زن چینی
کهنترین روایت چینی در مورد زنان این سرزمین بهآفرینش انسان در اساطیر باز میگردد. در برخی از اسطورههای چینی که احتمالاً از روزگار مادرسالاری باقی مانده است خدابانو نوکوآ NUKUA نخستین زن و مرد را با ساختن دو تندیس گلی هستی میبخشد. در اسطورهٔ دیگری که احتمالاً از روزگار پدرسالاری بهما رسیده پیانکو PIAN KU نخستین آفریدهٔ جهان - با ساختن دو تندیس گلی و دمیدن عنصر نرینگی جهان (یعنی یانگ [یان] YANG که عنصر مفید و مثبت جهان است) در مرد، و دمیدن عنصر مادینگی جهان (یعنی یینگ [یین] که عنصر منفی و منحوس جهان است) در زن، نخستین زن و مرد را میآفریند. بعد از این، چنان که از کتاب سرودها - که بسیار کهن است - برمیآید، زن در همهٔ شرایط دوشادوش مرد چینی است. کنفوسیوس زن را موجودی میداند که «برای خدمتگزاری مرد آفریده شده است». و چنین است که در طول تاریخ چین، جز در مناطق روستائی، همهجا زن اسیر مرد و عروسک مردان است.
البته در تاریخ چین زنان نامدار اندک نیستند امّا اگر نسبت آنان را با جمعیت چین مقایسه کنیم باید بگوئیم که در شمار نوادرند.
برطبق قانونی که در آغاز فرمانروائی سلالهٔ هان (۲۰۶ ق. م تا ۲۵ میلادی) بهتصویب امپراطور رسید کودکان میبایست در هشتسالگی خواندن و نوشتن فراگیرند اما در عمل این قانون خاص کودکان شهری و ویژهٔ پسران بود، و دختران تنها میبایست خانهداری بیاموزند. زنان حرمسرا و شاهدختها معلم سرخانه داشتند که زن بود و کارش بیشتر آموزش آداب و رسوم درباری بهدختران بود تا آموزش خواندن و نوشتن.
بانو بانجائو - مورخ دورهٔ هان - در پنجاه سالگی کتابی دربارهٔ تربیت نوشت که در آن چنین میخوانیم: «آیا این نابرابری نیست که بهمردان آموزش دهیم و زنان را بهحال خود رها کنیم؟ فرمان [امپراتور] این است که کودکان در هشت سالگی خواندن و نوشتن فرا گیرند و در پانزده سالگی آمادهٔ کار شوند، - آیا این فرمان فقط باید شامل پسران شود؟»
پرسش این بانوی مورخ و شاعر که خود در چهاردهسالگی بهخانهٔ شوهر فرستاده شد تا اوایل نیمهٔ دوم قرن بیستم نیز در چین مطرح بود و از ستمی حکایت میکند که در طول قرنها بر زنان آن سرزمین رفته است.
در یک قانون مربوط بهدورهٔ تانگ میبینیم که سهم هر مرد دهقان از زمین زراعی صد مو MU (هر مُو = ۲۳۰۰ متر مربع) و سهم هر زن عضو خانواده چهل مُو است.
زنان زحمتکش چین در تمام شورشهای متواتر دهقانی و سرانجام در انقلاب دهقانی این کشور دوشادوش مردان در نبردها شرکت جستهاند و سهم بزرگی از پیروزی انقلاب چین مدیون آنهاست. زندگانی مردان زحمتکش در چین سنّتی سخت و طاقتفرسا، و زندگانی زنان در قید و بند این سنتهای تحمیلی اسفبارتر از مردان است. زن چینی پیش از این در خانهٔ شوهر اسیر حکومت جابرانهٔ شوهر و مادرشوهر بود و تنها در دوران پیری بود که، بر طبق سنت، شایستهٔ احترام تلقی میشد. در همهٔ ادوار و در تمامی طول تاریخ چین، در شرایط سخت معیشتی، دختران را یا میفروختند یا طبق سنتی که «شستشوی کودک» نامیده میشد در سطل آب خفه میکردند. در قحطسالیها پسران را نیز میفروختند و زن خانه نیز همراه کالا و وسایل خانه بهفروش میرسید.
«ابنبطوطه» در سفرنامهٔ خود [رحلهٔ ابن بطوطه] که در سدهٔ چهاردهم میلادی نوشته شده، دربارهٔ کنیزان چینی مینویسد: «کنیز در چین بسیار ارزان است. در واقع چینیان همانگونه که پسران را بهغلامی میفروشند دختران را نیز بهکنیزی میفروشند و هیچکس از این کار احساس شرمساری نمیکند».
یک زن چینی که از خانواده جدایش کرده فروختهاند در خاطراتش مینویسد:
«پیش از طلوع آفتاب بهدروازهٔ شهر رسیدیم. کنار دروازه مردان گرسنه و عریان و در حال نزع را چون خوکهای مرده روی هم تلنبار کرده بودند. در طرف دیگر تلنباری از زنان مرده و عریان قرار داشت که جامهشان را برای بهدست آوردن لقمهٔ نانی فروخته بودند... درختان مسیر راه بهکلّی عریان بود. همهٔ برگهای درختان را خورده بودند و جز بر سر شاخههای بلند برگی دیده نمیشد... روز بعد از گروه ما تنها هفت نفر باقی مانده بود. بقیه را فروخته بودند. در تمام طول راه گاریهائی را میدیدیم که پر بود از زنانی که برای فروش میبردند.»
یک قرن بعد از این، یعنی در ۱۹۴۰، جک بِلْدِن - استاد آمریکائی - دربارهٔ چین تحت فرماندهی چیان کایچک این طور مینویسد: «خفت و خواریئی که بر زنان چینی روا میدارند آنان را نابود کرده. چنین رفتاری مایهٔ شرمساری همهٔ جوامع انسانی است. چیان کایچک نیز نتوانست کاری برای زنان چینی انجام دهد. در مناطق جنوبی چین یعنی مناطق تحت تسلط چیان کایچک خرید و فروش زنان در دو دههٔ اخیر بیشتر از ادوار گذشته بوده است حال آنکه در شمال، یعنی منطقهٔ نفوذ سرخها وضع زنان رو بهبهبود است... در مناطق تحت نفوذ کمونیستها بسیاری از مشکلات زنان ازمیان برداشته شده و آنان توانستهاند حقوقی تقریباً مساوی با مردان بهدست آورند و یکی از علل پیروزی کمونیستها بر مخالفان را باید در همین نکته جستوجو کرد.»
چیان کایچک نیز از «آزادی زنان» سخن میگفت، اما در عمل قول موسولینی را بهکار میبست که میگفت: «زن باید در خدمت مردان باشد» - و این عبارت با این جملهٔ کنفوسیوس که «زن فقط برای خدمتگزاری مرد آفریده شده است» مو نمیزند! - سرشت ارتجاع همیشه چنین بوده است.
جک بلدن مینویسد: «ملّاکی را میشناسم که تعداد افراد خانوادهاش ۶۹ نفر است. هفتصد دهقان اجیر یا اجارهنشین، سی کنیز و دویست کارگر در امپراتوری کوچکش بهخدمت مشغولند و هفت دایه از بچههایش پرستاری میکنند. این ملّاک زنان دهقان و زیردست خود را آزادانه میفروشد و این حقی است که ثروتش بهاو داده است! - در اینجا نفوذ و قدرت هر ملّاک را از روی تعداد زنانش برآورد میکنند...»
زن دهقانی بهنام جیائین لان، CHIA YING LAN میگفت: «وقتی مرا میفروختند بیست و دو سال داشتم. روزی شوهرم بهخانه آمد من و دخترم را برداشت نزد بردهفروشی بهنام یان YANG برد و فروخت تا بتواند برای خرید تریاک مورد نیاز چند روزش پول فراهم کند. بعد از آن دیگر شوهرم را ندیدم. ... دو روز بعد از این ماجرا، یان من و دخترم را بهدهقانی بهنام نونکون NUNG KUNG فروخت. - غمی وحشتناک بر دلم سنگینی میکرد. صاحب تازهام مردی سالخورده ولی مهربان بود که هم خود و هم افراد خانوادهاش با ما خوشرفتاری میکردند... وقتی برایش پسری زائیدم همهشان با من مهربانتر شدند.... وقتی پیرمرد مُرد من سی و پنج سال داشتم و از او صاحب یک پسر و یک دختر شده بودم. ... حالا در دهکده زنی بیوه و مسؤول بودم. ارباب ده میخواست مرا بهزنی بگیرد و من برای آن که از این ازدواج فرار کنم بهاو گفتم چهل و یک سال دارم. فکر کرد زن چهل و یک ساله نمیتواند برایش بچه بیاورد و از گرفتن من منصرف شد. چند سال بعد آزاد شدیم و دولت زنان بیوه و بچههای یتیم را تحت سرپرستی خود قرار داد... حالا پسرم کار میکند و وضعمان خوب است. زندگی من سراسر بهمرارت گذشته، و حالا فقط آرزویم این است که پسرم ازدواج کند، تا پیش از آن که بمیرم نوهام را ببینم.»
پیش از انقلاب چین زنان زیادی بهسبب فقر روسپیگری پیشه کرده بودند، و بهویژه در بنادر این زنان وضع بسیار رقتباری داشتند. یکی از نخستین کارهای جمهوری خلق در نوامبر ۱۹۴۹ بستن روسپیخانهها بود. در ۱۹۵۰ قانونی بهتصویب رسید که بر طبق آن ازدواج با دختران نابالغ و نیز تعدد زوجات ممنوع شد. در این قانون حق انتخاب همسر بههر دو جنس داده شده است و زنان میتوانند پس از ازدواج نام خانوادگی خود را حفظ کنند و فرزند هر خانواده نیز با توافق والدین دارای نام خانوادگی پدر یا مادر میشود. طبق این قانون سن ازدواج برای زن، هیجده و برای مرد بیست و یک سال است. بیوهها میتوانند دوباره ازدواج کنند. طلاق در صورت تقاضای طرفین آزاد است ولی والدین پیش از طلاق باید وضع بچههای خود را کاملاً روشن کنند. اگر تقاضای طلاق تنها از یک طرف باشد دادگاه خلق بهآن رسیدگی میکند و در صورتی که توافقی بهدست نیاید یا راهحل مسالمتآمیزی پیدا نشود حکم طلاق را صادر میکند. در سال ۱۹۵۰ و تا چند سال پس از تصویب قانون جدید تقاضا و میزان طلاق فزونی گرفت و این بدان علت بود که بسیاری از ازدواجهای پیشین بهصورت نامطلوبی انجام گرفته بود و بسیاری از تقاضاهای طلاق از طرف زنانی داده میشد که شوهرانشان چند همسر داشتند. بسیاری از بیوههائی که بهکنیزی فروخته شده بودند نیز بار دیگر ازدواج کردند.
در نظام جدید چین حقوق زن و مرد برابر است و هر زن باید نقش فعالی در تولید کشور برعهده گیرد. نقش فعال زنان در کارهای کشاورزی چشمگیرتر است. کار مادربزرگها در خانه ماندن و از بچهها نگهداری کردن است، و اگر نوه نداشته باشند در پرورشگاهها و مهد کودکها وظیفهئی بهعهده میگیرند. هر کارخانه مهدکودک و کودکستانی دارد و هر جا که تعداد زنان بچهدار بیش از ده نفر باشد برای سهولت کار چنین مراکزی دایر میشود.
کیفیت و کمیت زندگی خانوادگی دیگرگون شده است و دیگر اثری از روزگار پدرسالاری در چین نمیتوان دید. حرمت خانواده کاملاً محفوظ است و ازدواجها با موازین دقیقتری انجام میگیرد. زن و مرد دوشادوش یکدیگر در همهٔ کارها شرکت میجویند و زنان در انجمنهای خود، و در کمیتههای محلی، و در مراکز سوادآموزی نقش بسیار فعالی برعهده دارند.
یکی از موضوعات شنیدنی درباب زنان چینی بعد از انقلاب، اندازهٔ پای اوست که آشکارا با اندازهٔ پای زنان پیری که از نسل گذشته باقی ماندهاند تفاوت دارد! - امروز پای هر زن چینی بهاندازهٔ طبیعی آن است. زیرا در گذشته، از زمان سلالهٔ سُونگ (۹۶۰ تا ۱۱۲۶ میلادی) رسم تازهئی از آسیای میانه بهچین راه یافت که عبارت بود از قالب گرفتن پاهای دختران در نخستین سالهای تولد آنها. و این رسم بهسرعت در همهٔ خانوادههای چینی رایج شد. در آسیای میانه پای دختران را از کودکی در قالب میگرفتند تا آنان را برای رقصی بالهمانند آماده کنند. در آغاز، در چین قالبگیری پای دختران نشان نوعی تفاخر طبقاتی بود و بعد یکسره بهصورت نماد جنسی درآمد و این رسم تا نیمهٔ دوم قرن بیستم ادامه یافت.
چند سال پس از آنکه کودک بهراه میافتاد پاهایش را در قالبهای چوبی میگذاشتند و با این کار قوس پا شکسته میشد و انگشتها در زیر پا قرار میگرفت و بیشتر بهسُم شباهت پیدا میکرد. ضمناً طول چنین پائی هم نصف پای معمولی بود. این عمل غالباً بهچرکی شدن پا منجر میشد و راه رفتن، پس از آن که پا را از قالب بیرون میآوردند، عملی شکنجهآمیز بود که درد بسیار داشت و بهکندی و سختی صورت میگرفت.
پیرزنی که پیش از انقلاب گدائی میکرد، از اندازهٔ طبیعی پای خود و سرافکندگی فراوانی که آن روزها از این بابت تحمل میکرد چنین حکایت کرده است: «وقتی هفده ساله شدم از داشتن پاهای بزرگ و قالبگیرینشدهٔ خودم سخت خجالت میکشیدم. مردم پاهایم را بهیکدیگر نشان میدادند، هرّوهرّ میخندیدند و مرا «دَلهٔ نَر» صدا میزدند. هیچ کس حاضر نشد با من ازدواج کند و سرانجام مادرم مرا بهآهنگری فروخت که هفت سال از من بزرگتر بود...»
آماده باشید که دهانتان از حیرت باز بماند: این سخنان از زنی است که پس از انقلاب توانست تا مقام نمایندگی کنگرهٔ ملّی چین ترقی کند. - آری انسان معجزهساز است، تنها باید در شرایط مساعد قرار گیرد!*
باجلان فرخی
پاورقی
*^ مختصر شده از تاریخ مختصر چین که بهزودی از سوی انتشارات مازیار منتشر خواهد شد.