در آن سپیده‌دمان

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۲۴

آنان را تیرباران کردند

امّا به‌زودی آفتاب بردمید

تا تصویر سیاه‌شان را

بر دیوار سپید نقش کند.

هم اکنون، افسر

در شب‌های نگهبانی

میان دود و خیال

به‌دیوار مقابل نظر می‌دوزد و گاه

چندان که سربازی بر درگاه نمایان شود

فریاد می‌کشد.


گاه اتفاق می‌افتد

که در کوچه، مردی جوان را ببیند

در ایستگاه اتوبوس

که به‌انتظار ایستاده است.

آنگاه قدم تند می‌کند

و با صدای شتاباهنگ گام‌هایش پا به‌گریز می‌گذارد.

امّا کوچه، اکنون دیگر

پر از مردانی تازه است،

مردانی جوان

همچون آن پنج تن مردانی که

در آن سپیده دمان

تیرباران شدند.