زبان سخن می‌گفته‌اند. دلیل این مطلب، علاوه بر گفته‌های مورخانی که تصریح کرده‌اند در دربار شاهان به زبان دری سخن گفته می‌شده است، ‌جمله‌های معدودی است که به طور پراکنده از توقیعات [۲] و دستورات پادشاهان ساسانی به یادگار مانده است. بعضی از این دستورها به زبان پهلوی نیست بلکه به زبان فارسی است.

جاخظ در کتاب المحاسن و الاضداد خویش می‌گوید که عبدالله بن طاهر بر بالای نامه‌ای جمله‌ای را (به عربی) توقیع کرده بود که مضمون آن را از یکی از توقیعات انوشیروان گرفته بوده است؛ آن گاه توقیع انوشیروان را چنین نقل می‌کند‌:‌ «هرک روذ، چرذ و هرک خسپد، خواب ببینذ» (هر که رود چرد و هر که خسبد،‌ خواب ببیند). این جمله پهلوی نیست بلکه دری است و معنی آن نظیر این ضرب‌المثل امروزی است: «هر که خوابه قسمتش به آبه».

علاوه بر این از سال‌های بسیار نزدیک به صدر اسلام، ترانه‌هایی به زبان دری در کتاب‌های تاریخ ضبط است و نشان می‌دهد که زبان دری بعد از اسلام «خلق» نشده است. بلکه زبان قسمتی از ساکنان ایران بوده است که بعدها رشد و توسعه یافته و به صورت زبان رسمی و ادبی، زبان نظم و نثر مردم ایران در آمده است.

فارسی دری،‌ زبان مردم خراسان

در صدر این گفتار قولی را نقل کردیم که به موجب آن زبان دری، لغت مردم بلخ دانسته شده بود. این قول شامل قسمتی از حفیقت است و حقیقت این است که مردم خراسان از روزگار بسیار قدیم به زبان دری سخن می‌گفته‌اند. اما خراسان کجاست، و معنی این لغت چیست؟

خراسان (با خوراسان) چنان که در بدو امر گمان می‌رود اسم خاص، و نام ناحیهٔ معین و محدودی نیست. این کلمخ مرکت است از خور + آسان و جزو اول آن همان خورشید است. «آسان» نیز به معنی «آیان» است یعنی جایی که خورشید از آن بر می‌آید. در واقع ترجمهٔ فارسی مشرق است. در تایید این معنی نیز سندی جالب توجه در دست داریم و آن گفتار فخرالدین اسعد گرگانی شاعر قرن پنجم در ویس و رامین است:

پاورقی‌ها

^  با طراوت ^  توقیع عبارت از دستوری بوده است که شاهان ساسانی به صورت جمله‌های کوتاه و دستورهای کلی، بالایی نامه‌هایی که از نظر شاهان گذشته است برای اجرای احکام و انجام دادن کارها می‌نگاشته‌اند. این توقیع‌ها بسیار فشرده و موجز و فصیح و زیبا بوده‌اند و پادشاهان در دوران کودکی برای این کار تمرین کافی میٰکرده و توقیعات شاهان گذشته را می‌خوانده و یاد می‌گرفته‌اند. ترجمه عربی بسیاری از این توقیعات در کتاب‌های ادب عرب ضبط شده است.