خونریزی

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۶۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۶۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۶۲

پا گرفته‌ست زمانی است مدید

ناخوش احوالی در پیکر من.

دوستانم، رفقای محرم!

به‌هوائی که حکیمی برسد، مگذارید

این دل آشوب چراغ

روشنایی بدهد در بر من.


من به‌تن دردم نیست

یک تب سرکش تنها پکرم ساخته و دانم این را که چرا،

و چرا هر رگِ من در تن من سفت و سقط شلاقی است

که فرود آمده سوزان

دم به‌دم در تن من.


تن من با تن مردم، همه را از تن من ساخته‌اند،

و به‌یک جور و صفت می‌دانم

که در این معرکه انداخته‌اند.

نبض می‌خواندمان با هم و می‌ریزد خون، لیک کنون

به‌دلم نیست که دریابم انگشت گذار

کز کدامین رگ من خونم می‌ریزد بیرون.


یکی از همسفرانم که در این واقعه می‌برد نظر، گشت دچار

به‌تب ذات‌الجنب

و من، اکنون در من

تب ضعف است برآورده دمار.


من نیازی به حکیمانم نیست

«شرح اسباب» منِ تب‌زده در پیش من است

به‌جز آسودن درمانم نیست.

من به از هر کس

سر بدر می‌برم از دردم آسان که ز چیست:

با تنم توفان رفته است

از تنم خونِ فراوان رفته است

تبم از ضعفِ من است

ضعفم از خونریزی است.

نیما یوشیج
یوش – تابستان ۱۳۳۱