حزب توده و کانون نویسندگان ایران ۲
۲. تأسیس کانون نویسندگان ایران
کانون نویسندگان ایران، چنانکه نشان خواهیم داد در طول حیات خود دو مرحلهٔ مشخص را طی کرده است: مرحلهٔ اول از اواخر سال ۱۳۴۶ تا اواخر سال ۱۳۴۸؛ و مرحلهٔ دوم از اواخر بهار ۱۳۵۶ تا امروز. بنابراین بهتر است تاریخچهٔ تأسیس و گسترش فعالیتهای کانون را، بر همین اساس در دو مرحلهٔ جداگانه بررسی کنیم.
پیش از ورود بهاصل مطلب لازم بهیادآوری است که بنیادگذاران کانون فعالیت خود را از اواخر سال ۱۳۴۶ آغاز کردند. بنابراین باید بهشرائط سیاسی آن دورهٔ ایران اشارهئی، هر چند گذرا، بشود. دیگر این که اسناد و مدارکی که مبنای بررسی چگونگی تأسیس و گسترش فعالیتهای کانون در دورهٔ اول قرار میگیرد بهدو دسته تقسیم می شوند: یک دسته مدارک مکتوب، شامل بیانیهٔ نخست و منشور بعدی کانون، اعلامیهها و صورت مذاکرات جلسات مجمع عمومی یا جلسات هیأت دبیران. متأسفانه تمامی این مدارک مربوط بهدورهٔ اول کانون در اختیار ما نیست. بخشی از آنها در اختیار آن دسته از اعضائی است که از کانون استعفا کردهاند. اما آنچه در اختیار ماست بهقدر کافی اهمیت دارد و میتواند مسائل اساسی مربوط بهتأسیس کانون را روشن کند. بهویژه که ما کوشیدهایم نقص اطلاعات مکتوب را با مصاحبه و گفتوگو با برخی بنیادگذاران کانون که هنوز عضو کانونند تکمیل کنیم. این مصاحبهها در حقیقت دستهٔ دوم مدارک ما را دربارهٔ نخستین دورهٔ فعالیت کانون تشکیل میدهد. از خوانندگان خود میخواهیم هر جا، در طی این مقالات، بهمطلبی برخوردند که بر اساس مدارکی که خود در اختیار دارند میتواند اصلاح یا تکمیل شود اطلاعات مستند خود را بهنشانی کانون نویسندگان ایران، خیابان مشتاق، شمارهٔ ۱۷۵ و یا از طریق دفتر کتاب جمعه برای نگارنده بفرستند.
۱-۲. زمینههای سیاسی تأسیس کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۶
از دیدگاه سیاسی - اجتماعی، حکومت ننگین خاندان پهلوی را میتوان نمونهئی بارز از کوششی منظم و برنامهریزی شده برای استقرار یک نظام توتالیتر (فراگیر) در جامعهٔ ما دانست. تردیدی نیست که این نظام توتالیتر در رابطهٔ تنگاتنگ با سلطهٔ خارجی، یعنی امپریالیزم، عمل میکرد. رضاشاه با حمایت مستقیم امپریالیسم انگلستان بر سر کار آمد. با مداخلهٔ ارتشهای متفقین و سقوط رضاشاه دورهئی از تزلزل و ضعف نفوذ انگلیس در ایران آغاز شد که با جنبش ملی شدن صنعت نفت بهرهبری دکتر محمد مصدق بهاوج خود رسید. با کودتای ۲۸ مرداد و سقوط حکومت ملی دکتر مصدق هر چند انگلیسیان بهبخشی از منافع سیاسی و اقتصادی خود در ایران دوباره دست یافتند اما آشکار بود که نقشها عوض شده و این سرکردهٔ امپریالیسم جهانی، یعنی آمریکاست، که میرود ایران را تبدیل بهتیول نفوذ مسلط خود کند. چنین چیزی حدوداٌ در حوالی سالهای چهل، یعنی شروع برنامهٔ اصلاحات ارضی، بهمیدان آمدن امینی و سپس خروج او از صحنه، و سرانجام سرکوب قیام ۱۵ خرداد توسط رژیم بهشکل قاطع خود تثبیت شد. شاه، بهعنوان مهرهٔ اصلی سازماندهندهٔ نفوذ امپریالیسم در ایران، با مأموریتهائی منطقهئی، مرحلهٔ نهائی پروسهٔ استقرار نظام توتالیتر پهلوی را آغاز کرد. تا آن تاریخ مبانی مادی استقرار این مرحله از نظام توتالیتر در ایران فراهم شده بود. ارتش و نیروهای انتظامی و پلیسی بهحد کافی سازمان یافته بودند. احزاب، انجمنها و اتحادیههای صنفی مردمی همگی سرکوب و از صحنه سیاسی - اجتماعی کشور خارج شده جای خود را بهنهادها و سازمانهای فرمایشی که سرنخ آنها در دست رژیم بود سپرده بودند. برنامهریزیهای اقتصادی رژیم روالی کم و بیش منظم بهخود گرفته بود و رژیم دستاندر کار اتمام برنامهٔ سوم و آغاز چهارمین برنامهٔ پنجسالهٔ خود بود. دورنمای افزایش استخراج و صدور نفت بهعنوان منبع اصلی درآمد و اقتصادی کشور بهبلندپروازیهای مستبدانه و ضد مردمی شاه چشمک میزد. اجرای اصلاحات ارضی شاهپسندانه و دیگر برنامههای جنبی آن، یعنی تأسیس و گسترش انواع «سپاه»ها (سپاه دانش، سپاه بهداشت، سپاه ترویج و آبادانی و غیره) بهنحو مطلوب رژیم پیش میرفت. در واقع مأموران پهلوی در قالب این سازمانها شروع کرده بودند بهمتلاشی کردن پایههای سنتی نظام اقتصادی - اجتماعی کشور، بهویژه در روستاها و مناطق عشایری، که قاعدتاٌ میبایست بهاستقرار نظام سیاسی توتالیتری که همزاد و روبنای سیاسی آن اقدامات بود در اقصی نقاط کشور بینجامد. حمایت سیاسی خارجی از نظام شاهنشاهی بیسابقه بود. قدرتهای خارجی از آمریکا و اقمارش گرفته تا دیگران، در برقراری روابط حسنه با رژیم ایران از یکدیگر سبقت میگرفتند و تا آنجا که میتوانستند بهآرایش چهرهٔ کریه او کمک میکردند.
تنها در یک زمینه بود که رژیم موفقیت کامل نداشت: حوزههای فرهنگی و روشنفکری، مقصودم، هم روشنفکران و فرهنگ سنتی [مراجع دینی و حوزههای علمیه]است، هم روشنفکران و فرنگ متجدد [دانشگاهها و مدارس آموزش عالی و اهل قلم و نویسندگی]، تسخیر این حوزهٔ اجتماعی و تثبیت قدرت توتالیتر رژیم بر آن، در آن برهه از زمان، از جمله برنامههای شاه بود که میبایست وسائل و ابزار لازم را برای آن فراهم کند.
در عالم مطبوعات خبری نبود، یا چندان خبری نبود. روزنامههای موجود یا در خط رژیم افتاده بودند و یا در زیر تیغ بیرحم سانسور جرأت ابراز وجود نداشتند. و رژیم برای تحکیم هر چه بیشتر سلطهٔ خود در این زمینه دست بهکار ایجاد مطبوعات خودساخته نیز زد. رادیو، و تلویزیون جدیداً تأسیس شده که کاملاً در دست دولت بود در خطی افتاده بود که بهعنوان یکی از محملهای فرهنگی تثبیت نظام توتالیتر عملکردی نسبتاً مؤثر پیدا کرد. بسیاری از بهاصطلاح روشنفکران بهخدمت سازمان رادیو - تلویزیون درآمدند، که بعدها چهرههائی از یهوداهای سرشناس نیز بهجمع آنان پیوستند. قطبی بهعنوان چهرهٔ «لیبرال» و دست و دل باز این دستگاه نقش مؤثری در شکار این گروه از بهاصطلاح روشنفکران داشت، و اسباب بازیهای لازم برای تاختوتاز آنان را [مجله، نشریه، کانونها و کلوبهای فرهنگی وابسته و غیره] بهخوبی فراهم میکرد. رژیم حتی پا را از این حد نیز فراتر گذاشت و با دستیاری وزارت فرهنگ و هنر پهلبدی، برنامههائی را تدارک دید که هدف آنها گسترش نفوذ فرهنگی توتالیتر خویش و ادغام هر چه بیشتر حوزههای روشنفکری در چارچوب نظام سیاسی پهلوی بود. چهرهئی که در رأس همه این گونه اقدامات قرار داشت و میبایست تمامی این روشها را بهسوی تثبیت نظم فرهنگی دلخواه پهلوی رهبری کند همسر شاه بود که جمعی از عوامل فرهنگی دستآموز دربار دوروبر او را فرا گرفته بودند و بهعنوان عوامل اجرائی بهپیشبرد هدفهای رژیم کمک میکردند. از جمله سرشناسترین و مستقیماً شناخته شدهترینشان شجاعالدین شفا بود که امور فرهنگی دربار پهلوی را سامان میداد. اینان برنامههائی را طرحریزی کردند که شکل گسترش یافتهٔ آنها بعدها در جشن هنر شیراز و دیگر جشنوارهها و سمینارهای ملی، منطقهئی و جهانی متبلور شد. از جمله نخستین این گونه برنامهها، برنامهٔ «کنگرهٔ شاعران و نویسندگان ایران» بود که میبایست بهسردمداری شجاعالدین شفا راه را برای بهخدمت گرفتن هر چه بیشتر اهل قلم ایران در دستگاه فرهنگی نظام توتالیتر پهلوی هموار کند. صحبت تشکیل این کنگره در اواخر سال ۱۳۴۶ مطرح شد.
اما در جبهه دیگر، یعنی در جبهه مردم، روشنفکران متعهد و بیدار، بیکار ننشسته بودند. از یک سو توفان، در دل دریای آرام، در حوزههای دینی و مدارس مذهبی در حال شکل گرفتن بود، و از سوی دیگر، مبارزه در دانشگاهها و مدارس عالی، و مقاومت در حوزههای روشنفکری، هر چند محدود و بهصورت منفی، ادامه داشت. شکل مؤثر و عملی مقاومتِ برخاسته از حوزههای روشنفکری، که بهتأسیس هستههای انقلابی و رزمنده انجامید، نیز البته راه خود را میپیمود و بهنتایجی که همه میدانیم منتهی شد.[۱] تأسیس کانون نویسندگان ایران را باید در رابطه با همین اوضاع و وجود محافل و هستههای معدود ولی مقاوم روشنفکری جدید، که میکوشیدند در برابر هجوم همه جانبهٔ رژیم توتالیتر پهلوی بایستند و جذب جریان مسلط روز نشوند جستوجو کرد. البته پیش از آن که این مسأله، یعنی «کنگرهٔ شاعران و نویسندگان ایران»، مطرح شود شدت اختناق و سانسور عرصه را بر اهل قلم ایران تنگ کرده بود و آن دسته از روشنفکران متعهد که میکوشیدند قلم خود را در راه خدمت بهمردم بهکار گیرند، پیوسته در جستوجوی یافتن راهی بودند که مسألهٔ سانسور را افشا کنند، برضد آن بهمبارزه برخیزند و راهی مؤثر و عملی برای مقابله با آن بیابند. بهویژه که رژیم بهموازات گسترش اقدامات فراگیرندهٔ فرهنگی خویش، دست اندر کار آن بود که با تهیه و تصویب قوانین، مسألهٔ حقوق مؤلف و امور مربوط بهخلاقیت فرهنگی و هنری و چاپ نشر آثار فرهنگی را نیز در حیطهٔ قدرت خویش و بهنحوی دلخواه خود سامان دهد. این گرایشهای نهادی رژیم از یک سو، و مشاهدهٔ اختناق و سانسور شدید و کوشش دستگاه برای جذب و ادغام هر چه بیشتر فکر و اندیشه در نظام توتالیتر از طریق سازمانها و برنامههای فرمایشی از سوی دیگر، مجموعاً شرائط و اوضاع و احوالی بود که هستههای متعهد و مقاوم روشنفکری ایران را بهفکر واداشت و اندکاندک بهسمتی سوق داد که برای مقابله با این اوضاع و حفظ هویت مستقل خود چارهئی بیندیشند. گام اول در این چارهاندیشیها اعتراض بهسانسور و اختناق و دفاع از آزادی اندیشه و بیان و ضرورت تشکیل اتحادیه واقعی اهل قلم ایران بود. این گام نخست توسط جمع محدودی از روشنفکران برداشته شد و بهتهیه و امضای بیانیهئی تحت عنوان «بیانیه دربارهٔ کنگرهٔ نویسندگان» انجامید که تدوین کنندگان آن در اسفندماه ۱۳۴۶ کوشیدند آن بیانیه را بهامضای دیگر نویسندگان و شاعران ایران برسانند و بهدنبال آن مقدمات لازم را برای تأسیس کانون نویسندگان ایران فراهم کنند.
(ادامه دارد)
پاورقی:
- ^ هدف ما از این اشارت گذرا بررسی اوضاع کلـّی ایران و طیف وسیع جنبشهای اجتماعی و سیاسی در شرائط ده سال قبل ایران نیست. مسألهٔ ما محدود بهچگونگی تأسیس کانون نویسندگان ایران و شرائط و اوضاعی است که بهاین قضیه کمک کرد.