جویای جانان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
جویای جانان
دلا، از جان و جان تا کی؟(از جان چه برخیزد؟) یکی جویای جانان شو
بلای عشق را گر دوست داری، دشمن جان شو
تو را هم کفر و هم ایمان حجابست، ار تو عیاری
نخست از کفر بیرون آی و پس، در خون ایمان شو
اگر در پیش کاخ او سواریت آرزو آید
چو طفلان خوابگه بگذار، رو زی مرد میدان شو.(میدان مردان شو)
گر او شب رنگ در تازد تو خود را خاک میدان کن
ور او چوگان به کف گیرد، تو همچوی گوی غلطان شو
چو در جائی، همه او باش و چون از جای بگذشتی
چه داری آرزو، آن کن، چه بینی خوبتر، آن شو
تو آن مشنو که مرغ شوم خواهد جای ویران را
گرت گنج دل آبادست سوی گنج ویران شو.
خاقانی شروانی