در عذر فراخی دهان

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۵۴
(از کمال اسمعیل)
دلــدار مرا اگر فراخســت دهان گل را نه هم از خنده دهانست چنان؟
چون دستـگه نشـاط ما آن دهنست گر دستگهـی فراخ باشــد، چه زیان؟
لعـل لب او که دُرج گوهـر باشد چون بوسه درو زنی چه درخور باشد
گر خرد نیامد لب او عیبی نیست یاقــوت بــزرگ قیمتی‌تـر باشــد
بر من دلت از چه روی چون هنگ آمد صلح تو ز روی راستی جنگ آمد
گفتـی دهـن فراخ من روزی تسـت وه‌وه که چگونـه روزیـم تنگ آمد