در زندان استانبول: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز در زندان استانبول» را محافظت کرد: بازنگری شده و مطابق با متن اصلی است. ([edit=sysop] (بی‌پایان) [move=sysop] (بی‌پایان)))
جز
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۳: سطر ۳:
  
 
== یادنامهٔ ناظم حکمت ==
 
== یادنامهٔ ناظم حکمت ==
<small>
+
 
 
خرداد امسال مصادف بود با پانزدهمین سال درگذشت ناظم حکمت شاعر بلندآوازهٔ ترک.
 
خرداد امسال مصادف بود با پانزدهمین سال درگذشت ناظم حکمت شاعر بلندآوازهٔ ترک.
  
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
در این فرصت، چند قعطه شعر از ناظم، تقویم زندگی او، و نظرات ستایش‌آمیزی که نویسندگان و شاعران جهان درباره حکمت ابراز کرده‌اند خواهد آمد.
 
در این فرصت، چند قعطه شعر از ناظم، تقویم زندگی او، و نظرات ستایش‌آمیزی که نویسندگان و شاعران جهان درباره حکمت ابراز کرده‌اند خواهد آمد.
  
:::::::::::::::::::::::::محمدعلی سپانلو
+
{{چپ‌چین}}
</small>
+
محمدعلی سپانلو
 +
{{پایان چپ‌چین}}
 +
 
 +
 
 +
----
  
 
'''دو شعر از ناظم حکمت'''
 
'''دو شعر از ناظم حکمت'''
سطر ۴۸: سطر ۵۲:
  
 
<small>
 
<small>
::::::فوریه ۱۹۳۹- زندان استانبول
+
::::::::::فوریه ۱۹۳۹- زندان استانبول
 
</small>
 
</small>
 +
 +
[[رده:کتاب جمعه]]
 +
[[رده:کتاب جمعه ۲]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:ناظم حکمت]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۰۰

کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۵

یادنامهٔ ناظم حکمت

خرداد امسال مصادف بود با پانزدهمین سال درگذشت ناظم حکمت شاعر بلندآوازهٔ ترک.

ناظم حکمت را خوانندهٔ فارسی زبان کم و بیش می‌شناسد، گرچه در سال‌های اعتلاء هنر او، هم در ایران و هم در ترکیه، سیستم‌های حکومتی «حکمت» و نظائر او را به‌کنج فراموشی رانده بودند. ناظم حکمت مجموعاً نزدیک به‌پانزده سال از عمرش را در زندان و همین حدود را در تبعید گذرانده است.

در این فرصت، چند قعطه شعر از ناظم، تقویم زندگی او، و نظرات ستایش‌آمیزی که نویسندگان و شاعران جهان درباره حکمت ابراز کرده‌اند خواهد آمد.

محمدعلی سپانلو



دو شعر از ناظم حکمت

در زندان استانبول

در استانبول

در حیاط زندان

و در روزانهٔ آفتابی زمستان

پس از باران

آنگاه که ابرها، دیوارها، سفال‌های سرخ

و چهرهٔ من

در آبچاله‌های زمین می‌لرزند

اندیشیدم: چه مرد است

چه نامرد است
بشریت!

زیر تمامی ثقل هرآنچه قدرت است

هر آنچه ضعف است

به‌جهان اندیشیدم

به‌کشورم
و به‌تو.

فوریه ۱۹۳۹- زندان استانبول